قیصرها در انتهای زمین همه کاره بودند. با دستهایشان تیم را پیش میراندند، با ساقهایشان توپ را از خط دروازه بیرون میکشیدند، با رانهای پرقدرت خود، تکلی جانانه میزدند و با پروازی بالاتر از بقیه توپ را از مقابل دروازه خودی دور میکردند.
داستان مدافعان آلمانی، داستانی به درازای موفقیتهای مانشافت در طول تاریخ است. مردانی تنومند که لبخندی روی صورتشان نمینشست. والترها و بکن باوئرها. متیوسها و سامرها. در دهه 1990، نام یورگن کوهلر وارد فهرست مدافعان آلمانی میشود.
مردی که از مانهایم در منتهاالیه جنوبغربی آلمان راهی مونیخ شد. زیر نظر یوپ هاینکس بوندسلیگا را فتح کرد. با نظر فرانتس بکنباوئر، در نوجوانی به تیم ملی راه یافت، قهرمان جهان شد با یوونتوس، جام یوفا را از دورتموند ربود و با دورتموند، لیگ قهرمانان را از یووه. کوهلر، در سری آ و در میان سلاطین کاتناچیو، لقب سگ شرور را برای خود دست و پا کرد و به قهرمانی در تورین بدل شد. و در آخرین پرده نمایش خود با لباس دورتموند، با کارت قرمز در فینال جام یوفا صحنه را ترک کرد... یورگن کوهلر 60 ساله شد...
همه جامهای کوهلر
آقای یورگن کوهلر، آیا کلمه «ماسینو» برای شما معنی خاصی دارد؟
به ایتالیایی میشه سگ، درسته؟
«سگ شرور». این لقبی بود که هواداران یوونتوس در دهه 90 به شما دادند. چرا اینقدر در تورین، محبوب بودی؟
در یووه، چهار سال در سطحی بازی کردم که هیچکس انتظار نداشت. مهاجمان بزرگ آن زمان سری آ به سمت من هجوم میآوردند، اما من به راحتی توپ را از مقابل پای آنها دور میکردم و ارتباط میان آنها را قطع. در بهترین فرم بدنی، فوقالعاده آماده، در سن مناسب و البته خوششانس به خاطر مصدوم نشدن بودم. طرفداران من را به عنوان یک مرد قابل اعتماد دوست داشتند. بقیه بچهها با مرسدس یا فراریهای گرانقیمت در شهر میچرخیدند. اما من برای مدت زیادی سوار فیات پونتو فقط به تمرین و مسابقه میرفتم و میآمدم.
چرا اینقدر متواضع بودی؟
اهمیتی نمیدادم. از طرفی هم میدانستم اگر ماشین لوکس سوار شوم، ظرف دو ساعت سه جای آن تصادف خواهد کرد! من برای ترافیک خیابانهای تورین ساخته نشده بودم. اگر فقط یک لحظه بعد از سبز شدن چراغ مکث میکردی، حتما یکی از عقب به تو میزد.
شما اهل یک روستا هستید و در تورین در کنار ستارههای جهانی مانند روبرتو باجو، جانلوکا ویالی، دیدیه دشان و راوانیلی بازی کردهاید. چطور با آنها کنار آمدید؟
آنها از من خوششان میآمد. موقع بازی به سمتم آمدند و میگفتند: «یورگن، آن یارو به من لگد زد.» من هم به سمت بازیکن حریف میرفتم و میگفتم: «پسر، اگر جرات داری یک بار دیگه این کار رو بکن تا از خجالتت در بیام!.» البته که معمولا درگیریها ادامه نداشت...
از دوران حضورتان در تورین چه چیزهایی را با خود به آلمان آوردید؟
به عنوان یک آلمانی، تا آن زمان انگار چشمبند داشتم و همیشه جلوی پایم را نگاه میکردم. اما در تورین اتفاقات و فرهنگی تازه پیش رویم بود. همه چیز آنجا خودمانیتر از آلمان بود. اگر به خاطر خرابی چیزی در خانه با یک برقکار تماس میگرفتید، میگفت ساعت ۲:۳۰ بعد از ظهر آنجاست. و بعد متوجه میشدید که منظورش ساعت ۲:۳۰ بعد از ظهر دو روز دیگر است! اگر به این نوع زندگی عادت کنید، برایتان آرامشبخش است.
دوستیها در تورین چطور بود؟
من معمولاً در تیمهای فوتبالی که بازی کردم دوستی پیدا نمیکردم. در واقع نمیخواستم پیدا کنم. همیشه به همتیمیهایم احترام میگذاشتم و با بعضیها بهتر از بقیه کنار میآمدم. اما اینها دوستی نبودند. فوتبال شغل من بود. و در نهایت، بقیه هم رقیب بودند.
دوستانت در یووه چه کسانی بودند؟
بهترین دوست من در تورین، پیرو، راننده تاکسیام بود. چند هفته اول، من همیشه با او در شهر میچرخیدم و بعد به یکی از دوستان نزدیک خانوادگی ما تبدیل شد. پیرو آدم دیوانهای بود. یک بار بعد از ناهار برای خوردن اسپرسو پیش او رفتم و گفتم ماشین آنتونیو کونته - که در آن زمان واقعاً یک هیولا بود - دزدیده شده . پیرو پرسید: «مدلش چه بود و چه رنگی بوده؟» گفتم لانچیا دلتای قرمز... چند ساعت بعد، او تماس گرفت و دقیقاً میدانست ماشین کجاست. متأسفانه، ماشین کاملاً از بین رفته بود، اما برایم عجیب بود که پیرو چطور همه چیز را میدانست. به جز او چند نفر دیگر هم در تیم دیوانگانی بودند که از آنها خوشم میآمد
مثلاً؟
توتو اسکیلاچی. مهاجم بزرگی بود، اما دیوانه بود. یک بار که با یکی از همتیمیها دعوایش شد، در شامپوی او ادرار کرد. بازیکن بیچاره هم با همان شامپو سرش را شست! از توتو پرسیدم دیوانه شدی؟ و آقای گل جام جهانی 90 به من جواب داد: "او به او توهین کرده بود." خب، سیسیلیها اینطور هستند...
مهاجمان سری آ مهارنشدنی بودند
چه چیز تو را از بایرن مونیخ به یوونتوس کشاند؟
در ماه می سال ۱۹۹۱، من دو گل برای بایرن مونیخ مقابل هامبورگ به ثمر رساندم. لوکا دی مونتزمولو از مربیان یووه در جایگاه تماشاگران نشسته بود تا بازی اشتفان رویتر را زیر نظر بگیرد. چند روز بعد، اشتفان به من گفت: "یووه تو را هم میخواهد."
در آن زمان، ایتالیا از نظر مالی در سطح متفاوتی بود؟
ما برای مذاکره با مسئولان یووه ملاقات کردیم و در مورد اعداد صحبت کردیم. با خودم فکر کردم: قرارداد بدی نیست. اما ناگهان فهمیدم چیزی که گمان میکردم قیمت خرید من است، در واقع به عنوان دستمزد قرار است دریافت کنم. باورم نمیشد اعداد و ارقام اینقدر در ایتالیا بزرگ باشد. بنابراین در ابتدا به خاطر پول هنگفت قرارداد را پذیرفتم. بعداً فهمیدم که یووه واقعاً چه باشگاه بزرگی است.
در مسیر پیشرفت خود از دوران جوانی، لحظاتی وجود داشته که واقعاً خوش شانس بوده باشید؟
در یکی از اولین بازیهای کاملم برای والدهوف مانهایم مقابل لورکوزن بازی کردیم. ما مصدومان زیادی داشتیم و برای فرار از سقوط میجنگیدیم. من در سن ۱۸ سالگی ۹۰ دقیقه کامل بازی کردم و ۱-۰ بردیم. در آن بازی من یک پنالتی احمقانه به حریف دادم.. اگر اووه زیمرمن دروازهبانمان آن را مهار نمیکرد، آن بازی مساوی میشد، ما سقوط میکردیم و شاید پس از آن مرا به عنوان یک مدافع بی مصرف کنار میگذاشتند..
در ابتدا و به عنوان یک بازیکن جوان، هیچ باشگاه بزرگی تو را نمیخواست.
وقتی ۱۴ ساله بودم، برای ساوتوست بازی میکردم و در آنجا کاپیتان بودم. قبل از شروع فصل، ناگهان ۱۳ بازیکن از کایزرسلاترن - که قبلاً هرگز برای این تیم ما بازی نکرده بودند - به تیم اضافه شدند. این اتفاق باعث شد تا نیمکتنشین شوم. بعد از چند بازی به عنوان یار ذخیره به زمین آمدم و تنها دو دقیقه بعد از ورود به زمین، به خاطر مصدومیت زمین بازی را ترک کردم. در آن زمان بود که فهمیدم دیگر در آن تیم جای من نیست.
سپس به والدهوف مانهایم رفتم. کلاوس اشلاپنر، مربی تیم، پرسید که این پسر جوان کیست. مربی جوانان پاسخ داد: «تا همین اواخر هیچکس اینجا او را نمیشناخت. اما او مثل یک میله آهنی سرسخت است.» بنابراین، در ۱۷ سالگی، به من اجازه داده شد تا با تیم اصلی تمرین کنم.
تمرینات دوران جوانی طاقت فرسا بود
در دهه ۱۹۸۰ سلسله مراتب سختگیرانهای در باشگاههای بوندسلیگا وجود داشت. مسئولیتهای شما به عنوان یک مرد جوان چه بود؟
آن موقع، مجبور بودم توپ، کفشهای بازیکنان و ... را به زمین تمرین بیاورم. وقتی دو بار در روز تمرین داشتیم، باید با همان لباسهایی که صبح پوشیده بودم تمرین میکردم. فقط به بازیکنان اصلی دو دست لباس داده میشد.
گفته میشود کلاوس اشلاپنر تو را مجبور میکرد تمرینهای اضافی داشته باشی...
من به همراه چند بازیکن جوان دیگر، مجبور بودیم هفتهای یک تمرین اضافی انجام دهیم: شوت زدن، دریبل زدن، سانتر کردن در حین دویدن. در واقع هر کاری که نمیتوانستم انجام دهم. (میخندد.)
در اولین جلسه تمرینیام با تیم جوانان مانهایم، در تست آمادگی جسمانی نفر آخر شدم و شش هفته بعد، نفر اول. آن موقع بود که فهمیدم جاهطلبی چه کارهایی میتواند انجام دهد.
این جاهطلبی شما را در سال ۱۹۸۷ به اف سی کلن رساند، گرانترین مدافع تاریخ بوندسلیگا در آن زمان. چطور به کلن رسیدید؟
کریستوف دام به شدت به دنبال جذب من بود. کلن ۲.۳ میلیون مارک روی میز گذاشت. در حالی که باشگاه شرایط مالی خوبی نداشت. فلمینگ پوولسن و توماس آلوفس هم از راه رسیدند و ناگهان همه چیز برای ما مثل ساعت منظم و دقیق پیش رفت. در مانهایم، من بازیکن بدی نبودم؛ اما در کلن، ناگهان به کلاس دیگری از بازی رسیدم. ما در آنجا به نایب قهرمانی بوندسلیگا رسیدیم.
به همین دلیل بود که دو سال بعد به بایرن مونیخ پیوستی؟
وقتی از کلن برگشتم، اولی هونس از من پرسید: «از مقام دوم فصل گذشته خوشحال بودی؟» گفتم: «بله، البته. آنهم وقتی فقط یک فصل قبل در خطر سقوط بودیم.» اولی پاسخ داد: «پس بگذار چیزی به تو بگویم. مقام دوم در مونیخ یعنی هیچ!» با خودم فکر کردم یا باید با این طرز فکر راهی مونیخ شوم، یا در آنجا به یک بازیکن نیمکتنشین بدل شوم. حالا که به گذشته نگاه میکنم، خوشحالم که طرز فکر خود را ارتقا دادم...
به عنوان بازیکن بایرن، فشار چقدر روی شما محسوس است؟
شما فشار را در درجه اول از سوی رسانهها احساس میکنید. در سال دوم، کمی بعد از جام جهانی ۱۹۹۰، ما در قبرس بازی کردیم و ۳-۲ بردیم. هر دو گل توسط مهاجمی که من مسئول مهار او بودم، یک بازیکن ناشناس قبرسی، به ثمر رسید. روز بعد، روزنامه "بیلد" تیتر زد: Vom Weltmeister zum Waldmeister "از قهرمان جهان تا یک تکه چوب !".
در هر صورت شما بازی کردن مقابل نامهای بزرگ را ترجیح میدادید. اولین بازی ملی شما مقابل دانمارک پس از جام جهانی ۱۹۸۶ بود. برابر پربن الکیائر لارسن، بهترین گلزن سری آ در آن زمان . آیا از بازی کردن مقابل چنین مردی نمیترسیدید؟
راستش را بخواهید، اصلاً برایم مهم نبود. فرانتس بکنباوئر سرمربی تیم، در خط دفاعی با کمبود مهره مواجه بود و من را از تیم زیر ۲۱ سال به تیم بزرگسالان فرا خواند. فقط در یک جلسه تمرینی با تیم ملی شرکت کردم و ناگهان وارد زمین شدم. از نظر بدنی در شرایط بسیار خوبی بودم و الکیائر لارسن از یک فصل طولانی خسته بود. در هر صورت همه تلاشم را کردم و مهاجم دانمارکی، در تمام طول بازی حتی یک شوت هم به سمت دروازه نداشت.
مهار ستاره دانمارکی اولین ماموریت کوهلر بود
بعد از آن، شما عضو ثابت تیم شدید.
بعد از بازی، سوار اتوبوس تیم شدم. تمام صندلیهای جلو از قبل پر شده بود، من مجبور شدم مثل یک بچه دبیرستانی، در جمع مردهای شرور ته اتوبوس کلاوس آلوفس، تونی شوماخر و ...بنشینم. همه مشغول نوشیدن بودند و من که تشنه بودم پرسیدم: به من هم یک لیوان میدهید؟ آنها زدند زیر خنده. آدی کاتزنمایر یک بطری آب به من داد. در حالیکه همه ویسکی و کوکا مینوشیدند.
تا یورو 88 اوضاع شما در تیم ملی بهتر شد...
و همچنین در طول آن تورنمنت. تا وقتی که بازیکنی از راه رسید که از من بهتر بود... مارکو فنباستن
آیا تا به حال با فان باستن در مورد صحنهای که آن دوئل سرنوشتساز را در نیمه نهایی به او باختید، صحبت کردهاید؟
نه. اما بعدا با لباس یوونتوس مقابل میلان برابر او بازی کردم، او میخواست پیراهنش را با من عوض کند. افتخار بزرگی بود. بهترین مهاجم جهان از راه میرسد و میخواهد پیراهنش را با پسر یک کشاورز عوض میکند.
این پسر کشاورز در سال ۱۹۹۰، قهرمان جهان شد. در فینال، شما با آرژانتین و دیهگو مارادونا، روبرو شدید. چنین فوتبالیست فوقالعادهای قبل از شروع بازی در تونل چگونه رفتار میکند؟
او فوقالعاده بود و شخصیت بزرگی داشت، ابدا متکبر نبود. درست قبل از فینال جام جهانی، اصلاً متوجه او در تونل نشدم، اما بعداً در ناپل مقابل او بازی کردم. قبل از بازی در یک سالن کوچک کنار زمین چمن، جایی که حلقههای بسکتبال در آنجا بود گرم میکردیم. دیهگو – در حالیکه دخترش در آغوشش بود – توپ را به سمت سبدهای بسکتبال شوت میکرد. شمردم: از 10 ضربه، 9 تا وارد سبد شد. دیگر هرگز چیزی شبیه به آن ندیدم.
هرگز کسی را مثل مارادونا ندیدم
تو با کارهای دیگری هم خودت را جاودانه کردی. مثلاً در نیمهنهایی لیگ قهرمانان اروپا در سال ۱۹۹۷، وقتی در منچستر مقابل اریک کانتونا توپ را از روی خط دروازه برای بروسیا دورتموند دفع کردی در حالیکه گفته میشد بیماری گوارشی داشتی؟
که شایعه بود... بله، من مشکل داشتم اما بیماری خودم نبود. روز قبل از بازی، همسرم سقط جنین کرده بود. بنابراین با اوتمار هیتسفلد تماس گرفتم و او گفت میتوانی بازی نکنی. اما یک شب مانده تا مسابقه، همسرم به من گفت که باید به الدترافورد بروم. دوباره با هیتسفلد تماس گرفتم، باشگاه همه چیز را ترتیب داد و من با یک هواپیمای چارتر به منچستر پرواز کردم و آن شب برای دورتموند برابر من یونایتد به میدان رفتم.
کمی بعد، شما با یک تیم هیجانانگیز در مقابل دوستان قدیمیات در یووه، در لیگ قهرمانان اروپا بازی کردی. از جشن بعد از بازی چه چیزی به خاطر دارید؟
بیشتر آن خاطرات از ذهنم محو شده. (میخندد.) صادقانه میگویم: اصلاً نمیدانم آن شب چطور به خانه رسیدم. شاید از بس نوشیده بودیم... خوشبختانه همسرم با من بود و من را به خانه رساند
پایان دوران حرفهای شما میتوانست با دوگانه همراه باشد. بوندسلیگا را بردید و در فینال جام یوفا برابر فاینورد به میدان رفتید.
من در آن زمان کندتر از همیشه بودم و از طرفی فن هایدونک، مهاجم فاینورد چابک و آمادهمن به آنها پنالتی دادم و اخراج شدمبا این حال تیم بازی فوقالعادهای انجام داد، 3-2 باخیتم اما حتی یک توهین از هواداران به خود نشنیدم. واقعاً تأثیرگذار بود، چند روز بعد، ما قهرمانی بوندسلیگا را در دورتموند جشن گرفتیم. آنهم برابر بایرن که قهرمان فصل قبل اروپا بود و لورکوزن که به فینال لیگ قهرمانان رسیده بود. با وجود کارت قرمز، دوران حرفهایام را با خوشحالی به پایان رساندم. چنین چیزهایی با پول و ... به دست نمیآید.
و امروز به عنوان یک مربی آکادمی در سطوح نوجوانان آلمان مشغول کار هستید...
من در سال ۲۰۰۹ به خاطر بیماری قلبی از سطح اول فوتبال کنارهگیری کردم و در سال ۲۰۱۵ عمل جراحی قلب باز انجام دادم. حالا میتوانم دوباره وارد عرصه مربیگری شوم اما دنیای فوتبال امروز فرق کرده. من اهل سازش با مدیران و روسای بزرگ باشگاهها نیستم و ترجیح میدهم در جایی که مروز هستم، آکادمی زیر 17 سال بونر اس سی روزگار بگذرانم...
ماجراجوییهای کوهلر ادامه دارد...