فیلم هایی از ساختمان ها و موجودات زنده که تحت تاثیر موج حاصل از انفجار اتمی قرار میگیرند، وجود دارد.
انگار در یک لحظه، روحشان از بدن جدا میگردد. آن ها سر جاش هستند اما دیگر نیستند!
رفتن فرگوسن بدون آماده شدن باشگاه در سال 2013 و درست بعد از 20 امین قهرمانی در لیگ برتر انگلستان، لحظه برخورد آن بمب اتمی بود. بمبی در میان مهمانی ای مجلل که همه در آن در اوج خوشحالی بودند. طرفداران منچستر یونایتد در انگلیس و سرتاسر دنیا، هویت باشگاه را از دست رفته می دیدند. فرگوسن تنها یک مربی برای باشگاه محبوب طرفداران یونایتد نبود. او یک باغبان بود که حواسش به درخت های باغ و همینطور علف های هرز بود.
مشخص کردن اینکه چه چیزی در باشگاه، اولویت منچستر یونایتد باشد با الکس فرگوسن بود. کیفیت فنی و کسب نتیجه، مهمترین اولویت بود. همه چیز روی چمن هموار و طرحدار اولدترافورد به نمایش گذاشته میشد و تمام.
همه در غالب تیم اهمیت داشتند و رقابت در بالاترین سطح بین بازیکنان و تمامی کادر در جریان بود. البته که به دلیل کسب نتایج خیره کننده، درآمد باشگاه در بخش مالی فوق العاده بود. این امر به فرگوسن اجازه میداد تا او بگوید چه چیز برای باشگاه هدف و مقصد است. سنگین ترین قراردادهای تاریخ در بخش تبلیغات و لباس و همه چیز در اختیار یونایتد بود، اما در نهایت فوتبال بر درآمد غالب بود.
با رفتن فرگوسن و جایگزینی افراد جدید، روح از دست رفته منچستر احیا نشد. با افت کیفیت فنی، بخش تبلیغات و مالی سعی در کاهش شکاف درآمدی از طریق تبلیغات شد. این امر منچستر یونایتد را به مسیری برد که گاهی شاید میزان فروش پیراهن بازیکن، انتقالی را به نتیجه میرساند! حال آنکه کیفیت فنی بازیکنی جوان تر و مفیدتر از نظر فنی در نظر گرفته نمیشد.
روبن آموریم وارث ساختمانی شده که در ظاهر سرپا است. هرچند بالکنی استاندارد و ایمن در آن وجود ندارد تا بشود چای نوشید از دیدن شعبده بازی های یونایتد احیا شده، لذت برد.
توجه این مربی جوان به برگرداندن توجه ها در باشگاه از تبلیغات به چمن اولدترافورد است. یونایتد اگر میخواهد موفقیت کسب کند، نباید حس یک شرکت شخصی را داشته باشد که افرادی می آیند و با پایان زمان کار آنجا را ترک میکنند و بالاترین دستمزدها را میگیرند. اینجا باید بالاترین رقابت ها برای هر مساله، خصوصا برای بازیکنان برای حضور در ترکیب اصلی وجود داشته باشد. آموریم با اضافه کردن جوانانی که اهل رقابت و پیروزی هستند، در پِی بهبود و افزایش سطح کارآمدی و کیفیت فنی بازیکنانش است.
سرپا کردن یک عظمت فرو ریخته به مراتب سخت تر از ساخت یک بنای جدید است.
لذتی که در نوشیدن چای هست، در درجه اول به خاطر حس اعتماد به بالکن است . آیا آموریم می تواند بالکنی با روح بسازد که در آن چای فوق العاده همزمان با درخشش منچستر یونایتد، سرو میشود؟