چرا در فلسفه تسلسل علت محال هست ؟
(با تسلسل زمانی قاطی نشود )
.
۱۰ مثال قدرتمند برای محال بودن تسلسل علت که ذهن تون بتونه درک کنه :
.
زنجیر گیرکرده🔷️
زنجیری را تصور کن که هر حلقه را حلقه قبل نگه داشته، ولی هیچ حلقهای به دیوار یا ستون وصل نیست.
کل زنجیر در هوا معلق میماند — خیالی و بدون پشتیبان
.
دومینوی بیآغاز🔷️
اگر افتادن دومینوی شماره ۵۰ وابسته به افتادن دومینوهای قبل باشد، و اصلاً دومینوی اولی وجود نداشته باشد، هیچ وقت چیزی شروع نمیشود.
.
وام بیپرداختکننده🔷️
اگر من ۱۰۰۰ تومان به تو بدهم به شرطی که از کسی گرفته باشم، و آن فرد هم به شرط اینکه از نفر قبلی گرفته باشد… و این تا بینهایت ادامه پیدا کند، پول هیچوقت وجود خارجی نخواهد داشت.
.
کتاب در قفسهای بیپایه🔷️
کتابی روی کتاب دیگر گذاشته شده، همینطور تا بینهایت به پایین برویم، بدون اینکه هیچوقت به قفسهای برسیم.
نتیجه: کل مجموعه کتابها سقوط میکند، چون تکیهگاهی نیست.
.
چراغ برقی که از خودش برق میگیرد🔷️
هر چراغ برقش را از چراغ قبلی میگیرد، بینهایت چراغ پشت سر هم، اما حتی یک منبع اصلی وجود ندارد. همه چراغها خاموش میمانند.
.
ساعتهایی که از ساعتهای قبلی تنظیم شدهاند🔷️
اگر ساعت من زمان را از ساعت تو گرفته باشد، ساعت تو از دیگری، و این تا بینهایت ادامه یابد، بدون اینکه ساعتی مستقل زمان را دقیق بگیرد، همه ساعتها بیساعتاند.
.
خط فرماندهی بیژنرال🔷️
هر فرمانده منتظر دستور فرمانده بالاتر است، و این به بینهایت میرود، ولی ژنرالی در کار نیست. ارتش هرگز حرکت نمیکند.
.
فهرست کتابخانه بیکتاب🔷️
اگر هر فهرستگر فقط فهرست کتابهای فهرستگر قبلی را بنویسد، و هیچ کتاب اصلی وجود نداشته باشد، تمام فهرستها بیمعنا میشوند.
.
چرخه کلید و قفل🔷️
هر قفل را فقط کلید قفل قبلی باز میکند، و این زنجیره تا بینهایت ادامه دارد، اما کلیدی واقعی برای شروع وجود ندارد. هیچ دری باز نخواهد شد.
.
قطاری با واگنهای بیلوکوموتیو🔷️
هر واگن توسط واگن جلویی کشیده میشود، ولی هیچ لوکوموتیو واقعی در کار نیست. قطار هرگز حرکت نخواهد کرد.
.
جمعبندی🔻
تسلسل علّیِ بینهایت، مثل یک داستان بیصفحه اول است: هر بخش، وابسته به قبلی است، ولی چون هیچ «آغازگر واقعی» وجود ندارد، کل جریان هرگز فعال نمیشود.
پس برای وجود معلولها، باید یک علت اول بیعلت یا مستقل باشد — چه آن را خدا، مبدأ هستی، یا «علت واجبالوجود» بنامیم.