تقریر کلی 🔻
۱. وجود بما هو وجود عدمبردار نیست
۲. عدمبردار نبودن = بینقص بودن و بینقص = کامل مطلق
۳_کامل مطلق = وجودی نامتناهی، بسیط، مستقل از غیر، واجببالذات
نتایجه : چنین وجودی تنها یک مصداق دارد و موجودی با این صفات همان است که به آن «خدا» میگوییم
مقدمهی بنیادینِ برهان
نقطه آغاز این برهان «وجود بما هو وجود» است؛ یعنی خود حقیقت هستی، نه ماهیت، نه یک موجود خاص، نه جهان، نه ذهن.
این برهان از خود تحقق آغاز میکند.
مقدمه ۱
«وجود بما هو وجود» عدمبردار نیست.
(یعنی ذاتِ هستی محال است معدوم شود.)
دلیل این مقدمه
۱. وجود = تحقق
۲. عدم = نفی تحقق
۳. اگر وجود بتواند عدم شود، یعنی «تحقق» بتواند «نفی تحقق» باشد.
این تناقض است؛ جمع نقیضین محال است.
۴. روشنایی نمیتواند تاریکی باشد.
هستی نمیتواند نیستی باشد.
اگر چنین شود، مفهوم وجود بیمعنا میشود.
۵. اگر حقیقت وجود عدمپذیر باشد:
• هیچ چیز قابل تحقق نخواهد بود
• علیت فرو میریزد
• ثبات واقعیت نابود میشود
۶. تحقق هر موجودی به «وجود» است.
اگر اصلِ وجود دچار عدم شود، معلولها نیز محو میشوند.
پس این محال است.
نتیجه:
«وجود» ذاتاً عدمبردار نیست و محال است معدوم شود.
مقدمه ۲
هر چیزی که عدمبردار نباشد، هیچ نقصی ندارد.
دلیل این مقدمه
۱. تعریف نقص: نبود (عدم) کمالی که میتواند باشد.
پس نقص = نوعی عدم.
۲. موجودی که عدمبردار نیست، هیچگونه نبودنی در او راه ندارد.
پس هیچ فقدان، محدودیت یا نقصی هم در او نیست.
۳. اگر موجودی نقص داشته باشد، پس عدمی در او هست.
چون نقص یعنی نبود یک کمال.
۴. بنابراین کسی که هیچ عدمی نمیپذیرد، هیچ نقصی نمیپذیرد.
مقدمه ۳
چیزی که هیچ نقصی ندارد، «کامل مطلق» است.
دلیل این مقدمه
۱. کمال یعنی شدت در وجود.
۲. تمام کمالات، شئون و مراتب وجود هستند.
۳. موجودی که هیچ نقصی ندارد، یعنی هیچ حدّ یا محدودیتی ندارد.
۴. موجود نامحدود و بینقص = موجودی که همه کمالات وجودی را داراست.
۵. چنین موجودی باید:
• نامتناهی باشد
• وابسته نباشد (زیرا وابستگی = نیاز = نقص)
• فاقد قوه باشد (زیرا قوه = نبود فعلیت = عدم)
پس موجودِ بینقص، همان «وجودِ صرف» است؛ یعنی وجودی که جز وجود چیزی در او نیست.
این همان تعریف کامل مطلق است.
مقدمه ۴ (نکته تکمیلی صدرایی)
حقیقت وجود بسیط است؛ یعنی جزء ندارد و مرکب نیست.
دلیل این مقدمه
۱. جزء داشتن یعنی داشتن حیثیتهای متفاوت
۲. هر تفاوتی یا «وجودی» است یا «عدمی»
۳. اگر جزءهایش وجودی باشند ⇒ داشتن کمالات مختلف ممکن است ⇒ محدودیت ⇒ نیاز ⇒ امکان
۴. اگر جزءهایش عدمی باشند ⇒ عدمبردار بودن ⇒ تناقض با مقدمه ۱
پس حقیقت وجود بسیط است، و بسیط نامتناهی است.
(این نکته کمک میکند نتیجه برهان از هر اشکال ترکیبگرایانه مصون بماند.)
مقدمه ۵ (تکمیل بخش تشکیک وجود)
مرتبه اعلی وجود (= کامل مطلق) واحد است.
دلیل این مقدمه
۱. کثرت در وجود از ماهیات ناشی میشود.
۲. در این برهان، موضوع بحث «اصل وجود» است، نه ماهیات.
۳. اصل وجود، واحد است؛ زیرا اگر دو وجودِ صرف فرض کنیم، باید «ما به الامتیاز» داشته باشند:
• یا وجودی → پس یکی کاملتر است و دیگری ناقص (با وجود صرف ناسازگار)
• یا عدمی → پس متصف به عدم میشوند و این محال است.
پس وجود مطلق، واحد است.
نتیجهگیری
حالا تمام مقدمات را کنار هم میگذاریم:
۱. وجود بما هو وجود عدمبردار نیست
۲. عدمبردار نبودن = بینقص بودن
بینقص = کامل مطلق
کامل مطلق = وجودی نامتناهی، بسیط، مستقل از غیر، واجببالذات
چنین وجودی تنها یک مصداق دارد
موجودی با این صفات همان است که به آن «خدا» میگوییم
بنابراین:
خدای کامل مطلق وجود دارد.
توضیح ثانوی:
چرا «کامل مطلق» همان «خدا»ست؟
چون کامل مطلق:
• علم دارد (علم = کمال وجودی)
• قدرت دارد (قدرت = کمال وجود
ی)
• حیات دارد (حیات = فعلیت محض)
• خیر محض است (شر = عدم)
• واحد است
• نامتناهی است
• واجبالوجود است
• از هیچ چیزی ترکیب نشده
• علت همهی ممکنات است
این دقیقاً همان توصیف فلسفی خداست.