اختصاصی طرفداری- سپس او را به کارینگتون می برند تا از امکانات زمین تمرین باشگاه بازدید نماید. با اعضای تیم آشپزی و تدارکات البسه بازیکنان دیدار می کند. اندازه چمن زمین اختصاصی باشگاه را رصد کرده و دفتر کار خود را برانداز می نماید. هنگامی که وارد سالن بدنسازی باشگاه می شود، جان گوئیدتی بازیکن جوان منچستر سیتی این شانس را پیدا می کند تا با او خوش و بش نموده و وعده بازگشت زودهنگام به دوران آمادگی خود را بدهد. پیگرینی با دقت به حرف های او گوش داده و سری تکان می دهد ولی 6 ماه بعد، گوئیدتی را به طور قرضی به استوک سیتی می فرستد. شاید مهم ترین ویژگی پیگرینی در آن روز، کم حرفی وی بود و البته برخورد با نشاط با افرادی که ملاقات می کرد، خنده های با متانت و بدون عصبانیت، پرهیز از صحبت های بیهوده و در یک کلام، همه از ملاقات با وی راضی بودند. در آن روز، همه چیز توسط پیگرینی به طور حساب شده، کنترل شده و تفکیک شده انجام گرفت. رفتار این مرد بارها پیش از این نیز جنتلمن مآبانه بود.
حالا که دیگر روز جدایی پیگرینی از منچستر سیتی فرا رسیده، چقدر با ارزش است یادآوری آن روزی که او پای در باشگاه منچستر سیتی نهاد. کمی فکر کنید به این باشگاه و احساسات هوادارانش. همچون انسانی می مانند که یادگاری آنها از کودکی، آرزوهای سرکوب شده بود. همچون برادر کوچک تری که هرگز موفق نبود و همیشه در حسرت موفقیت های برادر بزرگ تر خویش، آه می کشید. این احساس هواداران منچستر سیتی بود و چه سوء استفاده هایی که هواداران منچستر یونایتد از این احساس نکردند و چه جوک ها که نساختند! اما حالا چند سالی است که ورق برگشته و برادر کوچک تر، با جیب پُر از پول، ولخرجی می کند و جام می گیرد. دوران پیگرینی هم دورانی بود با چند جام با ارزش که تا یک دهه قبل، هواداران منچستر سیتی در خواب هم نمی دیدند. لیگ برتر به مربیان پُر هیاهو نیاز دارد. لیگ برتر با هیاهو زنده است. مورینیو، یورگن کلوپ و حالا پپ گواردیولا. مربیانی که دوربین دوست دارد بیش از حد معمول، روی آنها زوم کند، چند ثانیه بیشتر از بقیه مربیان! مقایسه کنید چهره سرد و مُرده و موهای ژولیده مهندس مانوئل پیگرینی را با یک پپ گواردیولای خوشتیپ و دارای ظاهر عامه پسند. همین یعنی پول، شور و شعف، تبلیغ، فخر فروشی!
راستی هیچکس نفهمید که پیگرینی از منچستر سیتی اخراج شد یا استعفاء داد و یا به قول برخی از مدیران داخلی، با وی قطع همکاری شد! شاید برای اولین بار در تاریخ فوتبال، «جدایی با رضایت طرفین» معنا پیدا کرد. پیگرینی به آسانی آمد و به آسانی رفت. شاید برای کسی که سیزدهمین تجربه مربیگری خود را سپری می کرد، این جدایی خیلی دردناک و هضم نشدنی نباشد. پیگرینی هیچگاه برای خبرنگاران چهره جذابی نیست چرا که هیچ حاشیه ای از کلام و رفتار وی بیرون نمی آید. حتی خبرنگاران در کنفرانس مطبوعاتی پس از قطعی شدن جدایی اش از سیتی نیز حضور چندانی نداشتند و آنهایی هم که حضور داشتند تا شاید کلمه ای از لا به لای صحبت های پیگرینی در آورده و با ذوق و شوق تحویل سردبیر روزنامه خود بدهند، با نا امیدی محل کنفرانس مطبوعاتی را ترک کردند. حتی یکی از آنها گفت که «یک ساعت، بیهوده وقتم را هدر دادم!»
پیگرینی هنگامی که با پرسش هایی درباره جدایی اش از باشگاه مواجه شد، تأکید کرد که هرگز در این باره صحبت نخواهد کرد. انگار که برایش اهمیتی ندارد که روی نیمکت مربیگری یک تیم باشد و یا نه. او یک مهندس عمران با تجربه بوده و فرزند هشتم یک خانواده تحصیلکرده، آکادمیک و حقوقدان. او در اوقات فراغت خود، دنبال فوتبال نمی رود بلکه کتاب، موسیقی و هنر در اولویت تفریحاتش قرار دارند.
پشت آن چشمان قرمز مرموز، دنیایی از دانسته های سیاست داخلی کشورش یعنی شیلی قرار دارد. مادر پیگرینی هوادار پینوشه دیکتاتور سابق شیلی بود و برادرش در پارلمان شیلی حضور داشت. پیگرینی تبدیل به مردی شد ما بین دو دوره تاریخی باشگاه منچستر سیتی، حائلی بین دوران روبرتو مانچینی و پپ گواردیولا. کافی است مقایسه ای ساده داشته باشیم بین مانچینی و پیگرینی. در حالی که مانچینی مشغول باز تولید یک کامپانیای دیگر در چشایر بود و تمام دلمشغولی هایش پیرامون فوتبال و شاید رستوران ایتالیایی اش بود، پیگرینی یک نقشه سیاسی از مناطق مختلف شیلی را بر دیوار دفتر کار خود آویزان می کرد. پیگرینی یک جمله معروف دارد که دوست دارم در پایان به آن فکر کنید:
«آنهایی که فقط فوتبال را بلد هستند، چه چیزی درباره فوتبال می دانند؟!»
راستی اگر مورینیو هم به منچستر یونایتد برود، تکلیف دوربین های تلویزیونی در داربی فصل آینده شهر منچستر چه می شود؟! آنها باید به جای فیلمبرداری از درون مستطیل سبز، مدام به سراغ نیمکت مربیان بروند و روی دو چهره کاریزماتیک زوم کنند.