شاهین ممسنیما پدر بیرانوند از شور و شوق پسرش به فوتبال راضی نیست. بیرانوند به گاردین گفته " پدرم میخواست کار کنم. حتی یک بار دستکشهایم را پاره کرد و بنابراین گاهی مجبور بودم با دست خالی دروازهبانی کنم "
اما یک روز طاقت پسر جوان لر طاق میشود. علیرضا از یکی از خویشاوندانش پولی قرض گرفته، از خانه بیرون زده و سوار بر اتوبوس به تهران میرود. بیرانوند که نه پولی در جیب دارد نه سقفی بالای سرش، مجبور میشود در خیابانها بخوابد. او شبها را اغلب زیر سایهی برج آزادی، مشهورترین نماد پایتخت ایران، به صبح میرساند.
در تهران گفته میشود یکی از مشتریهای دائمی بیرانوند، علی دایی اسطورهی فوتبال ایران بوده. همکاران علیرضا در کارواش او را تشویق میکنند تا با دایی صحبت کرده و از اسطوره بخواهد برای پیشرفتش در فوتبال به او کمک کند. ولی آقای دروازهبان آنقدر خجالتی است که نمیتواند سر صحبت را با دایی باز کند.
یک روز که مربی بیرانوند به پیتزافروشی میآید، علیرضا که شغلش را از مربی پنهان کرده خود را از او پنهان میکند و وقتی صاحب پیتزافروشی مجبورش میکند برای مربی پیتزا ببرد، بیرانوند آنجا را ترک کرده و دیگر هرگز برنمیگردد. کمی بعد علیرضا به عنوان رفتگر به کار مشغول میشود.
بیرانوند در سال 2014 با یک پرتاب دست 70متری توپ را به عمق زمین حریف میفرستد و شگفتی میآفریند.
بیرانوند در سال 2015 اولین بازی ملی خود را انجام میدهد. در رقابتهای انتخابی جام جهانی 2018 بیرانوند در 12 بازی دروازهاش را بسته نگه میدارد و در اولین بازی تیمش در جام جهانی هم در مقابل مراکش، همچون سدی محکم، دروازهی ایران از گزند حملات زهردار مراکشیها محافظت میکند.
بیرانوند در دومین بازی ایران مقابل اسپانیای بزرگ هم درخشان ظاهر شده و با اینکه یک گل دریافت میکند، بارها فوتبالیستهای بزرگ اسپانیا را ناکام میگذارد. ایران میتواند و باید به گلر خوشنقش خود ببالد و افتخار کند.
پ.ن:
جزو معدود حامیان همیشگی بیرو بودم تو این سایت
تو روزهای خوب و بدش
اونایی که بهش فحش می دادن حالا شدن دایه مهربان تر از مادر!
نمیری شیر کر لر❤❤