سریال «آندور» (Andor)، گرچه در کهکشان «جنگ ستارگان» (Star Wars) و «مدتها پیش، در کهکشانی دور، دور» روایت میشود، اما در حقیقت، تپش قلب امروز جهان ماست. این سریال چیزی بیش از یک پیشدرآمد فانتزی برای فیلمهای محبوب است؛ یک هشدار سیاسی شدید و پرشور است که نحوه عملکرد فاشیسم، امپریالیسم و قدرتهای استعماری را در دنیای واقعی ما کالبدشکافی میکند.
سازندگان این سریال، به جای تمرکز بر شوالیههای جِدای و نبردهای فضایی، لنز دوربین خود را روی شهروندان عادی، کارگران و شورشیان زیرزمینی میگذارند و نشان میدهند که چگونه یک سیستم استبدادی، بافت اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی یک جامعه را از هم میگسلد و چگونه مقاومت در برابر آن متولد میشود. درسهای آندور درباره ضرورت جنگیدن با فاشیسم، کاملاً زمینی و جهانشمول است.
۱. فاشیسم یک «کیشِ مرگ» است، نه یک آرمان
یکی از عمیقترین درسهای آندور، نگاه آن به امپراتوری است که نه یک ارتش منظم، بلکه یک «کیش مرگ» بر مبنای توهم است، همانطور که اومبرتو اکو در مقاله خود درباره فاشیسم ابدی (Ur-Fascism) توصیف میکند.
رد حقیقت و منطق: فاشیسم امپراتوری، مانند نمونههای واقعی آن، با انکار واقعیت عینی آغاز میشود. همانطور که مون موتما، سناتور شورشی، فریاد میزند: «مرگ حقیقت، پیروزی نهایی شر است.» امپراتوری نمیخواهد مردم به حقایق دسترسی داشته باشند، زیرا حقیقت، قدرت آن را از بین میبرد. در جهان امروز، این نماد دروغهای حکومتی، تئوریهای توطئه و رسانههای تحت کنترل است که تلاش میکنند واقعیتهای عریان را بپوشانند.
دشمنسازی دائمی: فاشیسم برای ادامه حیات، به یک «دشمن همیشگی» نیاز دارد تا تمام مشکلات جامعه را به گردن او بیندازد. در آندور، شورشیان و شهروندان مظلوم مانند گورمنها، دشمنی هستند که همیشه هم ضعیف و هم قوی توصیف میشوند؛ آنقدر ضعیف که میتوان آنها را شکست داد، و آنقدر قوی که توجیهی برای اعمال خشونت بیپایان باشند. این تضاد، همانطور که اکو توضیح میدهد، یک ناهماهنگی شناختی ایجاد میکند که توسط خشونت حل میشود. در دنیای ما، این دشمنسازی به شکل بیگانهستیزی، نژادپرستی و تروریست نامیدن منتقدان نمود پیدا میکند.
۲. امپریالیسم در آندور، همان استعمار در جهان ماست
جهان Andor تنها شبیه جهان ما نیست؛ بلکه بازتاب مستقیمی از تاریخ استعمارگری و اشغالگری است. نمادها و اعمال امپراتوری در این سریال، مابهازای مستقیم درگیریهای امروزی ما دارند:
کشتار گورمن: وقایع فصل دوم در مورد کشتار مردم گورمن صراحتاً در یادداشتهای انتقادی به عنوان تمثیلی از جنگ غزه و جنایات علیه فلسطینیان توصیف شده است.
واقعیت دروغین: امپراتوری ابتدا یک کارزار تبلیغاتی شدید علیه گورمنها به راه میاندازد تا آنها را ملتی «بیتفاوت، نافرمان و تروریست» جلوه دهد.
هدف پنهان: هدف اصلی نه برقراری نظم، بلکه «استخراج یک فلز کمیاب» بود که این موضوع نمادی از استثمار منابع (نفت، مواد معدنی و زمین) در مناطق اشغالی و جنگزده توسط قدرتهای بزرگ است.
پایهریزی ستم توسط جمهوری: سریال به ما یادآوری میکند که فاشیسم امپراتوری در خلاء ایجاد نشد. در کودکی کسیان آندور، «جمهوری» - که ظاهراً دموکراتیک بود - با عملیات معدنکاری، سیاره او را نابود کرد. این یک نقد رادیکال است: حکومتهای به ظاهر دموکراتیک غربی نیز با سیاستهای نئولیبرال و امپریالیستی (مانند دخالت در کشورهای دیگر برای منابع یا حمایت از دیکتاتورها) بذر دیکتاتوری و ستم را میکارند.
۳. اصلاح از درون، یک توهم خطرناک است
شخصیت مون موتما، سناتور و رهبر بعدی شورشیان، مهمترین درس را در مورد ناکارآمدی مبارزه با فاشیسم از طریق بوروکراسی و سیاستهای نرم به ما میدهد:
بنبست اصلاحطلبی: موتما برای مدت طولانی تلاش کرد تا فساد و استبداد را «از درون سیستم» امپراتوری اصلاح کند. اما فاشیسم سیستمی است که «آنطور که طراحی شده، کار میکند»؛ ستم و بیعدالتی، ماهیت وجودی آن است.
نقطه عطف: تنها زمانی که موتما شاهد نسلکشی بیشرمانه گورمن است، درمییابد که مسیرش به بنبست رسیده. او دیگر نمیتواند بخشی از دولتی باشد که مقامات منتخب را دستگیر میکند و غیرنظامیان را قتلعام میکند. این نقطه، زمان خروج و پیوستن علنی به مقاومت است.
درس برای امروز: این مسئله، یک انتقاد مستقیم به احزاب و نیروهای لیبرال در جهان واقعی است که معتقدند میتوان با روشهای تدریجی، یک سیستم فاشیستی/استعماری را از درون دموکراتیک کرد. آندور میگوید: وقتی پای نسلکشی و انکار حقیقت در میان است، تلاش برای «بِهتَر کردنِ» سیستمی که ذاتاً فاسد است، توهمی است که زمان را به سود ستمگران میخرد.
۴. شورش، نیاز به «ابزارهای دشمن» دارد
در آندور، مقاومت تنها با امید و شجاعت پیش نمیرود؛ بلکه با فداکاریهای اخلاقی دردناک نیز همراه است.
اجبار در استفاده از خشونت: لوتن رائل، معمار مقاومت، اذعان میکند: «من محکوم شدهام که از ابزارهای دشمنم استفاده کنم.» او میداند که رژیمی که با خشونت حفظ میشود، تنها با قدرتی تهدیدآمیز سرنگون خواهد شد.
جنایتکاران شرافتمند: سریال به شکلی پیچیده نشان میدهد که در مبارزه با فاشیسم، گاهی اوقات اعمالی که در حالت عادی «غیراخلاقی» یا «جنایتکارانه» تلقی میشوند (مانند دزدی، ترور یا سازماندهی مسلحانه)، برای جلوگیری از ستم بزرگتر، ضروری هستند. آندور میپذیرد که برای رسیدن به عدالت، باید دست به «اعمال ناپاک» زد، در حالی که آرمان را فراموش نکرد. این یک دیدگاه واقعگرایانه و غیر ایدئالگرا نسبت به نبرد است.
برخورد با سیرل کارن: سرنوشت سیرل کارن، «هوادار فاشیست» که شیفته قوانین و امنیت امپراتوری است، نشان میدهد که فاشیسم در نهایت حتی حامیان ایدئالیست خود را هم قربانی میکند. سیرل در آخرین لحظه میفهمد که برای امپراتوری، او تنها یک «ابزار» بود تا جنایات خود را توجیه کند، نه یک شهروند شایسته احترام. این درس مهمی برای آن دسته از نیروهای اجتماعی است که تصور میکنند میتوانند با ابزارهای دیکتاتورها برای خود جایگاه و امنیتی دست و پا کنند.
۵. جمعبندی: بیداری اجباری و فراخوان عمل
سریال Andor فراتر از سرگرمی است؛ یک فراخوان سیاسی برای بینندگان است. این سریال نه از طریق استعارههای پنهان، بلکه از طریق شبیهسازیهای مستقیم وقایع تاریخ و معاصر (از انقلابهای کارگری تا استعمارگری، از فاشیسم نازی تا سیاستهای جنگهای امروز خاورمیانه) به ما میگوید:
مبارزه با فاشیسم ضروری است، اما باید با واقعبینی، فداکاری و درک این حقیقت که سیستمهای ستمگر از درون اصلاح نمیشوند، انجام پذیرد.
ماروا، مادر کسین آندور، در مراسم تشییع جنازه خود، فریاد میزند: «مقابل امپراتوری بایستید!» این پیام نه فقط برای ساکنان کهکشان دور، بلکه برای ماست که در جهان خود با انکار حقیقت، نسلکشی و بیداد قدرتهای امپریالیستی روبرو هستیم. این سریال میگوید: دیگر نمیتوانید بخوابید، نمیتوانید سرتان را زیر برف کنید. بیتفاوتی به معنای پیروزی امپراتوری است.
آندور به ما میآموزد که فاشیسم همیشه قوی نیست، بلکه تنها در سکوت و انفعال ما قوی میشود.