Armin PeySeparهر کی بهتر از بقیه میدونه سرگرم چی باشه و وقتشو معطوف چی کنه،ولی از دید سلیقه من این ساعات بی شمار این ۱۴ سال رو میتونست بره جنگل هایی با پوشش گیاهی متفاوت و متنوع،کوهستان و دره هایی تو آب و هوای متغیر،دریا و ساحل های مختلف،تنگه های عجیب و شگفتی های بی بدیلی که طی هر پیچ با پیچ بعدی فرق دارن،کلی دشت و رود،کلی شگفتی های طبیعی زمین،و دیدن کلی موجود منحصر به فرد و شگفت انگیز توی این طبیعت ها،کلی تجربه،بینش و جهان بینی،کلی حس ناب و وصف ناشدنی،میتونست کلی کتاب از تاثیر گذار ترین نویسنده تاریخ بخونه که گسترهی بینش انسان رو بی مرز میکنن،میتونست کلی فیلم از کارگردان های مولف و مستقل سینما ببینه و هم سرگرم شه و هم به آگاهی و دانشش اظافه شه،میتونست کلی دوست جدید پیدا کنه که شاید دوستیش با بعضی هاشون تا پایان عمر ادامه پیدا میکرد،و شاید میتونست نیمه گمشده و همدم ایدهال شو برای همزیستی تا انتها پیدا میکرد،
۴ شنبه هفته پیش ساعت ۱۰ شب حرکت کردم به سمت قله کُلکچال و ساعت ۴ صبح پنج شنبه رسیدم نوک قله،و تا نزدیک های ۵ وایسادم توی سرمای اون ارتفاع(۴۴۰۰)که اولین شفق صبحگاهی رو ببینم و عکاسی کنم از قله دماوند تو سپیده دم،ساعت ۵ نیم صبح یه عقاب توی ۳ متر بالای سرم و کاملا روبروم(نزدیک ترین حالت ممکن)داشت توی جریان باد موج میخورد،دیدن این لحظه و حس ژرف نابم برام میارزه به همه سرگرمی های دیجیتال و سرگرمی هایی که مدرنیته و سیستم شهر نشینی برامون وجود آورده.و پنج شنبه بعد از ظهر توی راه برگشت نزدیک جمشیدیه دیگه اون آدمی که ۴شنبه ساعت ۹شب داشت تنها به سمت کوه و شب پیمایی ترسناک میرفت نبودم،و بالغ تر از روز قبل بودم،و همه عقدهها،فشار و سختی های زندگیم توی ماهاس اخیر ناپدید شده بود