برهان صدیقین از دسته براهینی است که از تحلیل خود وجود به خدا میرسد
تقریر ملاصدرا (برهان صدیقین صدرایی):🔻
۱_🔹وجود، حقیقتی واحد و مشکّک است (یعنی دارای مراتب شدت و ضعف).
۲_🔹در این مراتب، مرتبهی نهایی و وجود مطلق، واجبالوجود است.
سایر موجودات، جلوهها و مراتب نازلترِ همان حقیقتاند.
نتیجه:
🔸 یعنی «خدا» نه یک موجود جدا، بلکه عالیترین و شدیدترین مرتبهی همان حقیقت وجود است.
🔸 پس اگر وجود هست (که هست)، واجبالوجود بالذات هم بالفعل هست، چون بدون او مراتب پایینتر معنا ندارند و تحقق نمییابند.
سوالات و توضیحات:🔻
تعریف خدا در برهان صدیقین چیست ⁉️
در این برهان، خدا تعریف نمیشود به “آفرینندهی جهان” یا “علت نخستین”،
بلکه خدا تعریف میشود به: کامل مطلق
وجودِ محض، خالص، بینیاز، نامتناهی و کامل مطلق
یعنی موجودی که هیچ حدّ، نقص، یا امکانِ نبود در او نیست؛ بلکه عینِ واقعیت وجود است.
پس در برهان صدیقین:
خدا = «حقیقتِ نهاییِ وجود» است،
نه موجودی جدا در کنار بقیهی موجودات.
کاملِ مطلق یعنی موجودی که هیچ نقص، محدودیت، یا وابستگی ندارد یعنی همهی کمالات وجودی را داراست، نه بهصورت نسبی، بلکه بهصورت نامتناهی و ذاتی.
برای اینکه چیزی کاملِ مطلق باشد، باید این ویژگیها را داشته باشد:
_ بینقص در همهی جنبهها؛ هیچ امکانِ بهترشدن در آن نباشد.
_ نامتناهی؛ یعنی هیچ حد یا مرز و اندازهای برای وجودش نباشد.
_ بسیط و از خود؛ یعنی وجودش وابسته به هیچ ترکیب، ماده، یا علت بیرونی نباشد.
_ دارای همهی صفات کمالی (وجود، علم، قدرت، خیر، وحدت و …).
🔹 چرا؟
چون «کامل مطلق» یعنی نهایت مرتبهی وجود؛ هر «کمال» نوعی شدت در وجود و نوعی وجود است.
پس کاملِ مطلق همان وجودِ صرف است — وجودی که در آن هیچ نبود، نقص یا وابستگی نیست. پس دارای تمام کمالات هست
یعنی چی «وجود حقیقتی واحد است»⁉️
این جمله یعنی «وجود» (بودنِ همهی چیزها) یک حقیقت بیشتر نیست، نه چند تا.
🔹 مثلا:
انسان هست، درخت هست، نور هست، خدا هست؛
همهی اینها هستند، اما “هستی” در همهی آنها یکیست — فقط شدت و ضعف دارد.
همانطور که «نور» یک حقیقت واحد است
اما گاهی ضعیف است (چراغ)، گاهی شدید است (خورشید).
بین نور چراغ و نور خورشید تفاوت در شدتِ روشنایی است، نه در ماهیت.
پس:
حقیقتِ وجود = واقعیتی واحد است که در همهی موجودات جاری است، فقط شدت و ضعف دارد.
یعنی چی «وجود مشکّک است»⁉️
واژهی فلسفیِ «مشکّک» از ریشهی «تَشکیک» میآید، یعنی «دارای مراتبِ شدت و ضعف».
به زبان ساده:
وجود «مشکّک» یعنی حقیقتی که در تمام موجودات مشترک است،
اما به درجات مختلفی تحقق دارد — قویتر یا ضعیفتر، مجردتر یا مادیتر، کاملتر یا ناقصتر.
↪ مثال:
وجود خدا = نور بینهایتِ قوی
وجود عقلها = نورهای قویتر
وجود انسان و طبیعت = نورهای ضعیفتر و محدود
اما همۀ اینها «نور»ند، یعنی یک حقیقت واحد را دارند بهصورتهای مختلف.
ربط این دو (وحدت و تشکیک) به اثبات خدا⁉️
اگر وجود حقیقتی واحد و دارای مراتب باشد،
در رأسِ تمام مراتب، باید یک مرتبهی بینهایتشده، کامل و مطلق از آن وجود باشد.
چرا؟
چون اگر صرفاً مراتب نسبی داشته باشیم ولی نهایتِ آن نباشد،
هیچ درجهای “کاملتر” معنا پیدا نمیکند.
رؤوس نمودار مراتب بدون قلهای که معنای «شدت نهایی» داشته باشد ناموجه میشوند.
پس چون وجود واقعاً مراتب دارد — از مادیترین تا مجردترین —
باید مرتبهای باشد که وجود در آن به نهایت شدت و کمال رسیده باشد
و هیچ نقص و محدودیتی ندارد.
آن مرتبه همان است که ما به آن میگوییم واجبالوجود بالذات، یا همان خدا.
چرا بدون او مراتب پایینتر معنا ندارند و تحقق نمییابند⁉️
مراتب پایینترِ وجود (مثل ما، جهان، ماده، ذهن) در واقع تجلّیاتِ محدود همان حقیقت واحد وجود هستند.
اگر آن حقیقتِ مطلق (خدا) نباشد،
هیچ سطحِ پایینتری نمیتواند تحقق یابد، چون وجودش از “درجهی بالاتر” میآید.
مثال تشبیهی:
نورِ چراغ و ماه در واقع پرتوی از خورشیدند.
اگر خورشید نباشد، هیچکدام اصلاً نوری ندارند.
یا موسیقیهای مختلف، جلوههای محدود از «اصل موسیقی» هستند — اگر اصل نباشد، نسخهای هم نیست.
بنابراین:
اگر واجبالوجود (مرتبهی مطلقِ وجود) نباشد، هیچ «مرتبهی ممکن»ی تحقق پیدا نمیکند.
چون هر مرتبه پایینتر، سایه یا پرتوی از آن حقیقت بالاتر است.