در این پست نگاهی داریم بر تیره ترین استراتژی نبرد جنگجهانی دوم، جنگ با شوروی _ بسیاری از کارشناسان نظامی بر این باورند، که اگر آدولف هیتلر به شوروی حمله نمی کرد هرگز چهره وی بدین شکل در تاریخ تیره نمی شد و صدالبته در کنار صلح هر چند ناخوشایند با شوروی شاید دیگر جنگ پیشروی نمی کرد اما این ها تماما فرضیه ست و عدۀ دیگری بر این باورند که هیتلر، پیش دستی کرد. گویی نبرد بین شوروی کونیسم و آلمان نازیسم امری اجتناب ناپذیر بود که اگر آلمان حمله ای تدارک نمی دید آغازگر این نبرد شوروی می بود (شخص هیتلر بر این قضیه معتقد بود) و شوروی برای تامین تمامی نیرو و قوای ارتش خود تنها یازده ماه زمان نیاز داشت.آلمان حرکتی هوشمندانه را به انجام رساند اما در نهایت شکست خوردند و وعده پیروزی نهایی هیتلر به تاریخ پیوست.
هیتلر در سخنرانی خود (که در این پست گذاشته شده)، بطور کاملا واضح از علت حمله شوروی سخن گفته است :
آدولف هیتلر از علت شروع این جنگ جسورانه سخن می گوید :
"همواره در تکاپو برای محدود کردن دامنه نبرد ها، من تصمیم هایی را اتخاذ کرده م که شما همرزمان من می دانید در وهله اول چقدر برایم سخت بوده است. پس از آن وزیرم را به موسکو فرستادم که در میان پیروزی ها و فتوحات گسترده، این تلخ ترین شان و فراتر از احساساتم بود اما در چنین لحظه ای احساسات یک مرد باید فرو ریزد هنگامی که رفاه و آسایش میلیون ها انسان در گرو است من سعی کردم به یک مفهوم برسم. شما خود بهتر می دانید که من چگونه حقوق قرارداد ها و تعهدنامه ها را محترم شمرده ام و تماما بر پایه آن استوار بودم و آن را رعایت کردم. نه در جلسات (محرمانه یا علنی) و نه در مطبوعات مان یک کلمه در مورد روسیه گفته نشد، یک کلمه درباره بلشوییسم نبود. ولی در طرف مقابل شوروی از همان آغاز کار، هرگز به تعهد میان ما پایبند نبود و عمل نکرد (در یک پست جداگانه به این مسئله خواهم رسید)
این تدبیر و تصرف آن ها، حاصل یک خیانت به تعهدات بین ما بود که از همان اول تمام شمال شرق اروپا را به تصرف خود در آورد. شما بهتر می دانید، هنگامی که ما وقتی مردم فنلاند را در حال آواره شدن بودند، میدیدیم، و ساکت مینشستیم و سکوت می کردیم چه معنی تلخی برایمان داشت؟ و چه احساسی برای من بعنوان یک سرباز داشت هنگامی که یک جمهوری قدرتمند (اتحادیه جماهیر شوروی) قصد تسلط بر یک دولت کوچک (فنلاند) را دارد بیکار بنشینم و وقت خود را به بطالت بگذرانم ؟
بله هنوز هم من ساکت هستم. متوج شدم روسیه در طی زمان کمی به پیشروی در برابر ما ادامه می دهد. تنها در یک لحظه هنگامی که ما تنها سه لشگر بدون تسلیحات در پروس شرقی داشتیم، بیست و دو لشگر شوروی در آنجا گرد آمده بودند. ما به تدریج به مدارکی دست پیدا کدیم که در مرز هایمان شوروی فرودگاه ها را یکی پس از دیگری ساخته بودند و دسته های نظامی ارتش غول پیکر شوروی یکی پس از دیگری در آن جا استقرار یافته بودند. من سپس مجبور بودم برای این بیمناک باشم که در تاریخ هیچ عذر و بهانه ای پذیرفته نیست،اگر بگویم من فکر نمی کردم که ممکن بود اینگونه شود (که شوروی به ما حمله کند) و یا اینکه من باور نداشتم (که قرار است شوروی به ما حمله کند). من اکنون در بالاترین مقام رایش هستم و بنابراین مقابل موجودیت مردم آلمان و آینده شان مسئول هستم. از این رو (در مقابل اقدامات شوروی در آماده سازی ارتش خود در مرز آلمان) من به آرامی مجبور شدم که اقدامات دفاعی و مقابله اتخاذ کنم (نکته ی جالب گفته های هیتلر، تکرار مکرر اجبار است یعنی از امری ناخواسته روایت می کند)
(تشویق حضار)
اما در ماه آگوست و سپتامبر سال پیش یک مسئله در حال روشن شدن بود که یک لشگر در غرب بهمراه انگلستان تمام لشگر لوفت وافه ی آلمان را محاصره کرده بود یعنی یک دولت، آماده حمله از پشت به ما بود و ما بی خبر از آن بودیم. اما اکنون وجود دارد تنها در زمانی که ما از آن باخبر شدیم که اقدامات اولیه تا چه حد پیشرفته، من بار دیگر خواستم که تمام مشکلات را با مذاکرات حل و فصل کنم و بنابراین من مولوتوف (وزیر امور خارجه شوروی) را به برلین فراخواندم و دعوتش کردم. او به من چهار موقعیت کاملا شناخته شده معرفی کرد (مواضع ثابت شوروی در قبال آلمان)
1 آلمان باید این را بپذیرد که روسیه خودش را از طرف فنلاند در خطر می بیند بنابراین روسیه باید بتواند فنلاند را بطور کامل به تصرف در آورد. من نتوانستم کمکی برای حل این موضوع انجام دهم و این توافق را رد کردم (تشویق حضار)
2 دومین مسئله مربوط به رومانی بود. درخواست این بود که آیا آلمان ضمانتی می کند که در نبرد بین رومانی و روسیه از ما حفاظت کند؟ در اینجا من بیش از حد پای حرفم ایستادم ( تشویق حضار ). من از آن پشیمان نیستم برای اینکه من از ژنرال ایان آنتونسکو مرد افتخار آفرین رومانی حمایت کردم.
3 خواسته سوم به بلغارستان اشاره داشت. مولوتوف تقاضا کرد که روسیه نباید حق فرستادن پادگان ها به بلغارستان و بنابراین دادن یک ضمانت روسی به بلغارستان را از دست بدهد. این به معنای از دست دادن لیتوانی استوونی و لیتونیا برای ما بود و
4 تقاضای آخر به تنگه ی داردانل اشاره داشت. روسیه تقاضا داشت که در داردانل مستقر شود اگر مولوتوف این قضیه را اکنون انکار می کند جای تعجب ندارد اگر فردا و یا پس فردا او زیاد در مسکو نماند، او انکار خواهد کرد که زیاد در مسکو نمانده است (تشویق حضار)
او این درخواست ها را داشت و من آن را رد کردم. من باید این ها را رد می کردم. این ها همه چیز را برایمان روشن کرد که صحبت بیشتر بی نتیجه بود. پیشگیری ها و دورنگری های من برای این بود (فریاد : ما از پیشوایمان متشکریم!! )
بعد از اینکه من به دقت به روسیه نظر انداختم، هر لشگری که می توانستیم مشاهده کنیم به دقت بررسی شده بود و اقدامات متقابل در صورت حمله دشمن اتخاذ شده بود (تشویق)
موقعیت در ماه می آنقدر پیشروی کرده بود که من بیش از این نمی توانستم فکر تناقض یک زندگی (با نگرانی از حمله) و مرگ (با تدارک حمله) را از سر بیرون کنم. در این زمان من باید مانند همیشه ساکت می ماندم، بسیار سخت بود. با نهایت احترام به مردم آلمان برای پی بردنشان به اینکه لحظاتی وجود دارد که یکی نمی تواند صحبت کند(هیتلر) البته اگر طرف دیگری قصد نداشته باشد که تمام ملت ها را به مخاطره بیاندازد(استالین)
(تشویق)
برای من حتی سخت تر است با نگاه به سربازانم که لشگر به لشگر در مرزهای شرقی رایش ایستاده اند و هنوز نمی دانند که به واقع چه چیزی رخ می دهد، نگران از اینکه آیا شوروی به ارتش من حمله می کند یا نه؟ مجبور بودم ساکت بمانم و این تنها به حساب آنهاست که من چیزی نتوانستم بگویم اگر من یک یا هزار کلمه هم میگفتم، نمی توانستم نظر استالین را تغییر دهم و امکان غافلگیری که به عنوان آخرین سلاح برای من باقی مانده بود، بعد از این دیگر وجود نداشت. هیچ نشانی، هیچ اشاره ای در نزد استالین که جان صدها هزار نفر از همرزمانمان را ارزشمند بداند وجود نداشت (جنگ را بی چون و چرا میخواست). از این رو من ساکت ماندم تا زمانیکه من نهایتا تصمیم گرفتم که اولین اقدام را خودم انجام دهم، من هنگامی که میبینم دشمن اسلحه اش را به سمتم نشانه رفته به هیچ وجه قصد ندارم تا زمانیکه ماشه را میفشارد منتظر بمانم. من ترجیح می دهم که در فشار دادن ماشه اولین نفر باشم (تشویق). این تصمیم در تمام زندگیم سخت ترین تصمیم بود برای هر مرحله ای که دروازه ی پشت سر را باز کرده بود که رازهایی وجود دارد و بنابراین آیندگان خواهند فهمید که آن واقعه به چه صورت رخ داده است. از این رو فرد تنها می تواند بر وجدان و باور خود تکیه زند، اعتماد به نفس مردم اسلحه ماست و یکی از چیزهاییست که از خدا می خواهم. توجه کنید که او(خدا) افراد ناتوان را زیر بال و پر خود میگیرد اما او کسی را که خودش را آماده نبرد کرده و خواهد جنگید و برای موجودیتش فداکاری می کند را ستایش می کند. در صبح 22 ژوئن بزرگترین نبرد تاریخ جهان آغاز شد از این رو که بعد از سه ماه و نیم سپری شد و من این را گفته م. همه چیز از این رو بر طبق نقشه انجام شده است. این را اکنون می توانم بگویم چراکه این دشمن اکنون شکست خورده و دوباره قیام نخواهد کرد.(هایل). قدرت شوروی در مقابل اروپا قرار گرفت که شوربختانه ایده ای نداشتند و حتی امروز ایده ای ندارند. این دومین طوفان چنگیز خان بوده است که این خطر رفع شده بود. و در وهله اول ما مدیون دلیری، استقامت و فداکاری سربازان آلمان و همچنین فداکاری آنهایی که با ما همراهی کردند هستیم. برای اولین بار چیزی شبیه بیداری اروپایی از این قاره گذر کرد. در شمال فنلاند می جنگد، ملتی مملو از قهرمانان (تشویق) که برای پاسداری و گسترش سرزمین ش به استقامت دلیری و سرسختی اش متکی است. در جنوب رومانی می جنگد (تشویق) رومانی جان تازه ای گرفته و با سرعت شگفت انگیزی از یکی از سخت ترین نقاط عاطفی که ممکن است در یک کشوری رخ دهد می گذرد و مردمی که تحت رهبری فداکار (ژنرال ایان آنتونسکو ) هستند که دلاور و سریع در تصمیم گیری است، رومانی تمام میادین جنگ از اقیانوس شمالی تا دریای سیاه را دربرگرفته است. سربازان آلمانی ما نیز در این مناطق در حال پیکار هستند بهمراه طبقات فنلاندی، ایتالیایی، مجارستانی، رومانیایی، اسلواکیایی، کروات، اسپانیایی، در حال حاضر دوشادوش ما به جنگ می روند (تشویق) بلژیکی ها، هلندی ها، دانمارکی ها نروژی ها و حتی فرانسوی های اصیل بومی نیز به ما ملحق شده اند."
قسمت اول