* milad dehghani *یک خبر آمد ز پیش لنگیان .... که همی خواهیم ما تیموریان... از برایش ما دهیم پولو دلار...هر چه از بنزین بخورد آن نابکار. هم دهیم ماشین و هم خانه دهیم ... هم برای زلف او شانه دهیم.. چون که لنگی آمادش با این خبر... کرد آندو صورتش را یک نظر. دید هر کفرو خباثت در جهان ... گشته در رویش آشکارا و نهان.. گفتای لنگی ندانی کیستم ؟... یا که در خلقت نادانی چیستم؟. تو گمان داری منم بی چشم و رو.... همچو آن که برد ز جدّش آبرو.. تو بده پولت به آن بیچاره مرد ... که ز یک متری گلی را واا نکرد..... من نبندم لنگ حتّی در حمام ... تاجیم شمشیر دارم در نیام...