در اینجا هیچ تک برهان خاصی مد نظرمون نیست بلکه صرفا از یک سری مقدمات بدیهی میخوایم وجود خدا رو اثبات کنیم که در استدلال های مختلف بکار گرفته میشه
من خودم تقریر های زیادی به کار گرفتم ولی مطمئن هستم که تاحالا چنین تقریر کاملی ارائه نکرده بودم
تعریف خدا : واجب الوجود و و سرمنشأ همه چیز و اصل وجود غیر مادی و بی نیاز از علت بیرونی .
ممکن : چیزی که میتوانست باشد میتوانست نباشد
واجب : چیزی که بودنش ضروری است و وجودش از خودش
حادث : چیزی که نبوده و بود شده
ازلی : چیزی که همیشه بوده
۱. از عدم مطلق هیچ چیز به وجود نمیآید🟢
هیچ +هیچ = هیچ (۰+۰=۰)
استدلال: عدم مطلق یعنی هیچ چیز (نه ماده، نه انرژی، نه قانون، نه حتی امکان). اگر هیچ چیز وجود نداشته باشه، نه فرایندی، نه تغییر، نه علت، نه قابلیت به وجود آمدن چیزی در کار خواهد بود، بنابراین پیدایش یک “چیز” منطقی نیست. جمع دو «هیچ» نیز همان هیچ است. این گزاره بر مبنای مفهوم منطقیِ “هیچ به هیچ منجر نمیشود” کاملاً سازگار است.
چون از عدم مطلق هیچ چیز پدید نمی آد (چون هیچ وجودی نیست که بخواد چیزی ازش پدید بیاد !! ) پس هر چیزی هست یا وجودش از خودشه یا یه وجود بالاتر
نتیجه: ✅ درست
۲. اصل علیت عقلی🟢
عدم + عدم = عدم اگر هیچ شیء، نیرو، یا واقعیت قبلی نباشد، هیچ «بود»ی نمیتونه از آن سربلند کنه پس از هیچ چیزی بدست نمیاد و هر چیزی هست یا وجودش از خودشه یا از دیگری
اگر چیزی ضروری باشه وجودش ذاتی است و عدمش محال؛ اما ممکنالوجود یا حادث میتواند وجود نداشته باشه
موجود ممکن یا حادث ، برای «ورود به دایرهٔ وجود» نیازمند علت یا دلیل است که تفاوت میان حالت «عدم» و حالت «بود» را توضیح بدهد
اگر بگوییم یک ممکنالوجود بدون علت موجود شده، عملاً پذیرفتهایم که تغییر از «نبودن» به «بودن» بیتوضیح رخ داده — که برابر است با همان فرمول عدم بودنش + عدم بودنش + نبودن هیچ دلیلی برای بودنش = عدم بودنش . پس هر چیزی که میتونست نباشه ولی هست باید برای بودنش توضیحی بدیم هر چیز ممکن الوجود یا هر چیز حادثی باید علتی برای بودنش باشه
این علیت یک بحث عقلی هست که برای کل وجود چه مادی چه غیر مادی چه دارای پیش بینی پذیری قطعیت باشه چه نباشه مشخص و ضروری هست
۳.هر چیز که میتوانست نباشد یا زمانی به وجود آمده، علتی برای بودنش دارد🟢
طبق ۱ و ۲ گر چیزی “ممکنالوجود” یا حادث باشد، یعنی وجودش ضروری و ذاتی نیست یا نبوده و به وجود آمده ، پس باید یک علت وجود یافته باشه
اگر نبودنش متناقض نیست و وجود داره، منطقیترین توضیح، وجود علت است. عدم علت یعنی پیدایش تصادفی از هیچ که با گزارههای ۱ و ۲ ناسازگار هست.
نتیجه: ✅ درست
۴.جهان ماده حادث است 🟢
(چون اگر گذشته بینهایت بالفعل باشد، یعنی بیشمار رویداد قبل از اکنون رخ داده باشد، به “تمام شدن” رویدادها برای رسیدن به اکنون نیاز داریم. ولی بینهایت بالفعل به معنای عدم نقطه آغاز و عدم امکان تکمیل است.)پس رسیدن به اکنون منطقی نیست مگر گذشته آغاز داشته باشد
با توجه به ۵ و ۶ حتی نیازی به قبول این مورد نیست
۵.جهان ماده ممکن الوجود و علتمند است (چه حادث باشد چه ازلی )🟢
این سلسله علت و معلول
اگر حادث باشد (چون اگر گذشته بینهایت بالفعل باشد، یعنی بیشمار رویداد قبل از اکنون رخ داده باشد، به “تمام شدن” رویدادها برای رسیدن به اکنون نیاز داریم. ولی بینهایت بالفعل به معنای عدم نقطه آغاز و عدم امکان تکمیل است.)پس رسیدن به اکنون منطقی نیست مگر گذشته آغاز داشته باشد
اگر ازلی باشد (بر فرض محال ) (یک سلسله زمانی علت و معلول ازلی باز هم ممکن الوجود است )اگر تمام اجزای یک مجموعه در جهان علّی و وابسته باشند و در زنجیرهٔ زمانی به هم پیوسته باشند، کل آن مجموعه نیز وابسته است، چون وابستگی در چنین ساختاری به صورت جمعی و از پایین به بالا انتقال پیدا میکند.
وابسته بودن اجزاء، وابستگی کل را هم بهطور منطقی تضمین میکند
در عالم ماده همهٔ عناصر و اجسام به هم وابستهان، چون همگی در شبکهٔ قوانین فیزیکی و نیروهای بنیادی (گرانش، الکترومغناطیس،…) و تبادل انرژی و ماده بههم مرتبطان
دلیلش برمیگردد به ماهیت رابطهٔ علّی و تعریف “وابستگی
در ساختار علی، هر رویداد یا وضعیت به رویداد/وضعیت قبلی وابسته است (شرط وجودش همان قبلیهاست).
وقتی اجزای کوچکتر یک سیستم همگی وابستهان، ارتباط علّی آنها یک شبکهٔ پیوسته میسازه
از آنجا که کل سیستم چیزی جز ترکیب همین اجزاء و روابطشان نیست، ویژگی وابستگی در اجزاء با اتصال آنها به هم، به کل ساختار منتقل میشه
به زبان منطقی: اگر همهٔ اجزای A وابسته باشند و کل A مجموعهٔ همان اجزاء باشد، وابستگی یک خاصیت “پایدار تحت ترکیب” است؛ یعنی وقتی اجزاء شرط وجودشان چیز دیگر باشد، کل مجموعه هم بدون آن شرایط وجود نداره
۶.نبود جهان ماده تناقض منطقی ای ندارد و میتوانست نباشد ولی هست 🟢
ضرورت منطقی یعنی: تصورش همراه با عدمش به تناقض بینجامد.مثال: مثلث چهارضلعی. به محض تصور، میفهمیم غیرممکن است چون تعریفش با خودش ناسازگار میشود.
اگر بگویی «هیچ مادهای وجود ندارد»، هیچ تضاد در منطق صوری رخ نمیدهد؛ جمله کاملاً قابل تصور است.
قوانین منطق به ذات ماده وابسته نیستند، بلکه مستقل از آن برقرارند.
🔸 ممکنالوجود بودن جهان
موجودی ممکنالوجود یعنی: میتواند باشد و میتواند نباشد.
ماده (و انرژی، یا کل کیهان) تحت قوانین فیزیک عمل میکند، قانونپذیر است، و میتواند بر اساس شرایط و علل، معدوم شود یا اصلاً پدید نیاید.
هیچ اصل منطقی نمیگوید «ماده حتماً باید باشد»؛ فقط قوانین فیزیکی فعلی توضیح میدهند که اگر شرایط اولیه داده شوند، چگونه تحول پیدا میکند.
🔸 تصور عدم ماده ممکن است
چه در ذهن، چه در زبان منطق، میتوان وضعیت «هیچ مادهای وجود ندارد» را بدون ناسازگاری توصیف کرد.
این تصور نیازمند فقط امتناع از فرض وجود ماده است — یعنی گزارهی ¬M (عدم ماده) به هیچ گزارهی تعریفکنندهٔ ماده نمیچسبد که آن را نقض کند.
حتی اگر جهان ازلی باشد، ازلی بودنش ضرورت متافیزیکی نمیآورد. ازلیت میتواند همراه با ممکنالوجود بودن باشد (مثل ریاضیات بیپایان: همیشه هست ولی میتوان تصور کرد نبود چون ذاتش ضروری نیست).
بنابراین، ایفای نقش علت برای جهان، نیازمند چیزی خارج از جهانِ وابسته است.
عدم ماده تناقض منطقی ایجاد نمیکند چون وجود ماده در ذاتِ منطق یا تعریف مفهوم ماده تضمین نشده است. جهان، از منظر منطق، ممکنالوجود است؛ میتواند باشد یا نباشد
۷.تسلسل علل محال است🟢
اگر هر علت نیازمند علت دیگری باشد و این زنجیره هیچ علت خودبسنده نداشته باشد، علتها هرگز تحقق نمییابند، پس معلولی هم رخ نمیدهد. مثال چراغها و برق یا شاخه بدون تنه این را روشن میکند: بدون منبع اولیه، وابستگیها بینتیجه میمانند
مثالها:
درخت و شاخهها: تصور بینهایت شاخه که هیچ تنه یا ریشهای نداشته باشند محال است؛ چون شاخه، بدون تنه که وجودش را تأمین کند، اصلاً شکل نمیگیرد.
چراغ و نور: اگر هر چراغ نور را از چراغ قبلی بگیرد و هیچ چراغی به منبع نور مستقل وصل نباشد، حتی یک چراغ هم روشن نخواهد شد — چه زنجیره بینهایت باشد، چه کوتاه.
🔸 فرمول منطقی/ریاضی محال بودن
اگر ۰ را «عدم» و ۱ را «وجود بالفعل» بگیریم:
برای هر عضو سلسله: وجودش = علت قبلی → اگر علت قبلی = ۰ → معلول هم = ۰.
اگر در ابتدای حلقه هیچ ۱ نباشد (علت بینیاز)، کل رشته تا بینهایت عقب همگی ۰ خواهند شد.
این نشان میدهد که صرف اضافه کردن «تا بینهایت» هیچ وجودی ایجاد نمیکند — حتی در مدل ریاضی، اگر محتوای هر گام وابسته به گام قبلی با وضعیت خالی باشد، کل زنجیره خالی است.
۸.سلسله موجودات ممکنالوجود و حادث باید به وجود ضروری فرامادی ختم شود🟢
از گزارههای پیشین ۱، ۲، ۳ و ۶ نتیجه میشود: اگر موجودات ممکنالوجود علتهایشان همگی ممکنالوجود باشند، تسلسل محال میشود و نیاز به یک موجود ضروری داریم که خودش علت ندارد و وابسته نیست.
۹.تعریف خدا هیچ تناقض منطقی ندارد و طبق منطق موجهات ضرورتا هست 🟢
۱_ممکنبودن وجود خدا:
فرض میکنیم که ممکن است موجودی واجبالوجودِ فرامادی و بیعلت (خدا) وجود داشته باشد.
۲_واجبالوجود در تمام ممکنجهانها:
اگر چنین موجودی ممکن باشد، ذات واجبالوجود بودنش به این معناست که در هر جهان ممکن وجود خواهد داشت (واجبالوجود یعنی وجود در همهی ممکنجهانها).
۳_از امکان به ضرورت:
در منطق S5، اگر موجودی ضرورتاً در یک جهان ممکن وجود داشته باشد، آنگاه ضرورتاً در همه جهانهای ممکن وجود دارد.
در نتیجه:
خدا ضرورتاً وجود دارد.
پاسخ و بررسی تعدادی از انتقادات اینجا هست
https://www.tarafdari.com/user/77016...
نتیجه نهایی:
خدا وجود دارد