انریکه گفت که آبراکادابرا را به زبان می آورد و مهاجمانش کار را تمام می کنند. همان کاری که پپ می کرد و حالا مربی بایرن و بعد هم مربی من سیتی می شود.
دوره و زمانه ای شده که اگر میانگین گل های زده بارسلونا از 4 کمتر باشد، کارشناسان به اتفاق رای به افت این تیم می دهند. تیمی که درخشش مسی در آن از سال 2005 شروع شده و حالا نه تنها این بازیکن افت نکرده، بلکه پخته تر هم شده و دو نیروی کمکی که اگر بعد از او بهترین های دنیا نباشند، جزو سه بازیکن برتر هستند، هم به او اضافه شده اند و مثلث MSN را ساخته اند. اما این تیم که در ظاهر فوتبالی چشم نواز بازی می کند در باطن خیلی بی رحم است. تیمی که خیلی ها را به اوج رساند و خیلی بیشتر از چیزی که حق شان در فوتبال بود نصیبشان کرد و حق خیلی ها را هم خورد.
بهترین شروع برای این داستان می توان پپ گواردیولا باشد. آقای فیلسوف که از اول هم چاشنی شانس، البته در کنار فاکتورهایی که خیلی مربیان دیگر دارند، به زندگی اش طعم داده بود.
گواردیولا بعد از مربیگری در بارسلونای B به تیم اصلی راه پیدا کرد. آن هم درست زمانی که قرار بود فلسفه فوتبال هلندی در بارسا به ثمر بنشیند. روزها گذشت و او شد مربی موفق که برای جام هایش باشگاه مجبور شد کابینت افتخارات را جادارتر کند. نتایج درخشان تا فوتبال چشم نواز و مسیرهایی که همه در انتها برای او به جام می رسیدند.
بدون شک او یکی از افرادی است که با نرده بان بارسلونا پله های ترقی را جهشی بالا رفت. سند تیکی تاکا را به نام او زدند، او شد موسس این فوتبال زیبای بارسا که البته بعید بود بدون داشتن سوپراستاری مثل مسی حتی با همین فلسفه هم موفق باشد. حتی خود پپ هم اعتراف کرد و قبل از این که به عنوان سرمربی بایرن در لیگ قهرمانان به جنگ بارسلونا برود گفت که اگر مسی نبود، مشخص نبود که او کجای این فوتبال خواهد بود.
این را از عملکردش در بایرن هم می توان فهمید، قهرمانی در بوندس لیگا برای بایرن مثل آب خوردن است. تیمی که در یکی از تک قطبی ترین لیگ های دنیا بازی می کند. دستاورد برای پپ می توانست قهرمان در لیگ قهرمانان باشد. امری که هنوز میسر نشده و بعید هم هست که میسر شود. بگذریم اما با پپ بیشترین بهره را از نبوغ مسی برد. شد مربی بایرن مونیخ و بعد از آن هم به لیگی می رود که خیلی ها مثل فرانک دبوئر برای رسیدن در آن پله ها را به همان سبک کلاسیک و یکی یکی بالا می روند.
گله ای نیست. چون شانس اسمش شانس است و قرار نیست همه داشته باشند، تیتو ویلانوا هم الان اگر زنده بود، در یکی از تیم های مطرح اروپایی در حال مربیگری بود. همان کسی که حتی رکورد گل زده در یک فصل تیم گواردیولا را هم جابه جا کرد!!! این شانس حالا به انریکه رو کرده، مربی ای که لابد در رم هم ثابت کرد که مربی بزرگی است و حالا تیمش را طوری هدایت می کند که نزدیک به تبدیل شدن به اولین تیمی هستند که از عنوان قهرمانیشان در لیگ قهرمانان اروپا دفاع می کند.
بد نیست به بدشانس ها هم سری بزنیم. کسانی که باید در دنیای بی رحم فوتبال مزد زحمت های شان را می گرفتند، اما ته راه شان به جاهایی مثل قطر و لوشامپیونه رسید. ژاوی ستاره ای که لیاقتش حداقل یک توپ طلا بود و شاید اگر در دوره ای بازی می کرد که مسی و رونالدو نبودند، می توانست شاید بیشتر از یک توپ طلا هم ببرد. بدشانس تر از او زلاتان بود. کسی که به خاطر مشکلاتی که با آقای گواردولا داشت نتوانست یکی از اضلاع مثلث برمودای بارسا باشد. از اینیستا و اتوئو و ... هم بهتر است بگذریم. به هرحال دنیای فوتبال هم به اندازه دنیای ما آدم ها بی رحم است. همان اندازه بی رحم که همه از بازی های بارسلونا و مسی لذت می برند؛ بعضی ها با این تیم و تک ستاره اش به عرش می رسند و بعضی ها هم به فرش می چسبند.