طرفداری- امیر پارساپور نویسنده سابق طرفداری این روزها در استادیوم های مطرح اروپایی روزهای خوبی را سپری می کند. پس از گزارش ویژه او از استادیوم تیم محبوبش، اولدترافورد؛ این بار سری به ورزشگاه رقیب دیرینه زد. آنفیلد را با عکس های امیر پارساپور و توضیحات من می خوانید.
می شود اثرات بیل شنکلی را در جای جای آنفیلد دید. مجسمه او، بزرگترین و مقدس ترین است. درهای ورود، شنکلی گیتس نام دارند که شمایلی از آن در لوگوی باشگاه هم هست. همه جا می شود تاثیرات او را دید. از تابلوی اینجا آنفیلد است که در مورد آن می گفت این تابلو به بازیکنان ما می گوید در کجا بازی می کنند و به بازیکنان حریف می گوید که مقابل کدام تیم بازی می کنند. تا حتی توالت های آنفیلد. شنکلی می گفت که آنفیلد پیش از من بزرگترین توالت در شهر لیورپول بود. دستشویی های آن حتی آب نداشت. باید آب را از اولدفیلد راود می آوردم. سه هزار پوند برای این کار هزینه شد و بعد تازه آب داشتیم.
جایگاه جدید که هشت هزار و پانصد نفر را در خود جا می دهد، به زودی آماده استفاده می شود.
رختکن شبیه سازی شده در موزه باشگاه.
وضعیت چمن استادیوم در حال حاضر اینطور است که از موعد تعویض آن گذشته اما به دلیل ساخت و ساز امکان تغییر وجود ندارد. مدیران ورزشگاه در تلاش هستند تا آن را به هر شکلی که می شود برای بازی های این فصل آماده نگه دارند.
بین دو نیمه به رختکن می رفتیم و احساس تحقیر می کردم. انگار که چند پسر بچه مقابل تیمی از مردان بازی می کردیم. در رختکن بودیم که صدای هواداران را می شنیدیم: شما هرگز تنها گام بر نخواهید داشت. بر سر میلان باروش فریاد می زدم. گل های زیباتری هم به ثمر رسانده ام، اما گلی که در استانبول به ثمر رساندم مهم ترین گل تمام دوران ورزشی من بود. بالاتر از یاپ استام و الساندرو نستا که بهترین مدافعان جهان بودند، گل زدم. آن گل به ما احترام و باور را برگرداند اما باورم نمی شد که نتیجه را بتوانیم تغییر دهیم. اینطور بزرگ شده بودم که معنی افتخارات اروپایی را برای باشگاه می دانستم. امیلین هیوز، فیل تامپسون، گراهام سونس را دیده بودم که جام ها را بالای سر برده بودند. من هم برای هواداران یک جام را بالای سر بردم. در هتل با جام خوابیدم. نمی خواستم لحظه ای از نگاهم مخفی شود. با اتوبوس وارد شهر شدیم و اشتیاقی را دیدیم که برای تمام نفرات حاضر در آن اتوبوس، فراموش نشدنی است. استیون جرارد
فوتبال با وقار را دوست ندارم، دوست دارم برای آن بجنگیم. در آلمان واژه ای برای توصیف فوتبال انگلیسی وجود دارد که به روزهای بارانی، زمین های خیس و بازیکنانی اطلاق می شود که با صورت های گل آلود دیده می شوند. که وقتی به خانه می روند، تا چهار هفته نتوانند بازی کنند -یورگن کلوپ.
استادیوم برای بازی با دورتموند آماده می شود.
ژرارد هولیه خود در دوره بیل شنکلی در دانشگاه لیورپول تحصیل می کرد. او از مریدان شنکس بود و مدتی به عنوان کار آموز در باشگاه حضور داشت. می گفت که ملیت بازیکنان، باشگاه فوتبال لیورپول و زبان آن ها فوتبال است.
قسمت وی آی پی آنفیلد که به جز بازیکنان مصدوم و از ترکیب خارج، سلبریتی های زیادی در آن گهگاه دیده می شوند. از کریس دی برگ تا لبران جیمز، لانا دل ری، ساموئل ال جکسون و حتی کارولین ووژنیاکی.
این پیراهن، پیراهن بلک برن راورز نیست. این نخستین لباسی است که باشگاه لیورپول از ابتدای حیات در سال 1892 تا 1894 بر تن می کرد. پیراهن بعدی قرمز بود.
استیون جرارد پسرک بومی، کاپیتان شگفت انگیز کار را در تیم های پایه لیورپول در دهه هشتاد آغاز کرد و تا 2015 در باشگاه باقی ماند.
اثراتی از جرارد را می توان در همه جای موزه و آنفیلد پیدا کرد.
رم، لندن، پاریس، رم و استانبول.
اتاقی شبیه سازی شده در موزه باشگاه به مانند رختکن آنفیلد. رختکن ها در استادیوم های دیگر به شکل های مدرن و پیشرفته تری در آمده اند. اما رختکن آنفیلد همانطور که شنکلی آن را می دید، باقی مانده است. ساک ورزشی بازیکنان همینقدر ابتدایی، زیر نیمکت قرمز رنگ باقی می ماند. شنکلی می گفت که برای فوتبال بازی کردن به اینجا می آییم و نیازی به زرق و برق نداریم.
آنفیلد راود استند که روبروی کاپ قرار دارد.
پس از قهرمانی در لیگ در سال 1973 بود که دید پلیسی، شال کهنه یک هوادار را که روی زمین افتاده بود را برداشت. شنکس به او گفت که نمی خواهی اش؟ این شال قیمت ندارد. شال را دور گردن خود محکم کرد و گفت این شال تمام زندگی یک فرد بوده است.
من برای لیورپول ساخته شدم و لیورپول برای من. در آنفیلد بازی کرده بودم و می دانستم فوق العاده اند. می دانستم که آن ها انتظار می کشند. پس برای یک نبرد آماده شدم. فقط یک چیز را می خواستم و آن موفقیت باشگاه بود. منظورم موفقیت مردم است. برای باشگاه موفقیت را می خواستم. عاشق فوتبال بودم و می خواستم مردم را خوشحال کنم. بیل شنکلی
آخرین قهرمانی در انگلستان. کنی دالگلیش در کنار رونی موران و روی ایوانز. در لیورپول هرگز دوم شدن قبول نبود.
حالا آدم هایی که نامشان پشت این پیراهن ها حک شده، با رویای یک جام اروپایی دیگر می خوابند و بیدار می شوند.
نود و شش، عددی که پشت پیراهن ها حک شده است. به یاد کشته های هیلزبرو.
کلاه هایی که در انگلستان به پاس تعداد بازی ها اهدا می شود. برای مثال کلاهی برای نخستین بازی، یا حتی صدمین بازی که جرارد به آن هم رسید.
بازی با اندرلخت در آنفیلد، شبی تاریخی بود. برای اولین بار تمام قرمز پوشیدیم. خدای من، بازیکنان به مانند غول های بزرگ شده بودند و به مانند غول های بزرگ بازی کردیم. عادت داشتیم که با شورت های و جوراب های سفید بازی کنیم. اما وقتی تمام قرمز شدیم، شگفت انگیز بود. رنگ قرمز اثری روحی روانی می گذارد. به خانه رفتم و تمام شب به نس (همسرش) می گفتم که یک چیز را باید بدانی ... امشب برای اولین بار آنفیلد انگار که در آتش داشت می سوخت. بیل شنکلی.
شنکلی می گفت که از واژه فوق العاده زیاد استفاده می شود. برای توصیف هواداران در آنفیلد به واژه دیگری نیاز دارم. موضوعی فراتر از تعصب اینجا در کار است. فوتبال دین این مردم است. هزاران نفر برای عبادت می آیند. آنفیلد یک زمین ساده فوتبال نیست. اینجا یک معبد است. اینها آدم ها و هوادارانی ساده نیستند. آن ها عضوی از خانواده اند.
استادیوم های قبلی: اولدترافورد/ فولکس واگن آرنا/ سن سیرو/ جوزپه مه آتزا/ ویسنته کالدرون
استادیوم بعدی: آلیانس آرنا در مونیخ