طرفداری | برونو فرناندز در پنج سالی که از پیوستنش به منچستریونایتد میگذرد، یکی از با ثباتترین بازیکنان این تیم بوده است.
به گزارش BBC Sport، این هافبک ۳۱ ساله پرتغالی، کاپیتان شیاطین سرخ محسوب میشود و تاکنون ۹۹ گل برای این باشگاه به ثمر رسانده است. او در ماه آوریل با کلی سامرز گفتوگو کرد و دربارهٔ خانوادهاش، تأثیرگذارترین مربی دوران حرفهای خود و اینکه چرا مردم حق دارند نظر خودشان را دربارهٔ او داشته باشند، صحبت کرد.
- خب برونو، توصیف کن در کودکی چهطور بودی؟
یک رؤیاباف. کسی که برای هر کاری که انجام میداد، پر از شور و اشتیاق بود. همیشه توپ زیر بغلم بود. بچهای که عاشق این بود بیرون از خانه، همراه عموزادهها و دوستانش باشد؛ نه فقط برای فوتبال، بلکه برای هر کاری که میشد انجام داد تا از کودکی خودم لذت ببرم. من بچهای بسیار شاد بودم.
- خاطره برجستهای از دوران کودکی داری؟
نمیتوانم بگویم یک خاطره خاص دارم، خاطرات زیادی هست چون دوران بسیار خوبی داشتم. البته برای من، فوتبال همیشه بالاترین نقطه دوران کودکیام بوده است. همان لحظهای که با توپ به مدرسه میرفتم و منتظر زنگ میماندم تا بدوم به سمت زمین بازی و زودتر از همه به آنجا برسم. لحظههای زیادی از کودکیام هست که فوقالعادهاند و نمیتوانم یکی را به عنوان برجستهترین انتخاب کنم.
- اولین تیمی که برایش بازی کردی را به یاد داری؟
بله؛ تیمی به نام اینفستا. ابتدا برای فوتسال به آنجا رفتم اما فقط یک جلسه تمرینی بود و همانجا مرا مستقیم به تیم بزرگترها بردند. در نهایت با بازیکنانی بازی کردم که دو سال از من بزرگتر بودند. آن لحظه برایم خیلی خوب بود چون در شرایط سخت یاد گرفتم؛ کوچکتر و ضعیفتر از بقیه بودن، مرا از نظر ذهنی قویتر کرد تا بفهمم در طول زندگی همیشه چنین چالشهایی خواهی داشت و باید از آنها عبور کنی.
- چه کسی بیشترین تأثیر را بر دوران حرفهای تو داشت؟
طبیعتاً خانوادهام. پدر و مادرم در دوران کودکیام هیچوقت اجازه ندادند فکر کنم نمیتوانم کاری را انجام بدهم. در عین حال همیشه مرا روی زمین نگه میداشتند؛ یعنی نه خیلی بالاتر فکر کن و نه خیلی پایینتر. خطی را مشخص کن، رؤیاهایت را بالاتر از آن بگذار و برایش بجنگ.
بعد نوبت میرسد به همسرم؛ او هم کمی شبیه مادرم و پدرم بود. همیشه مرا متواضع نگه میداشت. خیلی حمایتم میکرد، اما همیشه میگفت حواست باشد ممکن است همه چیز بر خلاف میلت پیش برود؛ بنابراین خیلی به آینده فکر نکن. فقط به لحظه فکر کن و به آیندهای که میخواهی، اما همین لحظه را تبدیل کن به چیزی که میخواهی در آینده به آن برسی. ما در خانوادهمان همیشه چنین رویکردی داشتیم. حالا هم وقتی این نگرش را به بچههایم منتقل میکنم فوقالعاده است، چون طرز فکر من و همسرم خیلی شبیه هم است و ما کنار هم خیلی خوب هستیم.
اگر منظورتان سرمربی باشد، فکر میکنم (فرانچسکو) گیدولین کسی بود که دوران حرفهای مرا در اودینزه تغییر داد چون او باعث شد بازی کنم. باعث شد به همه چیز فکر کنم و یاد بگیرم که برای رسیدن به بالاترین سطح باید رنج بکشی.
- اگر یک ضربهٔ پنالتی برای قهرمانی در لیگ قهرمانان داشته باشی، از میان تمام بازیکنانی که کنارت بازی کردهاند، چه کسی را انتخاب میکنی که آن را بزند؟
این یکی راحت است: کریستیانو (رونالدو). فکر میکنم او کسی است که اکثر افراد در دنیای فوتبال انتخابش میکنند. فقط هم به خاطر شیوهای که با آن لحظات پرفشار کنار میآید. او بیست سال در بالاترین سطح بازی کرده و هر سال بهترین آمار و بهترین عملکردها را ارائه داده است.
- دوست داشتی مقابل کدام بازیکن بازنشسته بازی کنی؟
تقریباً مقابل همه اسطورههایم بازی کردهام. اما دو نفر را میگویم: (زین الدین) زیدان و رونالدینیو. رونالدینیو اولین عشق فوتبالی من بود. او باعث شد همه فوتبال را دوست داشته باشند. تماشای بازیهایش لذتبخش بود؛ همیشه با لبخندی روی صورت و کاریزمایی خاص دیده میشد. تماشای او به واقع دلچسب بود. او همه چیز داشت: زیبایی بازی، خلاقیت و در عین حال مؤثر بودن. متأسفانه برای من و هم نسلیهای من، دوران بازی او کوتاهتر از چیزی بود که دوست داشتیم، چون واقعاً خاص بود.
- از دوران حرفهای خودت تا امروز، به چه چیزی بیشتر از همه افتخار میکنی؟
به همه چیز، چون من یک بچه با کلی آرزو بودم که هیچوقت فکر نمیکردم به این اندازه موفق شوم. وقتی کوچک هستی فقط به بازی کردن فکر میکنی؛ به لذت بردن از فوتبال. تلویزیون را نگاه میکنی، بازیکنان حرفهای را میبینی و میگویی این همانجایی است که میخواهم باشم. اما من فقط میخواستم فوتبال بازی کنم و آن را برای همیشه ادامه دهم. هیچ کار دیگری بلد نبودم و نمیخواستم هم یاد بگیرم. برای من فوتبال همیشه اولویت اصلی بود و تا پایان عمرم خواهد بود؛ نه فقط در دوران حرفهای.
- سختترین کار در زمین فوتبال چیست؟
فکر میکنم ثبات داشتن. در طول ۹۰ دقیقه باید در همه چیز استمرار داشته باشی. گاهی ممکن است کار از دستت در برود و همه چیز تغییر کند. بنابراین ثبات در اولویت است؛ اینکه همیشه کاری را انجام دهی که فکر میکنی بهترین چیز برای تیم است. چون تیم همیشه باید در اولویت باشد و هیچ چیز بدون فکر کردن به تیم معنا ندارد.
سپس این به خودت برمیگردد که خودت را در بهترین موقعیت برای کمک به تیم قرار دهی. من وقتی درون زمین هستم، همین مهمترین چیزی است که در ذهنم جریان دارد؛ اینکه هر کاری بکنم تا تیم بهتر شود. باید در هر لحظه از بازی، چه با توپ و چه بدون توپ، باثبات و دقیق باشم. حتی در صحبتهایی که با همتیمیها دارم؛ وقتی میخواهم جایگیری یا ضربات ایستگاهی را تغییر دهم، باید دقیق باشم، چون تغییرات کوچک میتوانند به ضررت تمام شوند.
- بهترین دوستت تو را چطور توصیف میکند؟
نمیدانم. باید از خودش بپرسید! اما فکر میکنم بگوید خیلی در هر کاری که انجام میدهم، شور و اشتیاق زیادی دارم. وقتی وارد کاری میشوم، همیشه تمام وجودم را در آن میگذارم. نصفه و نیمه کار کردن را دوست ندارم. فوتبال همیشه اولویت من بود و برایش تمام توانم را گذاشتم. چیزی که در زمین میبینید، همان چیزی است که برونو واقعاً هست. من تمام اشتیاقم را پای کار میگذارم. خارج از زمین آرامترم و به اندازه زمین احساساتی نیستم، اما باز هم در هر کاری پرشور هستم.
- گفتی خارج از زمین آرامتری. آخرین باری که واقعاً مضطرب بودی کی بود؟ آیا اصلاً مضطرب میشوی؟
خیلی وقتها؛ مثل بازی مقابل وولورهمپتون که روی نیمکت بودم. وقتی روی نیمکت مینشینم، خیلی بیشتر مضطرب میشوم. امیدوارم زیاد نیمکتنشین نباشم! وقتی بازی را نگاه میکنی و همتیمیهایت تحت فشارند، بیشتر عذاب میکشی. حتی وقتی بازی را در خانه تماشا میکنم، نمیتوانم آرام باشم؛ باید پر سر و صدا و فعال باشم. انگار که درون بازی هستم.
باید یاد بگیری این انرژی را درست مصرف کنی. بازی مقابل لیون شاید بیشترین اضطرابی بود که تجربه کردم. همه میدانستیم آن مسابقه چقدر مهم است. قبل از بازی واقعاً بیقرار بودم. نوعی اضطراب خوب داشتم. منظورم آن لحظهای که است میخواهی زودتر بازی شروع شود چون میخواهی نشان بدهی میتوانی کار بزرگی بکنی.
- هنگام بازی هم مضطرب میشوی؟ مخصوصاً وقتی اوضاع مطابق برنامه پیش نمیرود؟
نه، هرگز؛ در طول بازیها نه. فقط قبل از مسابقه ممکن است مضطرب شوم. وقتی بازی شروع میشود فقط به هدفمان فکر میکنم، که بردن است. همهٔ چیزهایی که تمرین کردهایم به ذهنم میآید: جایگیری همتیمیها، حرکات، وظایف هر نفر. در تمرین فقط روی کار خودم تمرکز نمیکنم، بلکه به اطرافم هم دقت میکنم چون ممکن است جایم تغییر کند یا یار همتیمی جای درستش را نداند.
روی ضربات ایستگاهی دقیقاً میدانم هر کس باید کجا باشد. تنها اضطراب من این است که همه جزئیات را به خاطر بسپارم. وقتی توپ به من میرسد، میدانم همتیمیهایم چه حرکتی باید بکنند. همه چیز باید در کسری از ثانیه در ذهنم بیاید. این به مرور خودکار میشود، چون در طول هفته بارها به آن فکر کردهام. وقتی چیزی را بارها مرور میکنی، حافظهٔ عضلانی خودش کارش را انجام میدهد.
- اگر برای یک روز شنل نامرئی داشتی و کسی نمیتوانست تو را ببیند، چه کار میکردی؟
با بچههایم به هر جایی میرفتم که دلشان میخواست. گاهی سخت است با بچهها جایی بروی چون خیلی زود متوجه میشوند که مردم دنبال عکس گرفتن هستند. وقتی کسی میآید عکس بگیرد، دخترِ بزرگترم دست برادر کوچکش را میگیرد و منتظر میایستد تا عکس بگیریم. دوست دارم با آنها به جاهایی بروم که خودم در کودکی میرفتم، بدون اینکه مجبور باشند هر بار متوقف شوند.
شاید به یکی از ساحلهای پرتغال میرفتم و تا جایی که میتوانم از بودن با آنها لذت میبردم. هنوز هم این کار را میکنم. آدمی نیستم که از درخواست عکس گرفتن ناراحت شوم. بیشتر از کسانی ناراحت میشوم که پنهانی در حال بازی با بچههایم از من عکس میگیرند. عکس گرفتن عادی مشکلی ندارد. این شناخته شدن، یکی از جنبههای خوب کار ماست. چند سال دیگر کمتر سرشناس خواهیم بود و دیگر مشکلی نخواهیم داشت.
من مثل هر آدم دیگری یک زندگی عادی دارم. اگر کسی از من عکس بگیرد و در روزنامه چاپ شود، مهم نیست. آن لحظه صرفاً با خانواده یا دوستانم در حال خوشگذرانی بودم. حتی اگر با دوستانم بیرون باشم هم اهمیتی نمیدهم. کسانی که فکر میکنند گرفتن این عکسها خبرساز میشود، وقتشان را تلف میکنند. من یک آدم عادی با یک زندگی عادی هستم.
- بچههایت تو را چطور توصیف میکنند؟
این سؤال سختتر است. فکر میکنم میگویند سختگیرم. این روزها همه چیز را برای بچهها سادهتر میکنیم. من هم طبیعتاً همین کار را میکنم. اما وقتی به کودکی خودم نگاه میکنم، خیلی از کارهایی که پدر و مادرم در قبال من میکردند را آن زمان به عنوان تنبیه میدیدم، ولی حالا میفهمم برای یاد دادن درس زندگی بوده است. حالا هم گاهی زیادی آسان میگیرم، اما تلاش میکنم بچههایم بفهمند همیشه همه چیز به راحتی و در هر لحظه به دست نمیآیند.
هر وقت چیزی میخواهند، باید برایش تلاش کنند. پس به عنوان پدر شاید سختگیر باشم، اما قلب خیلی مهربانی دارم. خیلی راحت میتوانند روی نقطه ضعفم دست بگذارند، چون آدمی احساسی هستم؛ حتی اگر در زمین بازی اینطور به نظر نرسم.
- مردم بیشتر در مورد تو چه چیز را اشتباه برداشت میکنند؟
هیچ چیز. مردم نظر خودشان را دارند و من نمیتوانم تغییرش بدهم. آنها بر اساس چیزی که در زمین یا تلویزیون یا مصاحبهها میبینند، قضاوت میکنند. من نمیتوانم آن را عوض کنم. هر کسی حق دارد نظر خودش را داشته باشد؛ همانطور که من هم حق دارم دربارهٔ دیگران فکر کنم. من تا زمانی که فردی را نشناسم، او را قضاوت نمیکنم. بنابراین اگر کسی نظری دربارهٔ من دارد، اشکالی ندارد؛ همین تفاوتهاست که زندگی را زیبا میکند. اگر همه یکسان فکر میکردیم، زندگی خیلی کسلکننده میشد.
مهارت های دیدنی و لحظات برتر برونو فرناندز در فصل 2019/20