یک/ یک سکانس بیشتر نبود. یک سکانس که باید دیالوگهایی گفته میشد و تمام میشد. نوبت رسیده بود برای رونمایی از پیراهنِ تیم ملی ایران. جواد خیابانی از پشتِ میکروفون گفت «به ما خبر دادند آقای بهبود فریبا آمده» . هنرمندان و ستاره های زیادی در همایش حضور داشتند، همه ایستادند و بهبود فریبا را تشویق میکردند تا به بالای سِن برود. چند نفری هم همانند آندو تیموریان بیخبر از آن چیزی که دارد اتفاق میافتد. آندو بعد ها میگفت «من اصلا نمیدونستم اون آقا کیه» . خلاصه سکانس عالی که نه،خوب پیش میرفت. بهبود به بالای سِن رسید. همین لحظات بود که تصاویری از یوزپلنگِ ایرانی برای حضار به نمایش در آمده بود.راوی از یوزپلنگ میگفت و حضار با نگاهی منقلب شده چشم به یوزپلنگ هایی بسته بودند که یا توسطِ شکارچیان کشته میشدند یا از بی مهری نسلشان رو به انقراض بود. تصاویر تمام نشده بود که بهبود فریبا با همان لهجه نسبتاً مازنی شروع به صحبت کرد. سلام و احوال پرسی، و آن واهمه ای که نکند سکانس خراب شود. اواسطِ صحبت های بهبود سکانس آنطوری که باید نشد. قرار نبود فریبا اشک بریزد، قرار نبود یک سریال طنز از مشکلاتِ فجیعِ محیط بانان بگوید؛ قرار نبود بی مسولیتی سازمانها به رخِ مردم کشیده شود، خیلی قرارها نبود. اما دیگر برای کات دادن هم دیر شده بود. فریبا از مرگِ محیط بانان و شرایطِ سختشان که برای حفظِ یوزپلنگ پیش آمده بود میگفت، از مردانی گفت که در مبارزه با شکارچی ها چشم، دست و پای خودشان را از دست داده بودند و امروز دستی آنها را یاری نمیدهد. فریبا آنقدر گفت که صورتش خیسِ عرق و اشک شده بود.در همین لحظه جوادخیابانی صورتش را پاک میکرد تا سکانس بیشتر از این بر باد نرود. فریبا از خیابانی تشکر میکند و در جمله آخر رو به بچههای تیم ملی ایران و کاپیتان آندرانیک تیموریان میگوید: «این نقشی که روی پیراهنتان نقاشی شده فقط یک تصویر نیست. فقط یک عکس نیس آقا. برای این تصویر بیشتر از ده ها نفر کشته شدند، بیشتر از ده ها نفر معلول شدند، چشماشونو از دست دادند آقا تا از این یوزپلنگ دفاع کنند. آقا توروخدا فقط تو برزیل برید مردانه بجنگید»
سکانس تمام شد، کسی دیگر آن روز رمقِ کار کردن را نداشت. دروغ چرا؛ خیلیها اشک ریختند، هم حضار، هم بینندههای تلویزیونی. مهران احمدی بازیگر نقش بهبود فریبا بعدها در برنامه زنده میگوید «قسم میخورم جونمو برای یوزپلنگِ ایرانی میدم»
دو/ جام جهانی تمام شد. رتبه ضعیفی کسب کردیم. یک امتیاز بیشتر نگرفتیم. یک گل هم بیشتر نزدیم. در روزی که باران استادیومِ ایتایپاوا آرنا را جارو میزد حذف شدیم. کارلوس کیروش کنارِ خط ایستاده بود، هرازگاهی دستی در موهانش میکشید و گاهی دست به کمر فریاد میکشید، گاهی هم در زیرِ باران دستانش را برای داور باز میکرد تا شاید با این دادو بیدادهای غیرمنطقی جوابِ التماسهای اشکان دژاگه را در بازی قبل بگیرد؛ میدانست اینجا آخر خط بود. روزنامهای فردای بازی با آرژانتین جلد را با تصویرِ اشکان که به «میلوراد ماژیچ» در محوطه جریمه التماس میکرد با یک تیتر بست: «بخدا ما بردیم» . زانو زدنِ کیروش را هیچکس در بازی با بوسنی ندید. شاید صورتِ غرقِ خون جهانبخش را هم هیچکس در یاد نداشته باشد. اما حقیقت اینجاست کیروش پس از سالها زانو زد. زانو زد تا علیرضا را از کنارِ دیرک بلند کند، زانو زد تا صورتِ جهانبجش را پاک کند، زانو زد تا پسرِ ارمنی اشکهایش را زیرِ پیراهنش قایم نکند. نمیدانم چه اندازه در جام جهانی به سخره گرفته شدیم، اصلا هم مهم نیست که فیفا قربان صدقه مان برود و مارا با انگشت نشان دهد و به جهان بگوید «این کشور دلهایمان را برد» ، یا نشریه کیکر عکسمان را بگذارد و بنویسد «تسخیرکنندگان قلب» .
هنوز آرام نگرفته بودیم که آیا واقعاً لایقِ ستایش هستیم؟ آیا آنها که برای بقای یوزپلنگ ایرانی فلج شدند یا مُردند از تیم ملی راضی بودند یا نه؛ آیا محیط بانان باور کردند این بچه ها به اندازه جانشان جنگیدند یا که نه.
واژه های غروربرانگیز هیچ نشریه معتبر جهانی و حتی دلداری کریستیانو رونالدو هم برایم آنطور که باید دلگرمکننده نبود تا اینکه یکی از محیط بانان که سالها پیش برای محافظت از یوزِ ایرانی با هفده ساچمه در چشم هایش نابینا شده بود خودش را به فرودگاه رسانده بود. با همان لهجه کُردی وقتی که به او گفتند بازیکنها دارند از پله ها پایین می آیند خطاب به ملی پوشان و کارلوس کیروش دستش را مداوم به سینه اش میکوبید و شبیه به چنین جمله ای را چندبار فریاد میکشید «زۆر سوپاس.هه میشه به فکری ئیوه م دستی ئیوه خوش بیت» . - خیلی ممنون.دستتان درد نکنه.همیشه به یادتونم
سه/ پپ گواردیولا آمده بود به دوحه. تمریناتِ آماده سازی بایرن مونیخ بود. افتتاحیه مسابقات جهانی هندبال هم بود. گواردیولا برای افتتاحیه توسط شاهزاده قطری دعوت شد تا ساعتی را مهمانِ او باشد. خبرنگاران قطری هم که سر از پا نمیشناختند در مورد فوتبال قطر از پپ سوال میکردند او هم با با بی حوصلگی جوابهای کلیشه ای را میداد «این کشور در حال پیشرفت در فوتبال است و با توجه به امکانات خوبی که در دوحه وجود دارد میتوانید موفق باشید» . در همین مابین یک خبرنگارِ ایرانی خودش را به پپ گواردیولا رساند و در اولین سوال از وحید هاشمیان سوال کرد. پپ گواردیولا آنچنان محلی به خبرنگارمان نگذاشت و صحبت با شاهزاده را قطع نکرد، سوال دوباره پرسیده شد اما پپ طوری برخورد کرد که وحید هاشمیان را نمیشناسد. بعد از کمی توضیح در مورد مدرک مربیگری هاشمیان در بایرن مونیخ، بدونِ آنکه گواردیولا به خبرنگارمان نگاهی کند پاسخی یکی دوجمله ای داد و آرزوی موفقیت برای وحیدهاشمیان کرد. در لابه لای پچ پج های گواردیولا و شاهزاده بود که خبرنگارِ ایرانی ای نبار با صدایی رساتر سوال کرد: «نظرتان در مورد سرمربی ایران، کارلوس کیروش چیست؟» پپ گواردیولا همین که نام کیروش را شنید رویش را از شاهزاده قطری برگرداند و به خبرنگار ایرانی نگاه کرد و با احترامی که تمامِ آن روز از او دیده نشده بود گفت: «کارلوس کیروش مربی بزرگی است.یک مربی شناخته شده و با دیسیپلینِ بالا. یک مربی که بدونِ شک با او به اهدافتان خواهید رسید.» با حرکاتِ دستش به سبکِ ایتالیاییها گفت «شما با کارلوس کیروش قهرمان آسیا میشوید»
خبرنگارانِ قطری به همراه شاهزاده و مسولینی که صحبت های پپ را گوش میدادند وقتی این قاطعیتِ گواردیولا را شنیدند دیگر هیچی نگفتند و لحظاتی بعد خبرنگاران را به بیرون هدایت کردند. این صحبتهای پپ در حضورِ شاهزاده قطری، تکان دهنده تر از آن روزی بود کوئینتون فورچون یکی از کارشناسان شبکه معتبر اسکایاسپورتس در مسابقات لیگ قهرمانان اروپا و کارشناسِ اصلی شبکه ITV انگلستان با سراسیمگی میگفت: «مدیریتِ فردی کارلوس کیروش بینظیر است، بی نظیر. آگاهی تاکتیکیاش هم عالی است. او در همهچیزعالی است. او هرجا که باشد آن فوتبال را از نو میسازد» . خبرنگارانِ قطری همراه با خبرنگارِ ایرانی از گواردیولا دور میشدند، و شاهزاده با لبخندی ژکوند فقط روبروی خود را نگاه میکرد تا از افتتاحیه لذت ببرد،انگار نه انگار که مهمانش پپ گواردیولا بود.
چهار/ جام ملتهای آسیا هم برگزار شد. سه بازی که با حداکثر امتیاز به مرحله بعد صعود کرده بودیم. اوضاع همانی بود که میخواستیم. بی اما و اگر صعود کنیم و پیش برویم. رویای قهرمانی آسیا نزدیکتر از همیشه شده بود. رسیدیم به عراق. همان پرچم، همان عراق. همه چی آرام بود جز آنها که موجی شده بودند یا شیمیایی. حتی بنجامین ویلیامز هم آرام بود. آنقدر آرام که کارتش را از پشتِ جیب درآورد، درهوا رقصانید و درست یا غلط هشتاد دقیقه ده نفره باز برای ایران میجنگیدیم. هربار عقب می افتادیم باز، بازمیگشتیم. هربار که از سبز پوشانِ عراقی گل میخوردیم سیاست را به فوتبال گره میزدیم، هربار که یونس محمود با توپ فرار میکرد یادِ روزی زنده میشد که میگفت «امشب به نمایندگی از مردمم ایران را به فلک میبندم». گوشه تصویر پرچمِ عراق دیده میشد که باز از ایران جلو است. باز بیشتر زده؛ باز هم ما بیشتر تلفات دادهایم. اصلاً غلط بود که برای اعدامِ صدام مردمانی شادی کردند. صدام را باید نمیکشتند باید میبردند به حلبچه و شلمچه. گره خورده بود این یک بازی به همه باورمان. پیرمردی پای تلوزیون سرفه کنان میگفت «این یکی را ببر بعد تا دلت میخواهد بباز» . اما ضرباتِ پنالتی؛ خورد شدیم، از غصه مردیم . بعد از بازی سردارعینِ بچه های لوس که بی اختیار اشک میریخت، بندِ دلمان را پاره کرد. بازیکنها نایی نداشتند حتی از جای خود بلند شوند. کیروش فقط بعد از بازی یک جمله گفت «زانو میزنم تا به من بگویید چرا.همین وسط زانو میزنم تا جوابِ اشک های بچه هایم را بگیرم. ببینید من زانو زده ام» . کیروش اشتباه داور یا پولادی را قبول نمیکرد. مترجمِ کیروش بعدها میگفت آن شب کیروش روی صندلی اش رو به پنجره نشست و با هیچکس حرفی نزد. نزدیک های صبح بود که بلند شد نزدِ بازیکنان رفت و با آنها دست داد.
نمیدانم پپ گواردیولا زانو زدنِ کارلوس کیروش را دید یا که نه، اما بدونِ شک خبر به او هم رسید که ایران باز هم از عراق باخت.یک باخت که که باز هم جوانمردانه نبود.
پنج/ چندوقتی گذشت و در برنامه نود بیژن ذوالفقارنسب و منصوریان به عنوانِ مخالف و موافقِ سرمربی تیم ملی در نود مسائلی را مطرح کردند. منصوریان از مکتبِ یونایتد و راننده لامبورگینی میگفت و با مستنداتی به حمایت از کیروش پرداخت. به هرحال موافق ها زیاد مهم نبودند.مهم انتقادات و نظراتِ مخالف بود که دکتر ذوالفقارنسب به نمایندگی از طیفِ مخالف مطرح میکرد. قرارداد گران کیروش، رتبه پایین در جام جهانی، نداشتنِ پلنِ بی در بازی های تیم ملی، حذف در آسیا، بخشی از صحبت های بیپروای دکتر بود. انتقاداتی که مطرح میشد غیر منطقی هم به نظر نمیرسید. صحبتهای دکتر که به پایان رسید کارلوس کیروش در نود حاضر شد تا پاسخ دهد.
صحبت های کارلوس کیروش جالب بود، نقدهایی که دکتر کرده بود را اینگونه پاسخ داد «من اگر به آقای ذوالفقارنسب دلایلم را بگویم مطمئن باشید -تاکید میکند مطمئن باشید- او هم هوادارِ من میشود» . دلایلِ کارلوس کیروش سوا از منطق نمونه ای از صحبت هایی بود که تا به امروز به ندرت شنیده بودیم.نگاهی که متفاوت به آنچه که در فوتبال اتفاق می افتد. کارلوس کیروش میگفت «من به همه مربی های ایرانی و داخلی احترام میگذارم. میدانم این مربیها خانوادههایی دارند که وقتی شکست میخورند آنها در خانه میگریند. روزی که کره شمالی هفت گل از پرتغال خورد من فقط به سرمربی کره شمالی فکر میکردم که خانوادهاش چه حالی دارد. ناراحت بودم. من انتقادات را دوست دارم چون همین انتقادات به من ثابت میکند فوتبال در ایران جریان دارد. من به همه احترام میگذارم اما کسی نمیگوید عراق برخلاف ما ده بازی تدارکاتی برگزار کرده بود. اینها بهانه است. من میخواستم به مردمی که عشق را از آنها آموختم مدال بدهم اما نشد. صورت گریانِ بازیکنانم را ببینید هنوز اشکهایشان را پاک نکرده بودند که مسائلی مطرح شد که قلبم شکست. باور کنید من هرآن چیزی که دارم از ایران است» .
فردوسی پور که دلایلِ کارلوس کیروش را شنید به او گفت نظرِ مردم را ببینیم. نظرسنجی در مورد عملکرد کارلوس کیروش در تیم ملی ایران بود که آیا مردم از کارلوس کیروش راضی هستند یا نه؟ آرای نظرسنجی به نمایش در آمد. آنچه نمایان شد بی شک یک طرفه ترین نظرسنجی یک برنامه ورزشی بود که اینگونه میدیدم. دو سه میلیون نفر -نزدیک به نود درصد- با کارلوس کیروش اتمام حجت کردند. عادل فردوسی پور به کارلوس کیروش نگاه میکرد تا واکنشِ او را از دست ندهد. کیروش نگاهش را بعد از ثانیههایی از نظرسنجی برداشت. به صندلی تکیه زد. نمیدانم کیروش آن لحظه بغض کرده بود یا که نه، نمای بسته ای از او گرفته نشد. بعد از چندلحظه سکوت سرش را پایین می اندازد و میگوید «من میخواستم به مردمم مدال بدهم، من هرچه که دارم از ایران و مردم دارم» .
شش/ ربط و بی ربط رسیدیم به اینجا؛ به تیم ملی ایران. به اینکه کیروش حرفِ آخر را زد «برانکو باید رسماً عذرخواهی کند». حالا دیگر نگاهمان به دستهایی شده که آیا باز حامی تیم ملی میمانند یا علیه کشورشان مشت میشوند. امروز دیگر انتقاد از کارلوس کیروش آسان تر شده. پای غرور وسط آمده. حتی اگر این غرور برای یکی از آن معدود ویچهایی باشد که در فوتبال ما دوست داشتنیتر از دیگران است، حتی اگر برانکو حکایتِ آن شخصی باشد که از اسبی که کالسکهاش را هم پیش میراند، بیزار است. امروز دیگر پای تعصب به میان آمده؛ اما نه تعصبی از جنسِ اشکهای بهبود و یا لبخندِ ژکوندِ شاهزاده قطری. نمیخواهیم مرور کنیم زمانی که برانکو سرمربی تیم ملی بود چه اردوهایی، چه اتفاق هایی و چه فجایعی در تیم ملی روی داده بود. ورود کردن به این مساله با توجه به مستنداتی که وجود دارد دیگر نیازی نیست. آن چیزی که امروز اهمیت دارد این است همانطور که پیش بینی میشد راهی جلوی برانکو گذاشته شده. راهی که یکبار دیگر از غرور جدا شود و از تیم ملی ایران عذرخواهی کند؛ هم برای بازیکنانش، هم برای اتحادِ تیم ملی ایران. ناگفته نماند عده ای اعتقاد دارند اگر کارلوس کیروش بازیکنانِ پرسپولیس را دعوت نکند آدمی لجباز است و منافعِ تیم ملی را زیر سوال میبرد. عده ای هم اعتقاد دارند کارلوس کیروش آنقدر نسل سازی کرده که به راحتی بازیکنانی دیگر را جانشینِ بازیکنانِ پرسپولیس کند، همانطور که جای خالی رحمتی،عقیلی و خلعتبری هرگز احساس نشد. عده ای دیگر اعتقاد دارند کارلوس کیروش با توجه به مصاحبه جنجالی برانکو اگر به دعوت از بازیکنانِ پرسپولیس تن دهد میشود یکی از جنسِ خودمان، کم اقتدار. عده ای دیگر هم میگویند کارلوس کیروش باید برای اتحاد ملی مسائلِ گذشته را فراموش کند.
نظرات جای تامل دارد، همه انتقادات هم خواندنی است. اما آنچه مسلم است و همه بر آن آگاهی داریم این است که این تیم ملی متکی به هیچ بازیکنی نیست، چه کسی که لقبِ عقابِ آسیا را به خیالش ربوده بود و چه آنی که لقبِ سَد را با خود یدک میکشد. امروز که مایلی کهن ها درخشان ها قلعه نویی ها از این موقعیت بیتاب شده اند و میگویند «آن اجنبی به تیم ملی ایران دارد توهین میکند»، حیرت زده نخواهیم شد. نشان به آن نشان که روزهایی که هیچکس برای حقمان نمیجنگید یک مَردی بود که برای مردمانی زانو زد تا رویا را به حقیقت تبدیل کند، همانی که با همه سخت گیری ها و بی اخلاقی ها پای تیم ملی ایران مانده، همانی که کارلوس مانوئل بریتو لئال کیروش نام دارد.