رنسنبرینگ، رپ، یوهان کرویف. گرابوفسکی، هولزنباین، گرد مولر. آتشبار سفید و نارنجی در برابر هم در المپیک اشتادیون مونیخ. فینال جام جهانی 1974. آلمان هلند. جای یک نفر در میان آنها خالی است. کسی که میتوانست هر لباس هر کدام از دو تیم را بپوشد. یک نفر که که میتوانست تاریخ را تغییر دهد و به جای 11 آلمانی فقط یک آلمانی به همراه هلندیها را قهرمان جهان کند. متولد بدبورگ-هاو در نزدیکی کلفه در منتهاالیه غرب آلمان. در مرز با هلند. متولد مادری آلمانی و پدری هلندی ویلی لپینز...
لیپنز. مهاجم رات وایز اسن همپای نسل جدید فوتبال آلمان درخشش را آغاز میکند. در دهه 60. روزهای درخشش بکن باوئر و هم تیمیها. لیپنز اما با آنها متفاوت است. بیشتر میخندد. بیشتر اهل تفریح و بذلهگویی است. و بیشتر از هر آلمانی دیگری دریبل میزند. رات وایز با گلها لیپنز به بوندسلیگا صعود میکند و اوبرای سالهای متمادی ستاره تیمی است که سالها قبل هلموت ران را به تیم ملی معرفی کرده بود. وقتی هورست هروبش در سال ۱۹۷۵ ابه عنوان یک ستاره نوظهور خط حمله به رات وایز پیوست، لیپنز از همان ابتدا به او نشان داد که چه کسی رییس آنجاست. هروبش قهرمان یورو 80 و جام باشگاههای اروپا با هامبورگ به یاد میآورد:
روی تخت ماساژ دراز کشیده بودم که ویلی لیپنز وارد اتاق شد. او از من پرسید: اینجا چه کار میکنی؟' من جواب دادم: میخواهم ماساژ میگیرم.' او گفت: 'فقط وقتی من خانه هستم میتوانی ماساژ بگیری.

اما آنچه لیپنز را از همه فوتبالیستهای هم دوره متفاوت میکند نه اخلاق و رفتار و نه سبک بازی و نه هیچ چیز دیگر فوتبالی است. او متولد مرز است و میتواند برای هر دو تیم آلمان و هلندبه میدان رود. یک داغ کهنه. داغ کهنه. اشغال 5 سالهی خاک هلند به دست نازیها در زمان جنگ دوم. نفرت از ملت همسایه. خانوادههایی که فرو پاشید. زمینهایی که سوخت. خانههایی که ویران شد. هلندیها از آلمان متنفرند و دههی 70، آغاز یک بهانه تازه برای نفرت است. زمین فوتبال.
شون میخواست در سال 1970 مرا به تیم ملی آلمان دعوت کند
اما پدر هلندی لیپنز اجازهی بازی در تیم ملی آلمان را نمیدهد. به خاطر نفرت از آلمانهای نازی در دوران جنگ.
پدرم نمیخواست من برای آلمان بازی کنم. بنابراین این کار را نکردم.
در سال 1971 فرانتیشک فاردهونک سرمربی هلند، لیست بازیکنان دعوت شده برای بازیهای مقدماتی جام ملتهای اروپای 1972 را اعلام میکند. ویلی لیپنز برابر لوکزامبورگ در ترکیب است. در کنار یوهان کرویف در خط حمله. اولین بازی ملی و اولین گل ملی. پایان بازی مصادف است با پایان بازیهای ملی لیپنز! هلندیها لیپنز را طرد میکنند
رینوس ایزرل، مدافع فاینورد و قهرمان اروپا در سال 1970 میگوید:
من نمیتوانم هم تیمی بودن با این نازی لعنتی را تحمل کنم.
لیپنز به خاطر نوع پاها و راه رفتنش لقب اردک دارد و فن هانگم، با ریشخند او را به سخره میگیرد. ویلی فنهانگم متنفر از ژرمنها لیپنز را دانلد داک خطاب میکند و این به معنی وداع همیشگی از بازیهای ملی است. او فینال 1974 را میان تیمهای زادگاه پدر و مادرش از تلویزیون تماشا میکند. بازی که فنهانگم لبالب از خشم درباره آن میگوید:
نتیجه کوچکترین اهمیتی برای من ندارد. 1-0 جلو افتادن ما کافی بود. تا زمانی که آنها را تحقیر کردیم. من از آنها متنفرم. آنها قاتل خانوادهی من هستند.
و لیپنز با لبخند پس از بازی میگوید:
با من، هلند و فقط یک آلمانی قهرمان جهان میشدند.
لیپنز دوستان خوبی در آلمان دارد. سپ مایر و او، هر دو مردان بذلهگویی هستند و البته یک بار پا را از شوخی فراتر میگذارند:
قرار شد در بازی بایرن و رات وایز، سپ ضربه دروازه را به آرامی به من پاس دهد و من هم توپ را به او برگردانم!.
دیوانگی دو نفر اما در روز بازی رنگ حقیقت نمییابد:
آن روز مربی به طور جدی با من صحبت کرده بود. اگر چنین کاری با مایر میکردیم قطعا نیمکت نشین میشدم. درست پیش از شروع بازی به سمت سپ رفتم و گفتم اگر توپ را به من پاس دهی، تضمینی نیست آن را به تو برگردانم!
Caption
لیپنز عاشق آرامش در طبیعت بود برای ماهیگیری به رودخانه روئر نزدیک منطقه اسن میرفت و مدتها از سکوت وزیباییهای کوهپایههای آلپ لذت میبرد.
یک بار یک گروه فیلمبرداری در سواحل رودخانه روئر برای مصاحبه با لیپنز به عنوان بازیکن فصل رات وایز حاضر شدند. لیپنز که نتوانسته بود حتی یک ماهی بگیرد به آنها گفت:
«اوه، این مرا به یاد این انداخت که دیروز یک اردکماهی در بوتتروپ مرد.»
انگار امروز همه ماهیها در مراسم خاکسپاری دوستشان که دیروز شکار کردم حاضر شدند!.
سپس یک اردک پلاستیکی را بر سر قلاب خود زد و گفت:
خب میتوانید بگویید اردک، یک اردک شکار کرده
پس از 11 سال لیپنز با آزردگی از رات وایز جدا و راهی تیم دیگری در روئر میشود. یک فصل بازی در بوروسیا دورتموند و به وجد آوردن طرفداران وستفالن با دریبلهای تماشایی خود. همان کاری لیپنز فصل بعد در دالاس تورنادو در ایالات متحده انجام داد.
سپس زمان اجرای نقش اصلی در زندگی است. در قلب روئر نام مزرعهای قدیمی در مرز بین اسن و بوتروپ محل زندگی لیپنز و خاناوده اوست. لیپنز بلافاصله پس از بازنشستگی به سراغ رستوران خانوادگی خود در مزرعه میرود و مدیریت آن را بر عهده میگیرد. جایی که هر هفته میزبان جشنها و فستیوالهای محلی است. ویلی در 80 سالگی هم خود ترجیح میدهد برای میهمانان نوشیدنی ببرد. فوتبالیسیتی که از زندگی خود لذت برد و تنها یک چیز کم داشت: هلموت شون یک بار در وصف لیپنز گفته بود:
او همه چیز داشت به جز یک پاسپورت درست!"
