مطلب ارسالی کاربران
طنز روز: چرا علیرضا حقیقی زن نمی گیرد؟
با خواندن این ستون جنجالی با پشت پرده زندگی ستاره های مشهور ایران و جهان آشنا شوید. فقط کافی است روی یکی از سرفصل های زیر کلیک کنید.
1- مهناز افشار چگونه حامله شد؟
2- آیا جوراب بهنوش بختیاری پاره بود؟
3- کاترین زتاجونز در کوچه جرج کلونی اینا چی کار داشت؟
4- رجوع دوباره فرزاد حسنی به آزاده نامداری.
5- در مراسم خواستگاری علیرضا حقیقی چه گذشت؟
6- رژ لبی که زندگی محمود بصیری را تا آستانه فروپاشی پیش برد.
حالا مثلا روی گزینه علیرضا حقیقی کلیک کردید...
(توافق ها در مراسم خواستگاری حاصل شده و همه شاد و خرم مشغول شیرینی خوردن هستند)
پدر عروس: خب من یه پرتقال مشتی هم واسه داماد گلم پوست بگیرم.
حقیقی: نه آقاجون زحمت نکشید، خودم پوست می کنم.
پدر عروس: پس ببخشید که برات پرتش می کنم پسرم. پام خواب رفته، نمی تونم بلند شم.
حقیقی: نه خودم میام می گیرم ازتون (حرف حقیقی نیمه کاره می ماند و پدر عروس پرتقال را پرت می کند. حقیقی حلاف جهت شیرجه می رود و روی میز وسط اتاق پذیرایی فرود می آید. همه با دهان باز به این صحنه نگاه می کنند)
پدر عروس: چی شد؟! نتونستی بگیریش؟!
حقیقی: نه آقا جون این حرفا چیه؟ پام لیز خورد.
پدر عروس: خب پس این سیب رو بگیر ببینم. حاضر؟
(حقیقی این بار به سمت میز تلویزیون شیرجه می زند اما پدر عروس خیلی نرم و به صورت چیپ سیب را همان جایی می اندازد که حقیقی در ابتدا ایستاده بود. حقیقی روی زمین ولو می شود و مادر عروس با افتخار به شوهرش که موفق شده به داماد آینده چیپ بزند نگاه می کند)
پدر عروس: دخترم دیدی که چه اتفاقی افتاد. دیگه خودت می دونی.
عروس: خیلی ببخشید اما معیار اصلی من اینه که همسر آینده م توی زندگی پنجاه پنجاه نکنه.
حقیقی: نه من فقط موقع پنالتی پنجاه پنجاه می کنم به خدا.
پدر عروس: از کجا معلوم توی انتخاب دختر من پنجاه پنجاه نکرده باشی؟ اصلا به فرض که ما دختر دادیم، از کجا معلوم که تو بتونی بگیریش؟
مادر داماد: اوووووه ه ه، حالا مگه نوبرشو آوردین؟ دختر واسه بچه من زیاده. غصه نخور مادر، می ریم خواستگاری دختر منیژه خانوم.
حقیقی: نه مامان .. اونو یه بار رفتیم نتونستم بگیرم.
مادر داماد: عیبی نداره مادر، جهتشو که درست رفتی. حتی به نوک انگشتهاتم خورد.
عروس: لیاقتتون همون دختر منیژه خانومه. پدر جان نظر من عوض شد، زنگ بزن بگو وحید طالب لو اینا بیان.
حقیقی(با بغض): یعنی قیافه اصلا براتون مهم نیست؟
عروس: به هیچ وجه. مرد اگه اهل پنجاه پنجاه کردن نباشه، بقیه مسائل توی زندگی قابل حله.
مادر داماد: بلند شو بریم پسرم اینا لیاقت ما رو ندارن.
پدر عروس: بفرماین خانوم... خدا رو شکر که زود فهمیدیم. دستی دستی داشتیم دخترمونو بدبخت می کردیم. این دسته گلتون رو هم ببرید لطفا.
(دسته گل را به سمت حقیقی پرتاب می کند، حقیقی باز هم خلاف جهت شیرجه می رود و از پنجره اتاق به داخل خیابان سقوط می کند)
به قلم امیر وفایی / ضمیمه بی قانون روزنامه قانون