مطلب ارسالی کاربران
داستانهای خواستگاری داداشم ( خیلی باحاله )
پسرهای امروزی
.
داداشم از بس رفته خواستگاری خسته شده. اومده به مامانم می گه یه دختری رو خودم زیر نظر دارم. به شرطی که زیاد سوال درباره اش نپرسین. فقط 5 تا سوال می تونید بپرسید. مامانم می پرسه: پسرم این دختره کیه؟ اسمش چیه؟ باباش چه کاره است؟ کجا با هم آشنا شدین؟
داداشم می گه: شد 4 تا سوال. فقط یه دونه دیگه می تونین بپرسین.
.
.
.
.
طویله
.
داداشم رفته خواستگاری. دختره پرسیده شما از بین یه دختر شهرستانی و یه تهرانی کدوم رو بیشتر ترجیح می دین؟ داداشم گفته: بستگی داره. به نظر من آدم توی هر طویله ای که بزرگ شده، باید بره از همون جا زن بگیره.
.
دختر بغض کرده. به داداشم گفته: واسه تون متاسفم. بعد از اتاق گذاشته اومده بیرون.
.
.
.
.
صداقت
.
داداشم رفته خواستگاری. واسه دختره تعریف کرده که من توی زندگی به صداقت خیلی اهمیت می دم. بعد خودش یه هویی جو گیر شده. گفته:مثلا من خیلی صادقانه بگم. خودم دیشب برای اولین برار رفتم یه پارتی که تجربه کنم ببینم این پارتی چه جور چیزیه . نمازم هم صبحش قضا شد.
.
دیروز از خونه دختره زنگ زدن. می گن: ما به پسر لاابالی که هر شب می ره پارتی، نمازش هم قضا می شه دختر نمی دیم.
.
.
.
.
.
لوس بازی
.
داداشم رفته خواستگاری. از دختره خوشش اومده. وقتی دختره داشته حرف می زده، خیار و پرتقال ظرف دختره رو برداشته پوست کنده. نمک زده و بهش تعارف کرده.
.
می گه: دختره از این حرکت من خیلی خوشش اومد.
.
بهش می گم: بدبخت زن ذلیل. توقع کاذب ایجاد نکن. فردا اون زن لباس هاش رو پرت می کنه جلوت مجبورت می کنه همش رو بشوری.
.
.
.
.
توجه
.
داداشم رفته خواستگاری. دختره گفته: من می خوام بپرسم شما به این کتاب هایی که پشت سر من چیده شده و نشاندهنده علائق و سلائق منه توجه کردید؟
.
داداشم گفته: راستش من به خدا شما هم خیلی توجه نکردم. چه برسه به کتاب های پشت سرتون.
.
.
مسلمون خشک
.
داداشم رفته خواستگاری. دختره کلی از اعتقادات مذهبی اش تعریف کرده و در عین حال گفته : البته ما از این مسلمون های خشک نیستم که لب به مشروب نزنیم.
.
ظاهرا مسلمون خیس بودند ایشون !!!
.
.
.
دوستان این مطلبو من کپی کردم (من اصلا داداش ندارم)