مطلب ارسالی کاربران
چطور میشود که موفقیت شبیه به شکست باشد؟داستان زندگی خوانما لیلو - قسمت اول
تقریباً سخت است که بخواهیم یک نابغه را بدون ویژگیهای وسواسی او بررسی کنیم.همانطور که در طول تاریخ تمام مخترعین،متفکرین و فیلسوفان به چنین وسواسی وابسته هستند. پس جای تعجبی ندارد که چارلز گودیر،مخترع لاستیک ولکانیزه،که مشتقات آن شامل تایر ماشین نیز هست،توسط اطرافیانش فردی وسواسی معرفی شده است. او تمام زندگی خود را وقف بازگشایی از بزرگترین رمز صنعتی قرن ۱۹ میلادی کرد.این کار او در صنعت انقلاب بزرگی بود. گودیر زندگی خود را فدای کشف ساختار لاستیک کرد.تا جایی که ۶ تن از ۱۲ فرزند او به دلیل عدم حمایت مالی دار فانی را وداع گفتند.او اکثر زندگی خود را در به دلیل بدهی در زندان سپری کرد.به طوری که به خانهی دوم او تبدیل شده بود. سر انجام در سال ۱۸۴۴ او توانست لاستیک ولکانیره را اختراع کند.جالب است بدانید که در زمان آزمایشهای او،توماس هنکاک،دانشمند دیگری بود که در سال ۱۸۴۳ محصول نهایی او را مهندسی معکوس کرده و اختراع گودیر را به نام خود ثبت کرد.گودیر به دادگاه شکایت کرد اما نتوانست سرقت هنکاک را ثابت کند. سرانجام گودیر پس از زندگیای طاقت فرسا در سال ۱۸۶۰ فوت کرد و به فراموشی سپرده شد. هر چند که در سالهای بعد نوشتهای در دفتر خاطرات او پیدا شد: “ارزش زندگی نباید بر اساس دلار و سنت باشد.من مایل نیستم که بگویم من کاشتهام و دیگری خورده است.یک انسان زمانی باید پشیمان باشد که چیزی را که کاشته و کسی آن را درو نکند.” موفقیت او نه در نتیجه بلکه در “میوهای است که او کاشته و سایرین از آن میخورند”. از نگاه گودیر،موفقیت او قابل اندازهگیری نبود.کارهای او بر اساس دلار تعیین نمیشد.در عوض،کارهای او باعث رشد بشر بود.او میدانست چیزی را اختراع کرده که زندگی انسانها را برای همیشه تغییر خواهد داد. مردم دو دستهاند.دستهای موفقیت را اندازهگیری میکنند و دستهی دیگر مسیر زندگی را دستاورد خود میبینند.خوشبختانه در دنیای فوتبال نیز چنین افرادی پیدا میشوند.مانند خوان مانوئل لیلو. از لحاظ آماری،خوانما لیلو،بیشتر به عنوان مربی شکستخورده شناخته میشود.در دوران ۳۰ سالهی حرفهی خود،او در همهی جای اسپانیا فعالیت داشته و ۱۱ تیم اسپانیایی را مربیگری کرده است.او حتی تا آتلانتیک و مکزیک نیز پیشروی کرد. او ۱۳ تیم را در مجموع مربیگری و ۸ تیم را رها کرد یا اخراج شد.لیلو در دوران مربیگری ۳۷% از مسابقههای خود را برده است.حال چرا او را به عنوان یکی از بهترین مغزهای متفکر تاریخ فوتبال میدانند و چرا بر اکثر مربیهای نابغه همانند پپ گواردیولا تاثیر گذاشته است؟ همانطور که خود خوانما لیلو میگوید،همهی زندگی مرتبط با مسیر آن است. لیلو از جوانی شروع به تمرین داد کرد.در سن ۱۷ سالگی،او مربی تیم شهر خود، تولوسا،بود.یک سال بعد باشگاه دیپورتیوو میراندز خوانما را به خدمت گرفت.در این تیم لیلو به اولین قهرمانی خود دست یافت.هر چند که در فصل بعد به دلیل اختلافات با مدیریت این باشگاه مجبور به ترک دیپورتیوو شد. خوشبختانه لیلو گلیم خود را از آب در آورد و به تیم کالچرال لئونسا رفت. در این تیم وی از سیستم ۱-۳-۲-۴ استفاده کرد و در یکی از مصاحبههای خود دربارهی این ترکیب گفت: “یادم نمیاد که دقیقاً به چی فکر میکردم.اما دوست داشتم همیشه بازیکنان بیشتری رو مقابل توپ بذارم و به دروازه نزدیک بشم.من ۴ مهاجم را میخواستم که مدام فضا را اشغال کنند.” این ترکیب به او کمک کرد تا در عین اشغال فضا پرس را به خوبی از جلو انجام دهد.این تاکتیک شروع کار هوشمندانهی لیلو بود؛یعنی سبک بازی پوزیسیونی قبل از اینکه این سبک معروف شود. هنگام یادگیری تاکتیکهای فوتبال لیلو رابطهی بین زمان و فضا را در زمین به خوبی دریافت و در تیم خود با سیستم ۱-۳-۲-۴ از آن استفاده کرد. در تابستان ۱۹۹۲ هدایت سالامانکا را به عهده گرفت و در همین تیم شعلههای تاکتیکیِ لیلو فوران کرد.در فصل ۱۹۹۳-۱۹۹۲ و ۱۹۹۴-۱۹۹۳ کمتر تیمی توان شکست خوان مانوئل را داشت تا جایی که وی با این تیم به لالیگا راه یافت.در ۲۹ سالگی او جوانترین مربی تاریخ لالیگا بود. همانند همهی تیمهای رده پایین اسپانیا،لیلو نیز با بازیکنان خود توان رقابت با غولهایی مانند بارسلونا و رئال مادرید را نداشت. بعد از ۴ سال لیلو به دلیل نتایج بد در لالیگا از سالامانکا اخراج شد. بین سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۰ خوانما سکاندار رئال اویدو تنریفه و رئال زاراگوزا بود و نتایج قابل توجهی نگرفت.هر چند که باخت اویدو ۲-۴ مقابل بارسلونا باعث تغییر فوتبال در آینده شد.اگر چه اویدو آن بازی را باخت اما به قدری زیبا بازی کرد که بارسلونا شبیه به یک تیم معمولی بازی میکرد.در آن مسابقه بازیکن شاخص بارسلونا متوجه مغز متفکر لیلو شده بود.هافبک جوان کاتالانها،جوزپ گواردیولا…