Sun bleached flies
مگس های رنگ باخته در آفتاب (به استعاره: امیدهای رنگ باخته. مرثیه ای مدرن برای جنوب آمریکا، جایی که از نظر خواننده و همون ترانه پرداز، نهادی مثل کلیسا نوید رهایی و رستگاری میده اما نجات نمیده... فروش وعده های آسمانی و نبود عدالت زمینی... چقدر آشنا... )
**Verse 1 (English)**  
> Sun bleached flies sitting in the windowsill  
> Waiting for the day they escape  
> They talk all about that money and how their babies are always changing  
> While they're breathing in the poison of the paint  
> مگسهای رنگباختهٔ آفتاب، روی طاقچه نشستن  
> منتظر روزی که فرار کنن  
> فقط از پول حرف میزنن و بچههاشون که همیشه عوض میشن  
> در حالی که زهر رنگ رو نفس میکشن  
**Chorus (English)**  
> What I wouldn't give to be in Church this Sunday  
> Listening to the choir, so heartfelt, all singing  
> *"God loves you, but not enough to save you"*  
> *"So, baby girl, good luck taking care of yourself"*  
> چی نمیدادم این یکشنبه تو کلیسا باشم  
> گوش میدادم به گروه کر، با تمام حسشون، همخوانی میکردن  
> *"خدا دوستت داره، ولی نه اونقدر که نجاتت بده"*  
> *"پس دختر کوچولو، موفق باشی تو نگه داشتن خودت"*  
**Verse 2 (English)**  
> So I said fine, 'cause that's how my daddy raised me  
> If they strike once then you just hit 'em twice as hard  
> But in the end, if I bend under the weight that they gave me  
> Then this heart would break and fall as twice as far  
**Verse 2 (Persian)**  
> گفتم باشه، چون بابام اینطوری بزرگم کرد  
> اگه یه بار زدن، تو باید دو برابر محکمتر بزنی  
> ولی آخرش، اگه زیر بار سنگینی که بهم تحمیل کردن خم بشم  
> اونوقت این دل دو برابر میشکنه و دو برابر دورتر میافته  
 
> We all know how it goes  
> The more it hurts, the less it shows  
> But I still feel like they all know, and that's why I can never go back home  
> And I spend my life watching it go by from the sidelines  
> And God, I've tried, but I think it's about time I put up a fight  
> همه میدونیم چطوریه  
> هر چی دردش بیشتر، کمتر نشون داده میشه  
> ولی هنوز حس میکنم همه میدونن، و برای همینه که نمیتونم برگردم خونه  
> و عمرم رو تماشا کردم که از حاشیه میگذره  
> و خدایا، سعی کردم، ولی فکر کنم وقتشه بجنگم  
**Outro (English)**  
> I'm still praying for that house in Nebraska  
> By the highway, out on the edge of town  
> Dancing with the windows open  
> *I can't let go when something's broken*  
> It's all I know and it's all I want now...  
 
> هنوزم برای همون خونه تو نبراسکا دعا میکنم  
> کنار بزرگراه، اون سرِ شهر  
> با پنجرههای باز میرقصم  
> *نمیتونم رهایش کنم وقتی چیزی شکسته*  
> این همون چیزیه که میشناسم و تنها چیزیه که حالا میخوام...