این چیزی که میخوام بگم ،وجدانا برای خودم اتفاق افتاده ،و طوری معروف شده توی محلمون که بهش میگیم معما!!
قضیه اینه که ما یه همسایه داریم ،که کارش ایزوگام هست ،از قرار، پشت بام ما ، نم برداشته بود ،و گفتیم یه ایزوگامی بزنیم تنگش..
این همسایه ما هم یه پسر داره حدود 27 سال ؛که تخصص کافی در مواد مخدر و علف داره !! و همیشه باهم کار میکنند.
روزی که اینا اومدن ایزوگام کنند من خونه مون منتظر بودم،این همسایه قبلش گفته بود بهتره اول یه لایه قیر بریزیم ، و بعدش روی اون ایزوگام کنیم .
دیدید دیگه قیر چطور داغ میکنند ؟ یه مشعل بزرگ میزارن زیر بشکه و یا علی مدد منتظر هستند که جوش بیاد! این قیر اینقدر داغ شده بود که وقتی میرفتی جلو تخمام مثل پلاستیک آب میشد..
این پدره طرف ، برگشت گفت بریم بالا پشت بوم ،قبل از اینکه قیر بریزیم، ایزوگام متر بزنیم و برش لازم انجام بدیم.
خلاصه رفتیم سه نفر بالا پشت بوم، یه چند تا از این ایزوگامها رو بریدیم.تیغی که باهاش برش میدادن شکست..پدر به این پسره گفت برو پایین یه تیغ از ماشین بیار.
آقا این طرف هم زیاد حالش خوب نبود.رفت پایین ،چند دقیقه دیگه اومد بالا ،گفت بابا:
بشکه قیر نیست!! یادم نمیره باباش گفت : قرمساق بهت گفتم،کم مواد بزن تا توهم نزنی.
بدبخت این پسره گفت : نه بابا به جون مامان نیستش.
اقا ما گفتیم این داره توهم میزنه ،رفتیم پایین دیدیم ،قیر با بشکه داغ برداشتن بردن !!!!!
وجدانا ،تا الان هم هنوز نفهمیدم ،چه جونوری تونست این بشکه قیر داغ بدزده ،اصلا با چی بردنش؟.. بعدش هم کلا ما 15 دقیقه بالا پشت بوم نبودیم.
تازه فهمیدم که هر ساعت باید یه نگاه به داخل شرتت کنی ،تا ببینی تعداد تخمها درون شرتت یک عدد زوج هست و کم نشده.