طرفداری - فیلیپه کوتینیو، هافبک برزیلی و تازه وارد بارسلونا از رونالدینیو به عنوان الگویش نام برد.
کوتینیوی 25 ساله که به تازگی با اتنقالی به ارزش 160 میلیون یورو - با احتساب بندهای متغیر - از لیورپول راهی بارسلونا شده، در اولین مصاحبه اختصاصیاش با بارسا تی وی، از کودکی و آنچه تا رسیدن به نیوکمپ بر او گذشت، گفته است. مشروح صحبتهای گران ترین خرید تاریخ بارسلونا را میخوانید:
فرد بسیار آرام و ساکتی هستم. کسی که به سختی برای رسیدن به رویاهایش تلاش میکند. برای به دست آوردن همه خواستههایش. بازیکنی هستم که به کل، خودش را وقف فوتبال کرده چون فوتبال، حرفه و شغل و علاقهام است. خانواده برایم خیلی مهم است. پایه و اساس همه موفقیتهایم، آنها هستند. همسرم، دخترم و پدر مادرم که همیشه در کنارم هستند. والدینم از اینکه پیراهن باشگاه بزرگی چون بارسلونا را بر تن کردهام، خیلی خوشحالند. همه ما از این انتقال خوشحالیم.
پدرم همیشه به سختی کار میکرد تا ما کمبود چیزی را احساس نکنیم. مادرم اغلب در خانه میماند و حواسش به کارهای ما بود. دو برادر دارم که یکی مدتهاست از خانه دور است و دیگری برای مدتی طولانی در کنار ما زندگی میکند. وقتی 6 سالم بود، فوتبال آماتور را در تیمهای پایه واسکو دو گاما شروع کردم. زندگیام فوتبال بود. خانوادهام هم خیلی به فوتبال علاقه داشتند. در هر بازی که قرار بود من هم حاضر باشم، پدر و مادرم هم با من به ورزشگاه میآمدند. پدرم همیشه حامی فوتبال بازی کردنم بود.
با فوتسال شروع کردم. بازی در سالن به دلیل کوچک بودن فضا و زمین، این مزیت را دارد که در تصمیم گیری بهتر عمل کنید و باید سریعتر باشید. فوتسال بازی کردن کمک زیادی به بازیکنان میکند. انتقال از سالن به زمین فوتبال برای من کار دشواری بود اما هر چه بود، مربوط به گذشته است. در طول هفته دو یا سه شب در سالن تمرین میکردیم و هر یکشنبه بازی داشتیم. مسابقات فوق العادهای خصوصا برای بچه ها بود. آن زمان خیلی بچه بودم و بعدها که بزرگتر شدم، هر دو رشته را با هم ادامه دادم. هم فوتسال و هم فوتبال. صب در سالن و عصر در زمین! هر روز تمرین و بازی داشتیم. هر دو را با هم کار میکردم چون دوست نداشتم فوتسال را ترک کنم. اما بالاخره زمانش رسیده بود تا فقط فوتبال را ادامه دهم.
پدر مادرم تا همین اواخر نمیخواستند خانهشان را عوض کنند چون با زحمت زیاد آن را درست کرده بودند. خیلی آن خانه را دوست داشتند اما این خانه در موقعیت بسیار خطرناکی واقع شده بود و چارهای جز تغییر آن نبود. هنوز هم در آن جا دوستانی دارم و وقتی به برزیل میروم، سعی میکنم به آنها سر بزنم اما خیلی کم چون همان طور که گفتم، جای خطرناکی است. فوتبال به من همه چیز داده. چیزهایی را تنها به لطف فوتبال به دست آوردهام. به خاطر فوتبالیست بودن در کشور امنی زندگی میکنم. در شهر بزرگی هستم و میتوانم به خانوادهام کمک کنم و این خیلی مهم است.
زندگی همین طور میگذشت تا اینکه با امضای اولین قرارداد حرفهای ام با اینتر، شروع به درک کردن زندگی حرفهای کردم. 16 سالم بود و خیلی جوان بودم. میدیدم که همه چیز شکل جدیتری به خود گرفته اما کنار آمدن با شرایط جدید برای من که از یک کشور و فرهنگ دیگر آمده بودم، خیلی سخت بود. به هر صورتی بود، دو سالی در آنجا دوام آوردیم. خوبی مسئله به این بود که با پدر مادر و همسرم به اروپا آمده بودم. میلان شهر بسیار بزرگی به نظر میرسید و اینتر هم قهرمانیهای زیادی داشت. تجربه بسیار خوب اما سختی بود. اگر خودم تنها به اینتر میرفتم، میمردم! به حمایت خانواده خیلی نیاز داشتم.
اولین تجربهام از زندگی در بارسلونا با انتقال به اسپانیول رقم خورد. بارسلون شگفت انگیز است. شهری بسیار زیبا. خیلی به شهر خودمان، ریو دوژانیرو شبیه بود چون هم ساحل داشت هم تقریبا هر روز آفتاب را میدیدیم و هوا هم خیلی سرد نبود. فقط پنج ماه در اسپانیول بودم اما خیلی از زندگی در بارسلون لذت بردم. البته وقت کم بود و نتوانستم خیلی درباره شهر بدانم. حالا وقت بیشتری دارم و طبعا به تاریخ شهر هم بیشتر علاقهمندم چون قرار است خیلی بیشتر از 5 ماه در شهر باشم.
همان سالی که اینتر جدا شدم، ازدواج کردم و از پدر مادرم جدا زندگی کردیم. طولی نکشید که به لیورپول آمدم. در این تیم لحظات بسیار شادی را سپری کردم. البته اگر همسر و خانوادهام کنارم نبودند، به این خوبی نمیشد. بدون آنها شاید حتی به یک تیم بزرگ هم نمیرفتم. به خاطر همین هم هست که میگویم خانواده اهمیت زیادی برایم دارد.
دوران حضورم در لیورپول به خاطر تفاوت زبانی، کمی فرق داشت اما مردم شهر خیلی به مردم ریو شباهت داشتند. مردمی ساده و بی آلایش که همیشه میخندند. به لطف حضور لوکاس لیوا و لوییس سوارز خیلی زود در تیم جا افتادم و با این دو، کار خیلی آسان شد. جرارد؟ همیشه با عشق و علاقه خاصی درباره استیون حرف زدهام. چیزهای زیادی از استیون یاد گرفتم. از کسی که علیرغم یک الگوی جهانی و بازیکنی بزرگ بودن، فردی کاملا عادی بود. استیون خیلی خیلی به من کمک کرد. درباره لوییس هم که حرفی نیست. با هم دوستیم و همه دنیا میدانند که او چه بازیکن فوق العادهای است. از بازی در کنار هم خیلی خوشحال بودیم. زبان کاتالونیایی را خیلی خوب نمیتوانم حرف بزنم اما به لطف لوییس، تقریبا آن را کامل درک میکنم.
تجربیاتی که از دوران حضور در لیورپول کسب کردم، خیلی در رشد و پیشرفت فوتبالم تاثیر داشتند. به بارسا آمدهام تا با تلاش زیاد در تمرینات، انتظارات را در زمین برآورده کنم. امیدوارم همه چیز خوب پیش برود. بعضی از قهرمانیهای بارسا را به خاطر دارم. وقتی از بارسا از من سوال میشود، نا خودآگاه یاد گل بلتی در فینال پاریس میافتم. بارسا بازی باخته را با پیروزی عوض کرد.
رونالدینیو همیشه الگویم بود. این را همیشه گفتم. همه برزیلیهایی که به بارسا آمدند، بازیکنان بزرگی بودند و تاریخ سازی کردند. اما رونالدینیو الگوی من بود. تتوهای زیادی روی بدنم دارم. آنکه به خاطر دخترم حک کردم را بیشتر از بقیه دوست دارم. اسم همسر و پدر و مادرم را هم دارم. یک جمله هم تتو کردهام با این مضمون که هیچ وقت دست از رویاپردازی برندار.