مطلب ارسالی کاربران
٦ دقيقه در استانبول
هر وقت حس كردي وقتش رسيده كه تسليم بشي.دنيا را به آخر رسيده متصور شدي.دقيقا همون زمان كه مايوس وارانه به اطرافت نگاه ميكني،برو به استانبول ٢٠٠٥.
نيمه اول سه بار دروازه باز شده.تيم حريف هم آ ث ميلان هست و اين يعني بزرگ ترين افتضاحي كه ميشه اتفاق بيفته اتفاق افتاده.كارگردان تلويزيوني حق داره بعد از سوت پايان نيمه اول تصوير پاي جرارد و ژابي آلونسو را شكار كنه كه حتي توانايي رفتن تا رختكن را هم نداشتند.
رافائل بنيتز داخل رختكن از شاگردانش ميخواهد بجنگند.شايد در اين لحظه وقتي يكي از بازيكنان خوبت بگه مصدوم شده،فكر كني مصيبتي به مصيبتات اضافه شده.فينان دفاع چپ تيم اعلام ميكنه مصدوم شدم و نميتونم ادامه بدهم.همين اتفاق به ظاهر ناگوار باعث ميشه بنيتز در لحظه تصميم بگيره كه به جاي فينان،هامان آلماني كه هافبك بود اضافه بشه و سيستم تيم از ١-١-٤-٤ به ٢-٥-٣ تغيير كنه.مشكل لحظه اي بنيتز برايش تبديل به شروع يك ايده شد كه به موفقيت بزرگ ختم شد.دقيقه ٥٤ تا دقيقه ٦٠،به تمام آنهايي كه نشسته بودند تا ادامه قدرت نمايي ميلان را ببينند نشان داد كه حتي وقتي كه بزرگترين افتضاح را به بار آوردي هم ميتواني تبديل بشي به يك اتفاق زيبا و بزرگ.٦دقيقه براي ليورپولي ها كافي بود تا ٣ گل بزنند.خيلي از بيينده هاي بي طرف استانبول ٢٠٠٥ به احتمال زياد ليورپولي ترين شب زندگيشون رو تجربه كردند.اون شب در جستجوي قهرمانم در بين دست هاي دودك لهستاني بودم كه هيچوقت دروازه باني بزرگ نبود.تمام تيم و تماشاگران ليورپول دوست داشتني شده بودند.خيلي لذتبخش بود وقتي ميديدي مثل يك جنگجو واقعي بلند شدند و حقشون را گرفتند.ليورپول در ضربات پنالتي قهرمان شد.هر وقت مايوس بودي و حس كردي افتضاح به بار آمده.به استانبول ٢٠٠٥ فكر كن.به جاي دست از تلاش كشيدن بجنگ و ٦ دقيقه رويايي خودت را رقم بزن و تبديل بشو به بزرگترين قهرمان و برنده.جنگيدن براي ساختن رويا...