علی پروین که فوتبال را گذاشت کنار ، هیچ کس نفهمید . او بازیکن – مربی پرسپولیس ، تیم مدعی جام باشگاههای تهران در سال 65 بود که یک هفته بعد از درخشش خیره کننده در بازی هما ، در مسابقه با دارایی به میدان آمد و هرچه کرد ، حریف دفاع محکم دارایی چی ها نشد .
این یک بازی 100 هزارنفری در ورزشگاه ازادی بود ؛ از ان مسابقه ها که برای ویژه کردن اش ، چمن آزادی را بلند و کوتاه می زدند . پرسپولیس برای قهرمانی به 3 امتیاز این بازی احتیاج داشت اما زور فرشاد و کرمانی مقدم و انصاری فر و علی آقا به حریف آبی کمرنگ پوش نرسید. آن روز ، هنوز کسی نمی دانست که پروین ، کاپیتان 40 ساله پرسپولیس که غالبا بین نیمه ها به زمین می آمد ، دیگر جای خود روی نیمکت ، نفر دوم از سمت راست را ترک نخواهد کرد . او اما روی تصمیمش ماند . بازی بعدی و مسابقات بعدتر ، حتی تا بازی آخر مقابل بوتان که دیگر قهرمانی پرسپولیس مسجل شده بود . علی آقا ، روی نیمکت ماند تا قرمزها به دومین جام مهم پشت سرهم شان برسند . بله ، پروین ؛ مهم ترین فوتبالیست دودهه 50 و 60 ، اینطوری از فوتبال کنار رفت ، بی آنکه هیچ نویسنده ای درباره این تصمیم ناگهانی چیزی بنویسد ...
آن روزها ، روزهای خاصی در فوتبال ایران هستند . روزهای استیلای یک نفره بک سرمربی – رئیس – کاپیتان و مدیر به یک تیم فوتبال . چیزی که از ریشه محله ای والبته بزرگتری علی پروین می آمد که آخر سال 59 پرسپولیس را دست گرفته بود . او ، چند سال بعد ، درحالیکه اکثر مدافعان باشگاهی از تکل رفتن توی پای علی آقا شرم می کردند ، بالاخره تصمیمش را گرفت ، درحالیکه تا دین آخر در تیمش بازی کرد . خب ، شاید زیاد هم سخت نبود .بالاخره ، پروین بدون بازی کردن هم پروین بود . همان علی آقای یکه تاز ، که عرض زمین را می گرفت و با دوروبری ها سلانه سلانه می رسید تا نیمکت . تا بنشیند کنار محمود خوردبین و داور ( با اجازه انگار) سوت آغاز را بزند . این یک سلوک سلطانی بود؛ آنقدر پررنگ که فرقی نکند داخل زمین یا کنار آن ؛ پروین تیتر یک بود . آنقدر که حتی بعد از حذف کامل از فوتبال ایران در بازگشت مجدد ، کل جاده مخصوص را به خاطرش آذین ببندند . این همان فصلی بود که یک ستاره جوان بعد از آشوب یک بازی فوتسال به پرسپولیس می آمد؛ علی کریمی. او ، با حرکت دست به سمت استقلالی های سالن 12 هزارنفری در ذهن بینندگان تلویزیون مانده بود ؛ البته کمی بعد از آنکه با دریبلهای اعجاب آور ، فتح را قهرمان جام رمضان کرده بود.
علی کریمی. چقدر کم طول کشید که عشقی های آزادی، او را به سینه خود کوک بزنند. همان اول فصل، بعد از گلزنی در 4 بازی پیاپی و شاهکارهای انفرادی در مسابقه با پاس و تراکتور ... از آن روزها ، عمری گذشته . او ، دفاع چپ ، مدافع آخر ، هافبک نفوذی و مهاجم تیم هایی بوده که در آن بازی کرده . از ایران به امارات و آلمان و قطر رفته و در ایران پیراهن تیم های پرطرفداری مثل تراکتورسازی را به تن کرده است ؛ و البته از خاطر نبریم که حضور یکه اش برای بلندآوازه شدن تیم نوپای استیل آذین کافی به نظر می رسیده است . کریمی ، که در همه این سال ها ، محبوبترین بازیکن فوتبال ایران باقی ماند در دوسه نوبت به پرسپولیس بازگشته و دست آخر ناکام ازآغوش هواداران جدا شده ، انگار که طلسمی به پایش بوده تا با تیم همیشگی اش جامی نبرد . پس ، یک سال بعد از خداحافظی احساسی آخر بازی مقابل سپاهان ، او پارسال در چنین روزی تصمیمش را در یک یادداشت بلند علنی کرد . خیلی کوبنده ؛ با این جمله که میخ را به دیوار کوبیدم و کفش هایم را آویختم . تصمیمی نه چندان خوشایند برای همه ما ، اما گریز ناپذیر برای همه قهرمان ها ؛ حتی او که سال ها - سال ها ؛ نگاه کا را به سوی خود کشاند . با دریبل ها ، مهارت یکه یک نسل تماشایی ، با جملات تند و مصاحبه های آتشین و البته مخالف خوانی ها . شبیه همه آن هایی که به راز جذابیت آشنایند.
مورد عجیب علی ، از دست دادن جام های قهرمانی است و اعطایش به دیگران . او اما ، در میدانی دیگر همه عناوین را به کف آورد . جایی که ما بودیم ؛ بی اعتنا به همه بازیکن هایی که جام بالای سر می بردند و اما از ما نبودند . همان هایی که نمی توانیم دوستشان بداریم . آنها دل ما را نلرزاندند ، نبض ما را به دست نگرفتند و آن طور نبودند که حتی راه رفتن شان به دل ما بنشیند . حتی وقتی خطاکارانه ، لگد زیر ساک پزشکی کادرتیم ملی زد از او متنفر نشدیم . مثل عزیزکرده ای که باید به خوبی هایش بخشید . خوبی ها ؛ چیزی که از علی به ذهن ما مانده.
آدم ها باید فرزند عصر خودشان باشند . عصر ما با او زیباتر بود ؛ اگرچه فرار و شوت زیبایش در بازی آ اس رم زیر تاق دروازه نشست تا کمی حسرت هم باقی باشد . حسرتی به این اندازه که علی کریمی پای دیوار آسیا ماند و دستش به طلاترین توپ دنیا نرسید . حیف . حیف تو . تو را خدا نگهدار ....
پژمان راهبر