به گزارش فوتبال ایتالیا، پیرلو که اخیرا کتاب اتوبیوگرافی خود را منتشر کرده است، در مورد روابط خود با هافبک با تجربه ایتالیا و میلان در این کتاب می گوید:
"صورت من با آن شکل به هم ریخته، نمی گذاشت روی کارم تمرکز کنم. من می توانم دیوانه وار ترین داستان را برای شما بسازم، در میان هم تیمی هایم که اغلب شوخ هستند من جدی ترینم. آن ها به آنچه که رخ می دهد پی نمی برند و من همیشه نگران زمان هستم. گاهی اوقات من در درون خود می خندم اما در ظاهر بسیار خشن و پوست کلفت هستم و این حالت گاهی اوقات برای من گران تمام می شود، مخصوصا اگر رینو گتوزو در کنار من باشد.
"وقتی که در کنار او هستم، هیچ گاه به چشم نمی آیم. آقای سخنوری هرگاه در رختکن دهان خود را باز می کند همه به او توجه می کنند و مجذوب کارناوال رینو می شوند. ما هیچگاه نمی توانیم او را متوقف کنیم و او به صورت مداوم حرف می زند. در ماراکانای میلان او بدون آن که چیزی از پرتغالی بداند به زبان پرتغالی صحبت کرد. اگر بخواهیم عادلانه قضاوت کنیم این کارها مخصوص تمام ایتالیایی هاست نه تنها رینو.
"من به او با ملایمت زنگ می زدم و او به من فحاشی می کرد؛ برای تلافی تلفن او را برداشتم و برای مربی ارشدمان، آریدو برایدا پیامی را فرستادم؛ متن پیام بدین شرح بود: "آریدوی عزیز، اگر چیزی را که می خواهم را به من بدهی می توانی خواهر من را داشته باشی."
"رینو زمانی که این موضوع را فهمید برای برایدا نوشت: "این تنها یک شوخی مسخره از پیرلوی احمق بود." قبل از یکی از بازی های ایتالیا، ده روسی زیر تخت رینو پنهان می شد و منتظر می ماند. او برای یک ربع آن جا ماند تا رینو بیاید. او مسواک زد، پیژامه مسخره اش را پوشید و آماده خواب شد، زمانی که او دراز کشیده بود دنیله از زیر تخت بیرون آمد و صداهای شرم آوری را در آورد؛ رینو هم با او همراهی کرد و با صداهای مسخره و ترسناک خود به ما حمله ور شد.
"در مورد دیگری داستان خیس شدن با دستگاه اطفای حریق پیش آمد. بازی در جمهوری ایرلند انجام می شد و ما برای رسیدن به جام جهانی 2010 آفریقای جنوبی تلاش می کردیم. چند روز قبل در پارما به مصاف قبرس رفته بودیم و شرایط بسیار خوب بود. شب قبل از بازی لیپی به ما استراحت داد و طبیعتا همه ما برای صرف شام به بیرون رفتیم. گتوزو با ما نیامد، او در هتل ماند. زمانی که بازگشتیم کمی مست بودیم، در واقع خیلی مست بودیم و در لابی هتل مشغول حرف زدن شدیم؛ در واقع ما خسته نبودیم و تنها می خواستیم وقت خود را بگذرانیم و ایده های همه با هم یکسان بود: "بیاید گتوزو را اذیت کنیم."
او خواب بود و چشم بند کوچکی را بر روی سر خود داشت. در راه اتاق رینو ده روسی یک کپسول آتش نشانی را برداشت؛ در اتاق رینو را زدیم و او آمد، جیغ زدیم و دنیله شروع به پاشیدن مواد اطفای حریق به او شد. همه فرار کردند و او مانند یک هیولا به دنبال ما آمد و در نهایت من را گیر انداخت؛ تازه بیدار شده بود و اثرات کار ما را حس می کرد. می خواستم فرار کنم اما زمانی که فرد روی شانه شما گتوزو است شما باید سعی کنید که فقط کمتر آسیب ببینید؛ شما می توانید با هر سرعتی که می خواهید فرار کنید اما زمانی که او شما را گرفت مانند یک شیر شما را می بلعد!"