زندگینامه سلطان سلیم عثمانی:
https://www.tarafdari.com/node/2686922
دیوان سلطان سلیم عثمانی:
https://www.tarafdari.com/node/2686927
---
روزی روزگاری، در دربار سلطان سلیم، شاهی که هم قدرت بر زمین داشت و هم جویای حقایق آسمان، روزی به خلوتگاه خویش نشست و دلش در طلب قرب الهی شعلهور شد. در آن هنگام، یکی از عارفان دیرین که از صحراهای آناتولی آمده بود، پیش سلطان آمد و گفت:
«ای پادشاه! بدان که نماز، تنها رکوع و سجود نیست، بلکه خانهٔ دل آدمی را روشن کردن و جان را از وهم و هوس پاک نمودن است.»
سلطان سلیم، که در طلب حقیقت بود، پرسید:
«ای پیر! چگونه میشود نماز مرا صواب باشد و دل من در آن قرب یابد؟»
عارف لبخندی زد و گفت:
«چو شمعی که نورش را به پروانه میبخشد، دل تو نیز باید در سجود و توجه بسوزد. اگر تنها بدن و حركاتت را به نماز ببری، همچون ظرف خالی است. لیکن هر قطرهٔ حضور و عشق که در دل میریزی، آن نماز به نور حقیقی بدل میشود.
صواب نماز نه در زمان و مکان، بلکه در حضور کامل دل و جان است. هرگاه آدمی در رکوع و سجود، خود را فراموش کند و جز حق نبیند، آن نماز، شمعی است که خانهٔ جان را روشن میسازد و روح را به نور وحدت میرساند.»
سلطان سلیم، در سکوتی ژرف فرو رفت. هر روز و شب که نماز گزارد، نه تنها بدن، بلکه جانش در سوز عشق بسوخت و هر سجده، قطرهای از علم و بصیرت بر قلبش تابید. و دریافت که صواب واقعی نماز، در حضور دل و قرب الهی است، نه در شمار حركات و زمانها.
و اینچنین بود که سلطان سلیم، شاهی بر زمین و عاشقی در آسمان، راز نماز را در نور وحدت و سوز عرفانی یافت.
---
غزل در حضور دل
سلطان اگر به تخت رود، بی حضور دل
موری بود که گم شده در نُه حصار خویش
ما را به رکوع و به سجودی نیاز نیست
تا جان نگردد آب، در آن چشمهسار خویش
پیر سحرگه آمد و گفتا به گوش جان:
«بگذر ز نقشِ ظاهر و از گیر و دار خویش»
فرماندهِ زمین نرسد تا به آسمان
تا سر نهد به خاک، پِیِ اعتبار خویش
ای آنکه در نماز، فقط تن بَرَد به پیش!
خالی است ظرفِ جانت از آن لاله زار خویش
صوفی! کمالِ صِدق به سوزِ درون بُوَد
خوش آنکه سوخت خرمنِ وهم و غبار خویش
«سلیمی» به سجده رفت و ز خود رست و یافت نور
آنگه که یافت سِرّ حق از جانِ زار خویش
« سلطان یاووز سلیم »