🎬 گتسبی بزرگ؛ قصهی یه رویا و یه عشق دستنیافتنی

فیلم The Great Gatsby به کارگردانی باز لورمن و با بازی لئوناردو دیکاپریو، توبی مگوایر و کری مولیگان ساخته شد (۲۰۱۳). داستانش توی دههی ۱۹۲۰ میگذره، همون دورهای که بهش میگن "عصر جاز"؛ وقتی آمریکا پر بود از زرقوبرق، مهمونیهای دیوانهوار و آدمهایی که دنبال رویای آمریکایی بودن.
قصه از نگاه "نیک کاراوی" روایت میشه، مردی که به نیویورک میاد و همسایهی مرموزش "جی گتسبی" میشه. گتسبی میلیونر جوانیه که هر هفته توی خونهی مجللش مهمونیهای پر سر و صدا میگیره، اما همهی اینها یه دلیل بیشتر نداره: عشق قدیمیش به "دیزی" که حالا زن مرد دیگهایه.
گتسبی فکر میکنه میتونه گذشته رو زنده کنه، اما واقعیت خیلی تلختر از رویاس…
➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️
🌟 رویای آمریکایی و عشق گتسبی

گتسبی فقط عاشق دیزی نبود؛ اون عاشق یه ایده بود. ایدهی اینکه میشه گذشته رو دوباره برگردوند، میشه همهچیز رو با پول و تلاش دوباره ساخت. این دقیقاً همون چیزی بود که تو دههی ۱۹۲۰ بهش میگفتن "رویای آمریکایی"؛ رویایی که میگفت هرکی تلاش کنه، میتونه از صفر برسه به همهچیز.
اما فیلم نشون میده این رویا، پشت اون همه زرقوبرق و مهمونی، در واقع خیلی پوچه. چون عشق گتسبی به دیزی فقط یه خاطره بود، نه یه واقعیت. دیزی هم هیچوقت اون فرشتهای نبود که گتسبی تو ذهنش ساخته بود.
پس فیلم دو لایه داره:
1. نقدی به رویای آمریکایی که تهش سراب درمیاد.
2. قصهی عشقی که وقتی زیادی بزرگش کنی، تبدیل میشه به زنجیر.
➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️
نمادهای اصلی گتسبی بزرگ
1. چراغ سبز

معروفترین نماد فیلمه. چراغ سبزی که اونطرف خلیج، توی اسکلهی خونهی دیزی میدرخشید. برای گتسبی، این چراغ مثل امید بود، یه فانوس که فکر میکرد یه روز بهش میرسه.
ولی حقیقت اینه که چراغ سبز نماد رویای دستنیافتنیه؛ چیزی که فقط از دور قشنگه و از نزدیک پوچه.
2. مهمونیهای مجلل گتسبی
اون همه رقص و موسیقی و نور؟ همش برای این بود که دیزی یه شب پاشو بذاره تو خونهی گتسبی.
این مهمونیها نماد پوچی خوشیهای سطحی هستن. آدمها میخندن و میرقصن، ولی تهش همه تنها و خالیان.
3. چشمهای دکتر اکلبورگ (روی بیلبورد)
یه بیلبورد قدیمی وسط منطقهی خاکستری، با دو تا چشم بزرگ. خیلیها میگن نماد خداست؛ خدایی که فقط نگاه میکنه، قضاوت میکنه، ولی هیچوقت دخالت نمیکنه.
این چشمها یادمون میاندازه که همهچی زیر نظره، حتی اگه خودمون فکر کنیم آزادیم.

4. منطقهی خاکستری و خاکستر
جایی بین شهر و خونههای اشرافی، یه منطقهی خاکستری پر از گرد و خاکه؛ نماد فساد و سقوط اخلاقی. همون جایی که آدمها گیر میافتن بین ثروت و فقر، و تهش چیزی جز نابودی نیست.
5. ماشین زرد گتسبی
ماشینی که باعث مرگ "میرتل" شد. این ماشین نماد سرنوشت محتوم و پایان تراژیک گتسبیه. هرچقدر هم بخواد با گذشته بجنگه، آخرش سرنوشت به شکل یه تصادف میاد سراغش.
6. استخر و آب
جایی که گتسبی آخر فیلم توش کشته شد. آب اینجا نماد مرگه، نماد خاموشی رویاها. گتسبی توی استخر تنها بود؛ مثل همهی روزای زندگیش که با وجود اون همه جمعیت، تهش فقط خودش مونده بود.
7. دیزی
خود دیزی بزرگترین نماده. نماد رویای طلایی و دستنیافتنی که از دور برق میزنه ولی وقتی نزدیک میشی، پر از ضعف و ترسه. دیزی برای گتسبی همهچیز بود، ولی درواقع هیچچیز نبود.
این نمادها کنار هم نشون میدن که گتسبی فقط یه آدم عاشق نبود، بلکه نمایندهی همهی کساییه که دنبال رویاهای دروغین میرن و تهش میبازن.
➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️
اتصال گتسبی به آهنگ « رهایم کن » محسن چاوشی

حالا وقتشه فیلم رو با شعر و آهنگ رو بزاریم کنار هم. عجیب اینجاست که انگار این شعر دقیقاً برای قصهی گتسبی نوشته شده؛ همون درد، همون حسرت، همون پایان تلخ.
1. «ببار چشم من، ببین چه سیرم ازت / ببین چه روزی ازم، سیاه کردی فقط»
→ گتسبی همهی زندگیشو پای دیزی گذاشت. آخرش چی شد؟ فقط سیاهی و مرگ. همهی اشکهاش همون بارونی بود که بارها تو فیلم دیدیم.
2. «تو اون شب بنبست، که بغض کرد و شکست / شبی که ساکشو بست، نگاه کردی فقط»
→ همون صحنهای که گتسبی بارها از دیزی خواست گذشته رو دوباره بسازن، ولی دیزی فقط نگاه کرد و عقب کشید. درست مثل شعر: یه طرف داره میره، یه طرف فقط نگاه میکنه.
3. «شکار شد آهوم»
→ دیزی برای گتسبی مثل یه آهو بود. زیبا، دستنیافتنی، و در نهایت شکار سرنوشت. چراغ سبز همون آهوییه که گتسبی همیشه دنبالش بود.
4. «که عشق عمر منو، حروم کرد، حروم / که پیر کرد منو، اسیر کرد منو»
→ این دقیقاً تعریف زندگی گتسبیه. همهچی رو گذاشت پای عشقی که حتی وجود واقعی نداشت. این عشق اسیرش کرد و آخرش هم نابود.

5. «از اون خزون چه خبر؟ از آسمون چه خبر؟»
→ همهی مهمونیهای گتسبی مثل بهار بودن، پر از رنگ و نور. ولی تهش همهچی خزون شد. مثل زندگیای که پر از غروبهای تلخ بود.
➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️
در نهایت، هم فیلم و هم شعر یک حقیقت تلخ مشترک را فریاد میزنند: عشق همیشه نجاتدهنده نیست. گاهی شبیه آتشی است که آرامآرام میسوزاند و از درون پوچت میکند؛ مخصوصاً وقتی کسی را که دوست داری، بیشتر در ذهن و خیال خودت ساختهای تا در واقعیت. و اینجاست که آدم میفهمد فاصلهی بین رؤیا و واقعیت، همان جایی است که قلب میشکند.
شعر :
لینک پخش آنلاین آهنگ
ببار چشم من، ببین چه سیرم ازت
ببین چه روزی ازم، سیاه کردی فقط
تو اون شب بن بست، که بغض کرد و شکست
شبی که ساکشو بست، نگاه کردی فقط
گذاشتی راحت ازت جدا شه دلم
بسوز خوبه بسوز، کمت نباشه دلم
ببار این تازه روزای خوب توئه
شبی که میبینی، دم غروب توئه
از اون خزون چه خبر؟ از آسمون چه خبر؟
از اون دو تا چشمِ پر از جنون چه خبر؟
همون که تنها موند، همون که تنها رفت
همون که عمرتو برد، از اون، از اون چه خبر؟
تموم دیگه تموم، کدوم عشق کدوم؟
که عشق عمر منو، حروم کرد، حروم
که پیر کرد منو، اسیر کرد منو
که پیش چشم خودم، شکار شد آهوم
شکار شد آهوم
ببار چشم من، ببین چه سیرم ازت
ببین چه روزی ازم، سیاه کردی فقط
تو اون شب بن بست، که بغض کرد و شکست
شبی که ساکشو بست، نگاه کردی فقط
از اون جنون چه خبر
|