مسئله را میشود مثل چند نخ درهمگیر کردهی یک گلوله بزرگ تصور کرد؛ نخی از ناترازی، نخی از بودجه، نخی از دلار، نخی از صندوق توسعه، و آخرش هم نخی که اسمش تورم است و همه را به هم گره میزند. این سیستم فقط مختص دولت فعلی نیست؛ سالهاست به همین شکل کار میکند. فهمش اولین قدم است برای اینکه بدانیم چرا همیشه همهچیز گران میشود و چرا ترس از «ابر تورم» هر از گاهی سر بلند میکند.
مسئله اصلی از جایی شروع میشود که دولت ایران از نظر انرژی «ناتراز» است. ناترازی یعنی ورودی و خروجی با هم نمیخواند. دقیقترش این است: ایران بنزین و گاز و برق را به قیمت بسیار پایین میفروشد—آنقدر پایین که اصلاً با هزینه واقعی تولیدش نمیخواند. نتیجه؟ مصرف وحشتناک زیاد میشود، صادرات انرژی کاهش پیدا میکند و در نهایت دولت مجبور میشود برای تأمین بنزین همان کاری را بکند که یک دانشآموز بیپول برای خرید یک گوشی قسطی میکند: قرض میگیرد. سالهاست که ایران از صادرکننده بنزین تبدیل شده به واردکننده؛ یعنی چند میلیارد دلار بنزین میخرد تا با قیمت چند هزار تومان در داخل بفروشد. این یک چاه عمیق پولی است.
وقتی ورودی انرژی کمتر از مصرف باشد و قیمتها هم مصنوعی پایین نگه داشته شود، دولت مجبور است از جایی پول بیاورد. یکی از منابع قرضی، صندوق توسعه ملی است. صندوق مثل قلکِ نسلهای آینده است؛ قرار بوده فقط برای پروژههای بزرگ و توسعهای استفاده شود نه خرج روزمره. اما برداشت از صندوق فقط با اجازه رهبر ممکن است. دولتهای مختلف هم هر بار که کم میآورند دستشان را میبرند داخل همین قلک. این یعنی بودجه بهشدت وابسته شده به چیزی که بالأصل نباید خرج جاری کشور را بدهد. مثل این است که پدر خانواده بخواهد اجارهخانه را از پول دانشگاه بچهاش بدهد.
اما حتی برداشت از صندوق هم جواب همه ماجرا را نمیدهد. دولت علاوه بر انرژی، با یک مشکل بزرگتر هم روبهروست: کسری بودجه. کسری بودجه یعنی هزینههای دولت از درآمدهایش بیشتر است. سادهترین راه برای رفع کسری این است که درآمد را زیاد کند. چون نمیتواند مالیات ناگهانی و سنگین اضافه کند، میرود سراغ چیزی که تحت کنترل خودش است: نرخ دلار در بازار. وقتی دولت قیمت دلار را بالا میبرد، سود ریالی بیشتری از فروش نفت یا ارزهای نیمهدسترس خودش به دست میآورد. این کار یک جور «درآمدزایی از تورم» است. در ظاهر راهحل است، اما عملاً تورم را به کل جامعه تحمیل میکند.
بدتر از این، وقتی دولت دسترسی مستقیم و کافی به ارز ندارد، مجبور میشود در بازار آزاد یک کار عجیب بکند: ریال میدهد و دلار میخرد تا دوباره همان دلار را خرج واردات بنزین و کالاهای دیگر کند. یعنی دولت تبدیل میشود به یکی از بزرگترین خریداران دلار؛ و وقتی خریدار بزرگی وارد بازار شود، قیمت بالا میرود. بعد همان کالایی که با دلار گران وارد شده، داخل کشور با قیمت یارانهای فروخته میشود. نتیجه؟ فاصله بین ارزش واقعی و ارزش اسمی بنزین و انرژی مدام بیشتر میشود و چاهِ کسری دوباره عمیقتر.
حالا این نخها را که کنار هم بگذاریم، یک تصویر واضح به دست میآید: ناترازی انرژی → کسری بودجه → فشار برای افزایش دلار → برداشت از صندوق → خرید دلار برای واردات → فروش ارزان انرژی → تشدید دوباره ناترازی. این چرخه یک دور باطل است. هر بخش که سنگینتر شود، بخش بعدی را هم سنگینتر میکند. از دل همین دور باطل است که تورم بیرون میآید. و حالا تورم خودش مثل یک گرگ گرسنه دائماً نیاز به خوراک دارد: قیمتها بالا میرود، دولت هزینههایش بیشتر میشود، کسری بودجه باز هم بیشتر میشود و دوباره میافتد به همان مسیر تکراری.
ترس از ابرتورم از همینجا میآید. ابرتورم اتفاق میافتد وقتی این چرخه شتاب بگیرد: دولت هر بار که کم میآورد، پول چاپ کند یا قیمت دلار را شدید بالا ببرد. از جایی به بعد اعتماد مردم به پول ملی میریزد و همه میخواهند ریال را تبدیل کنند به هر چیز دیگری، مثلا کالا، ملک، طلا، دلار. این لحظه، همان لبهی پرتگاه است. کشورهایی مثل ونزوئلا یا آرژانتین دقیقاً از همین مسیر رفتند داخل گودال ابرتورم. ایران هنوز آنجا نیست، اما ضعف ساختاری همان است؛ فقط سرعت سقوط کمتر بوده.
این سیستم ربطی خاص به دولت یا حکومت فعلی ندارد؛ سالهاست با همین منطق ادامه پیدا کرده. دولتها عوض شدهاند اما منطق مصرف ارزان انرژی، فروش ارزان انرژی، برداشت از صندوق، و بالا بردن دلار برای جبران کسری بودجه همان بوده. مسئله شبیه ماشینی است که از اول موتور بد طراحی شده؛ رانندهها فقط تغییر کردهاند.
اگر بخواهید همه اینها را در یک جمله بفهمید، میشود این: وقتی انرژی را خیلی ارزان نگه میداریم، مصرفش زیاد میشود، کمبودش را با دلار گران وارد میکنیم، برای دلار مجبوریم ریال چاپ کنیم یا ارز بفروشیم، و آخر سر گرانی به همه تحمیل میشود. این چرخه اگر اصلاح نشود، هر سال همان داستان است؛ فقط نسخه پرصداتر و دردناکترش.
این چند نخ اگر باز نشود، گره بزرگتر میشود. درک این ارتباطها پیشنیاز فهمیدن این است که تورم از آسمان نمیبارد؛ محصول یک طراحی معیوب است که دهههاست ادامه دارد و هر بار فقط صورتمسئله عوض شده، نه مسئله.