والا یه داستان میگم جدیه و چون قدیمیه خیلی چیزاش یادم نی ولی اون چیزایی که یادمه رو میگم : ( کاملا واقعی )
دوران دبستان که بودیم 4-5 دبستان ما طبقه پایین و همکف بود کلاسمون یه سریا طبقه دوم و سوم بودن، بعد این مدرسمون خیلی قدیمی بود طوری که بابام تو اونجا درس خونده بود :/
بعدش طبقات بالایی که از مام کوچیکتر بودن، شنیدیم که اقا اینا تو کلاسشون جن و روح هست ! به طوری که می گفتن میز خود به خود جا به جا میشه
بعد مام کنجکاو شده بودیم موقعی که زنگ تفریح میشد می رفتیم قایم میشدیم تو کلاس ( چون می اومدن چک می کردن که همه رو بفرستن حیاط ) بعد که می رفتن یواشکی می رفتیم بالا که ببینیم جن جن می کنن چیه اصن قضیه
-----
رفتیم بالا اقا یه وضعی پرده تکون می خورد میز تکون می خورد پشمامون ریخته بود خلاصه :/ واقعا نمی دونم چرا اینطوری میشد هر روز کارمون همین بود بریم ببینیم چطوریه، البته من خایه نمی کردم برم تو یه رفیق داشتیم می رفت تا یه جایی من فقط از در می گرفتم توی کلاس رو نگاه می کردم خخخ
هیچی اقا بعدش فهمیدن نه اقا مث اینکه جدیه در کلاس بستن قفل کردن بچه هارم بردن کلاس دیگ
واقعا خاطره عجیب و غربیه و شاید مسخره به نظر بیاد ولی والا من از این چیزا دیدم، اون کلاسه فضاش شبیه کانجورینگ بود باید می رفتن فیلم ترسناک اونجا بازی می کردن