قرار بود او «آقای منتخب» باشد. اما خیلی زود همه چیز تغییر کرد. او شد ویلف مکگینس جدید منچستر یونایتد؛ به هر حال هر مربی یونایتد باید یک اسطوره را به عنوان الگو انتخاب کند و این هم انتخاب مویس بود.
قرار بود سر الکس فرگوسن در سال 2013 از یونایتد جدا شود و همه چیز برنامه ریزی شده بود، جانشین انتخاب شده بود، قرار بود مویس با قراردادی 6 ساله به یونایتد برود. تصور کنید در این روزهای سخت مویس چهارمین سالش در یونایتد را تجربه می کرد! اگر او در تیم می ماند چه کسی می دانست سرنوشت این تیم چه می شد؟
او مدت زیادی مربی نبود و کمی بعید به نظر می رسد که حتی اگر به او فرصت می دادند می توانست جانشین مناسبی برای سر الکس باشد. حالا او قرار است روز دوشنبه با ساندرلند به تئاتر رویاها بازگردد.
تابستان قبل از این که مویس در یونایتد روی کار بیاید منچستر سیزدهمین قهرمانی اش در لیگ را در 20 سال اخیر تجربه کرده بود و به همین دلیل وقتی او آمد انتظارات خیلی زیاد بود. اما در دوران مربی گری او یونایتد نه تنها در لیگ قهرمانان خیلی بد کار کرد، بلکه رکوردش در بازی های خانگی هم خیلی خیلی بد بود.
خود مویس هم وقتی در ایام کریسمس از تونل اولدترافورد بیرون می رفت می دانست که رکورد 14 برد و 7 شکست در خانه برای این تیم مناسب نیست. نکته اما اینجاست که در یونایتد مورینیو، «آقای خاس» هم اوضاع خیلی فرقی نکرده است. مو هم نتوانسته جایگزینی مناسب برای فرگی باشد و فقط شانسی که او داشته این بوده که قرار نبوده مثل مویس جایگزین فرگوسن شود، بلکه باید اوضاع تیم فان گال را بهتر می کرده است.
اوضاع رفته رفته برای مورینیو در حال بهتر شدن است، اما لیگ برتر این طور است که هیچ چیز در آن مشخص نیست. در منچستر توقعات بالا است، در حالی که در انگلیس و لیگ برتر هرگز تیمی که در بردها تداوم نداشته باشد را بحران زده نمی نامند. اگر این طور به ماجرا نگاه کنیم متوجه می شویم که مویس و مورینیو حداقل تا اینجای کار هیچ تفاوتی با هم نداشته اند.
مویس که در اورتون آمار خوبی به جای گذاشته بود حالا کسی است که از دوران حضورش در اولدترافورد به عنوان «ناکامی» و شکست یاد می شود. این مربی 53 ساله کارنامه سیاه اولدترافوردش را هرجا برود با خود می برد. در سوسیداد به او فرصت داده شد، نه به این خاطر که زمانی در اورتون موفق بوده، بلکه به این دلیل که هنوز بودند کسانی که فکر می کردند او در یونایتد فرصت کافی پیدا نکرد. حالا در ساندرلند به نظر مویس در حال پیدا کردن تکه های از بین رفته اعتبارش است. اعتباری که بعد از اخراج چیزی از آن نماند.
در واقع یونایتد در حال ریکاوری از دوران مویس است و امید این است که مورینیو بتواند در سال های پیش رو دوباره آن ها را به جایگاهی که در گذشته داشتند برساند. بعد از یک شروع سخت، قرار است آن ها سرمربی اسبقشان را برای اولین بار از زمانی که به دوران خوبشان بازگشته اند ببینند.
نگاهی بیشتر البته نشان می دهد که یونایتد کارهای زیادی برای انجام دادن دارد. حالا این تیم از نظر روحی و روانی و همچنین فیزیکی هیچ ربطی به یونایتد فرگوسن ندارد. شاید روز دوشنبه یونایتد با تیم مویس رو به رو شود، اما هنوز نتوانسته ضررهایی که از رفتن فرگی تجربه کرده را از بین ببرد. اگر فان گال زمان بیشتری می خواست چون معتقد بود به باشگاهی آمده که برای مدتی هویت واقعی اش را از دست داده بوده است. حالا مورینیو هم زمان می خواهد تا یونایتد را به دوران فرگوسن بازگرداند. البته کار آسانی نیست، مویس مربی ناتوانی نبود، اما در انجام این کار ناتوان ماند. طبیعی هم بود، نمی شد در 10 ماه ساختار 20 ساله باشگاه را دوباره بنا کرد. حالا به نظر روزهای خوب یونایتد کم کم در حال بازگشتن است. به نظر دوباره فاکتور ترس در حال بازگشت به این تیم است و تیم ها از رویارویی با آن می ترسند. اما هنوز راهی طولانی برای رفتن وجود دارد و هنوز مشخص نیست سرنوشت مورینیو در یونایتد مانند فرگوسن و بازبی خواهد بود یا مویس و فان گال