دکتر حمیدرضا در مصاحبه ای اختصاصی با کانون رسمی هواداران، در خصوص مسائل مختلف صحبت کرد.
به گزارش کانون رسمی هواداران چلسی در ایران، دکتر حمیدرضا صدر، کارشناس و هوادار فوتبال، در مصاحبه ای اختصاصی با کانون رسمی هواداران چلسی در ایران، در خصوص مسائل تیم فوتبال چلسی و هواداری این تیم شرکت کرد که به شرح زیر می باشد.
جناب صدر عزیز سلام، ما شما را به عنوان یکی از هواداران واقعی فوتبال می شناسیم، هواداری که روزهای تلخ و شیرین بسیاری را تجربه کرده است، در این روزها فوتبال چه حسی به شما می دهد؟
مثل همیشه شیرین. مثل همیشه هیجان آور. نکته شیفتگی به فوتبال همین است که در گذر ایام از شیفتگی تان کم نمی شود. خصوصا حالا که می توان همه بازی ها را دید. دو باره تماشا کرد. در باره شان خواند و حرف زد. مثل همین حالا که من و شما حرف می زنیم. بین من که روزی روزگاری طرفدار چلسی بودم و شما که حالا طرفدار آن هستید.
شما در مصاحبه قبلی با کانون، خود را یک هوادار قدیمی چلسی نامیده بودید، از چه سالی علاقمند آبی ها شدید و سر منشا این عشق و علاقه چه بود؟
فکر می کنم همه چیز با تماشای یک بازی چلسی – آرسنال حوالی سالی های 1968 یا 1969 در تلویزیون آن روزها شروع شد. یعنی حوالی سال های 1347 خودمان. تصاویر تلویزیونی سیاه و سفید بودند و تصویر برداری هم بد. بازی هم صفر – صفر تمام شد ولی نمایش پیتر بونتی دروازه بان چلسی فوق العاده بود. شیفته بونتی شدم. به او لقب "گربه" را داده بودند. تصور می کنم او مرا طرفدار چلسی کرد. طرفدار شدن گاهی در روند بطئی شکل می گیرد مثلا این که در طرفدار تیم شهرتان می شوید و گاهی مثل عاشق شدن در یک نگاه است. بعدها، یعنی خیلی بعدها حوالی سال های 2000 بونتی را در لندن از نزدیک دیدم و از او شیفتگانه امضا گرفتم. در حالی که پا به سن گذاشته بود و کسی او را نمی شناخت. تعجب کرده بود این همه او را می شناسم. قهرمانی چلسی در جام حذفی 1970 برابر لیدز برایم شیرین ترین قهرمانی بود. سپس در فینال جام در جام اروپا 1971 رئال مادرید را هم شکست دادیم که معرکه بود. آن زمان که پدرم از سفر لندن برگشت فیلم های هشت میلیمتری آن دو بازی را برایم آورد. آنها را با آپارات خانگی تماشا می کردم و تماشا. می دانید که چلسی آن زمان به ایران هم آمد و در همین استادیوم صد هزار نفری برابر پرسپولیس بازی کرد که نتیجه اش شد 1-1.
نسل طلایی چلسی از نظر شما چه نسلی بود؟
هر کس نسل طلایی خودش را دارد که معمولا به سال های جوانی اش بر می گردد. برای من نسل طلایی چلسی همان نسل 1970 بود. زمانی که پیتر اوزگود، یان هاچینسون، دیوید وب، ران هریس، چارلی کوک، کیث ولر و آلن هادسن را داشتیم و تیم لندنی بشمار می رفتیم. البته که چلسی کنونی قوی تر از چلسی دوران ما است. چلسی دوران ما تیم آمده از خیابان کینگز کراس بود و محله استمفورد بریج و چلسی این دوران یک تیم بین المللی بشمار می رود. یعنی با دو مفهوم به کلی متفاوت روبرو هستیم. چلسی آن دوران قهرمان لیگ نمی شد ولی حریف سرسختی بود که جانانه فوتبال تهاجمی تماشایی را ارائه می داد.
قبول دارید، نسل طلایی مورینیو 2004-2005 را می توان درخشان ترین دوره باشگاه چلسی تا به امروز بدانیم؟
شاید تیم کنونی قوی تر از آن تیم باشد ولی با شما موافقم. چرا که مورینیو وارد شد و در وهله اول چلسی را پس از نیم قرن قهرمان کرد که به خودی خود یعنی ورق زدن تاریخ یک باشگاه. ولی در عین حال انحصار منچستر یونایتد و آرسنال را شکست و مسابقه به قول انگلیسی ها "دو اسبه" بدل شد به "مثلث قهرمانی". او آمد و انحصار آلکس فرگوسن و آرسن ونگر را شکست. بنابراین سوای کسب دو جام در همان فصل اول ترکیب رقابت در لیگ را تغییر داد. ضمن آن که چلسی بلافاصله بدل به یکی از مدعیان کسب عنوان قهرمانی لیگ قهرمانان شد که مصداقش راهیابی های متوالی به نیمه نهایی های بشمار می رفت. به اینها باید رکورد 95 امیتاز طی یک فصل و کمترین گل خورده یعنی 15 گل و بیشترین تعداد پیروزی در لیگ یعنی 29 بازی را هم اضافه کنیم.
جان تری شاید تنها بازمانده آن نسل برای فصل آینده باشد که پیراهن چلسی را بر تن می کند، کاپیتان چلسی را چطور می بینید؟ شما هم او را بهترین مدافع انگلستان در چندین دهه می دانید؟
اعتراف می کنم در آن اوایل تصور نمی کردم تری تا این حد دوام آورد. ولی این که ده سال پیش جام قهرمانی لیگ را بالا برد و امسال هم همان جام را کسب کرد نشان از حضوری دیرپا می دهد که تحسین برانگیز است. ده سال آن بالا ماندن سخت است. خیلی سخت. باید ریاضت بکشید. باید جان بکنید. حالا تری نه تنها بیش از 500 بار برای چلسی به میدان رفته بلکه موفق ترین کاپیتان تاریخ چلسی هم هست. این که چلسی تاکنون در طول تاریخش 25 جام برده و جان تری در 16 تای آنها یعنی در 65 درصدشان شریک بوده چیزی است استثنائی...
اسطوره بودن را در چه می بینید؟
می دانید که "اسطوره" یعنی "چیزی خیالی که جنبه افسانه ای دارد" مثلا مثل رستم یا هرکول. ولی در فوتبال معمولا به آنهایی که حضوری بسیار دیرپا داشته اند و جایگاه تاریخی را در تیم شان ایفا کرده اند و قلب تماشاگران و طرفداران را فتح کرده اند اطلاق می شود. البته تصور می کنم همه ما شیفته های فوتبال اسطوره های خودمان را داریم.
بازیکنی مثل لمپارد که بازی برای سیتی و رقابت با چلسی را انتخاب می کند برای هواداران محترم است، اما می تواند اسطوره همیشگی چلسی شود؟
شخصا مشکلی با چنین جابجایی هایی ندارم. جایگاه تاریخی لمپارد در تاریخ چلسی همیشه محفوظ خواهد ماند. 13 سال بازی و کسب عنوان بهترین گلزن در حالی که مرد میانی بود و نه مهاجم خارق العاده است. یعنی او بالاتر از دروگبا که همدوره اش بود ایستاده. هیمن طور جلوتر از پیتر اوزگود افسانه ای دوران ما. خیلی ها جابجا می شوند و جایگاه شان حفظ می شود، مثل پیتر اشمایکل که در منچستر یونایتد یک افسانه است ولی پس از یونایتد پیراهن منچستر سیتی را هم بر تن کرد، یا پاتریک ویرا در آرسنال. زیدان هم بازیکن بزرگ تاریخ یوونتوس محسوب می شود و هم باشگاه رئال مادرید.
بیایید درباره نسل جدید چلسی هم کمی صحبت کنیم، تیم کنونی مورینیو را چطور می بینید؟
یافتن نقطه ضعف این چلسی خیلی سخت شده. کورتوا یکی از بهترین دروازه بانان است. آزپیلیکوئتا و ایوانوویچ دو مدافع کناری فصل درخشانی را سپری کرده اند. ترکیب تری و کاهیل درآمده. نمانیا ماتیچ خرید معرکه ای برای قرار گرفتن برابر مدافعان بوده و ویلیان به عنوان هافبک تهاجمی هم بی ادعا است و هم فوق العاده. هازارد که اوج گرفته و دیگو کاستا هم در نیم فصل اول آن قدر گل زد تا جایگاه تیم را تثیبت کند. چلسی با هر معیاری شایسته کسب این عنوان قهرمانی بود.
مورینیو و بازیکنان چلسی، هازارد را با مسی و رونالدو مقایسه کرده اند، به نظر شما این مقایسه عادلانه است؟
خیلی زود است او را با مسی و رونالدو مقایسه کرد. هازارد مرا یاد جو کول می اندازد که او بازیکنی در همین قواره با همین ویژگی های فردی بود ولی هرگز بالاتر از درخششی که در چلسی داشت نرفت. این که یک بازیکن توانایی هایی بالایی دارد یک چیز است و کسب توفیقی که آن بازیکن را جهانی کند چیز دیگر. باید صبر کرد و دید.
چلسی مورینیو چه کاری بیشتر از دیگر مربیان می کند که می تواند چلسی را به قهرمانی برساند؟
ذهنیت برنده شدن دارد و از آن مهم تر می تواند آن را القا کند. ما حتی وقتی او در رئال برابر بارسا شکست خورده بود هم او را در صف بازنده ها قرار ندادیم. پس از آن می توان به جنبه های تاکتیکی او پرداخت مثلا ابا نداشتن از روی آوردن به دفاع برای کسب پیروزی که نیاز را بحث مفصلی دارد.
شما به عنوان یک هوادار از تیم تان چه توقعی دارید؟
بازیکنان از ته دل بجنگند و مربیان برای کسب پیروزی تلاش کنند. پس از آن از راه رسیدن هیچ شکستی آزارم نخواهد داد.
با توجه به حضورتان در برنامه های تلویزیونی و صحبت هایی گاهی منفی تان، این فکر را در ذهن ما جوانه زده نباید دیگر شما را خیلی هم هوادار و خواهان منافع باشگاه چلسی بدانیم و حس هواداری به این تیم ندارید، درست است؟
بله می فهمم چه می گویید، ولی تصور می کنم همه بیش و کم دریافته اند نگاهم به فوتبال ورای طرفداری یک تیم جاری است. راستش در زندگی ام طرفدار دو تیم بودم. باشگاه عقاب در ایران که پیش از انقلاب منحل شد و چلسی تا پیش از ورود آبراموویچ. ببینید برای من چیزهای دیگر سوای بازی خوب و بد در میدان و کسب جام یا نگرفتن آن هم اهمیت دارد. همه می دانیم آبراموویچ تا آستانه خرید تاتنهام هم پیش رفت و تصور کنید اگر چنین می شد همین حالا همه این جام ها در وایت هارت لین بود تا استمفورد بریج و شاید کن بیتس مالک سابق چلسی باشگاه را لیهگ پایین تر هم برده بود. کاری از دستم برنمی آید و نمی توانم ذهنم را از آن چه آبراموویچ در روسیه انجام داده پاک کنم، ولو آن که شیفته بسیاری از بازیکنان چلسی هستم و خود شما می دانید چگونه مجموعه بازی های چلسی را جمع می کنم و بازی های شان را مب بینم. در عین حال من زمانی طرفدار چلسی بودم که چلسی بارها به لیگ دو سقوط کرد و بدل شده بود به یک تیم زیر متوسط. من طرفدار دوران سقوط چلسی بودم ولی شما هر سال یکی دو جام چلسی را می شمرید و اعتراف می کنم به شما حسادت می ورزم.
چطور می شود هواداری که عاشق تیمش است، به خاطر تغییر مدیریت و پیشرفت مالی و فوتبالی، از آن دلسرد شود؟
اساسا نگاهم به فوتبال به عنوان طرفدار یک تیم نیست و می توان گفت تا حد بسیاری کلان تر شده. همه تیم ها به من تعلق دارند بی آن که معبودم باشند. حالا از ذات مبارزه تیم ها و بازیکنان و جزئیاتی که برای نبرد با هم رو می کنند لذت می برم. راستش دیگر دردی را که آن سال ها که طرفدار عقاب و چلسی بودم نمی کشم. آن دوران خیلی عذاب کشیدم. خیلی زیاد. حالا از نمایش همه تیم ها لذت می برم آن هم بدون رنج و عذاب.
هواداری دو آتیشه آن هم کیلومتر ها فاصله از محل فیزیکی باشگاه را چطور تعریف می کنید؟
پرسش خوبی است. ببینید در عصر رسانه های زندگی می کنیم. مثل همین جمع شدن شما دور هم در ایران و پیوندتان با سایر طرفداران در سایر کشورها. این که همه همزمان بازی ها را تماشا می کنیم. صحنه را دو باره و دوباره می بینیم و دیدگاه های مان را با هم تقسیم می کنیم. حالا باشگاهی مثل چلسی مثل دوران ما یک تیم محلی جنوب رودخانه تیمز در لندن نیست و یک باشگاه جهانی است. این امر بازتابنده جهان شمولی شدن فوتبال است.
نقش کانون رسمی هواداران باشگاه چلسی که به عنوان نماینده رسمی باشگاه فعالیت می کند، را چطور ارزیابی می کنید؟
بخش کلیدی فوتبال از همین در کنار هم بودن ها سرچشمه می گیرد. کانون شما نقش واسطه ای برای این پیوند را ایفا می کند و چه چیزی از این شیرین تر؟