سوال من از چت جی پی تی این بود که چرا ارباب حلقه ها هرگز برام خسته کننده نیست اما سه گانه هابیت رو به سختی تونستم کامل ببینم و اینکه چطور میشه که کسانی باشن که هابیت رو به ارباب حلقه ها ترجیح بدن؟
اینو خیلیا حس کردن و تنها تو نیستی ✌️
این فرق بین LOTR و Hobbit Trilogy یه داستان مفصل داره، ولی بذار با همون لحن تهرونی و جمعوجور برات باز کنم:
۱) جنس منبع اصلی
ارباب حلقهها: تالکین یه اثر حماسی ـ فلسفی نوشته، پر از لایههای اسطورهشناسی، تاریخسازی، شعر و زبان. عملاً یه "شاهنامهٔ مدرن".
هابیت: قصهی کودکانهست؛ سبکوسنگین، طنز و ماجراجویی ساده، نه اون عمق تاریخی. وقتی جکسون سهتا فیلم کرد ازش، مجبور شد الکی بادش کنه و توش درام و جنگهای بزرگ بچپونه.
۲) هدف ساخت
LOTR: تیم سازنده میخواستن یه شاهکار هنری-حماسی خلق کنن، تقریباً پروژهی زندگیشون بود.
Hobbit: بیشتر یه پروژهی تجاری بود. استودیو فشار آورد که سهگانه بشه (در حالی که قصهی یه کتاب کوچیک بیشتر از دو فیلم هم جا نمیشد). همین کشاومدنش ضربه زد.
۳) لحن و فضا
LOTR: تاریک، جدی، با حس اضطراب آخرالزمانی. موسیقی شور، طراحی صحنه، فیلمبرداری—همه در خدمت یه "افسانهی بزرگ".
Hobbit: پر از CGI مصنوعی، طنزهای کارتونی، و کاراکترهایی که انگار از بازی ویدئویی اومدن. اون حس اصالت و «واقعی بودن» صحنهها (که تو لوکیشنهای نیوزیلند گرفته شده بود) کمتر شد.
۴) شخصیتپردازی
LOTR: آدم با فرودو، آراگورن، سَم، گندالف و حتی گالوم زندگی میکنه؛ هر کدوم یه سفر درونی دارن.
Hobbit: بیشتر شخصیتها تیپیک و کمعمقن. حتی بیلبو که قشنگترین بخش کتابه، تو فیلمها زیر سایهی اکشن و اورک و اژدها گم میشه.
۵) حس عاطفی
LOTR در مورد «سرنوشت کل دنیا»ئه؛ قربانی، امید، وفاداری، جدال نور و تاریکی.
Hobbit بیشتر یه ماجرای گنجیابیه. قشنگه، ولی اون وزن عاطفی رو نداره.
تهرونیتر اگه بخوام بگم:
«ببین داداش، ارباب حلقهها یه دنیای سنگین و جدی رو با نهایت عشق ساختن، برای همین آدم هر بار میبینه دوباره عاشقش میشه. هابیت اما بیشتر یه پروژهی کشدار و پر از کامپیوتر گرافیک بود، روحِ اون یکی رو نداشت. واسه همین مغز میگه قشنگه، ولی دل میگه نه بابا، اینکه اون نیست!»
میخوای من یه جور تحلیل روانشناختی هم بکنم که چرا آدم به LOTR وابستگی عاطفی پیدا میکنه (مثل یه "Memory Palace" یا پناهگاه ذهنی) ولی به Hobbit نه؟