معرفی رمان عشق بود یا هوس
گناه و تجربه دست به دست هم داده بودن ، من اولین بار با یه پسر این اشتباه رو کردم ، ولی با همون عشق و علاقه ادامه دادم. ما دوتا سرنوشتمون به هم گره خورده بود.
داستان رمان عشق بود یا هوس
ماهور، دختریست مستقل، زیبا، جسور و از خانوادهای نسبتاً مرفه. دانشجوی رشته گرافیکه و همیشه برای آیندهاش برنامهریزی کرده. برخلاف ظاهر آرام و باوقارش، درونش پر از هیجان و عطش برای عشقیه که قلب و ذهنش رو بلرزونه. زندگی ماهور در چارچوب مشخصی میگذره، تا وقتی که با مردی به نام کیوان آشنا میشه؛ مردی که معادلاتش رو بههم میریزه.
کیوان مردی پخته، جاافتاده و بهشدت کاریزماتیکه. ظاهرش مردانه و جدیه، اما پشت این ظاهر، ذهنی بازیگر و زخمی از گذشته خوابیده. او با حرفهایی عمیق و نگاههایی نافذ، خیلی زود خودش رو به دل ماهور راه میده. ماهور که قبلاً رابطهای جدی نداشته، خیلی زود مجذوب این مرد مرموز میشه.
در ابتدا، رابطهشون پر از شور و هیجانه. کیوان مثل یک معلم یا راهنما رفتار میکنه؛ دائم به ماهور نکاتی درباره زندگی، هنر و حتی روانشناسی میگه. ولی این آموزشها کمکم رنگ وابستگی به خودش میگیرن. ماهور احساس میکنه کیوان دنیای جدیدی بهش نشون داده؛ دنیایی که با همه سختیهاش، جذابه.
اما چیزی در رفتارهای کیوان غلطه. گاهی آنقدر نزدیک میشه که انگار عاشقه، گاهی بیرحمانه ناپدید میشه و بیدلیل نادیدهاش میگیره. ماهور بارها به خودش شک میکنه. «نکنه زیادی وابسته شدم؟» «شاید توقعم بالاست؟» اما واقعیت اینه که کیوان بازیگر ماهریه. رابطه رو کنترل میکنه، و هر وقت ماهور سعی در فاصله گرفتن داره، با یک جملهی عاطفی یا تماس ناگهانی، دوباره به دنیای خودش میکشوندش.
با گذشت زمان، ماهور همهی خودش رو به این رابطه میده. حتی دوستانش هم نگرانش میشن. اما عشق ماهور چیزی فراتر از علاقهی سادهست. او حس میکنه این مرد میتونه نیمهی گمشدهاش باشه. تا اینکه اتفاقی، پیامهایی در گوشی کیوان میبینه که حاکی از رابطههای موازیه. وقتی روبهروش میایسته، کیوان انکار نمیکنه… فقط سکوت میکنه، و بعد با جملهای سرد میگه:
«من از اول هم نگفتم دنبال تعهد و عشق خالصم. تو خودت خواستی بیشتر درگیر شی.»
قلب ماهور خرد میشه. باور نمیکنه مردی که برایش همهچیز بود، اینقدر راحت احساساتش رو زیر پا گذاشته باشه. مدتی افسرده و منزوی میشه، از هنر و زندگی فاصله میگیره. اما جرقهی تغییر از جایی روشن میشه که یکی از استادانش بهش میگه:
«هنرمند واقعی از دل رنج، اثر میسازه، نه زخم!»
ماهور به خودش میاد. به جای مچاله شدن، تصمیم میگیره رنجش رو به قدرت تبدیل کنه. دوباره نقاشی میکنه، نمایشگاه میزنه و در آثارش، رد پای رابطهی سمی با کیوان رو به تصویر میکشه. کارهاش بازتاب عجیبی پیدا میکنن؛ چون واقعیان. بینقاب، بیفیلتر، مثل خودش.
در اواخر داستان، کیوان دوباره ظاهر میشه؛ این بار نه برای عشق، بلکه برای تملک دوباره. اما با ماهوری مواجه میشه که دیگه اون دختر ساده و وابسته نیست. نگاهش آرامه، اما محکم. و این بار، خود کیوان در برابر قدرت سکوت ماهور خرد میشه.
پایان رمان عشق بود یا هوس ، لحظهایه که ماهور در سکوی یک گالری هنری، مقابل تابلویی که کیوان را با تمام زخمهایش نقاشی کرده، میایسته. گویی او را بخشیده، اما نه برای بازگشت، بلکه برای آزادی خودش.