مطلب ارسالی کاربران
دست تو بستن دل بی دست و پا

دیدی که رسوا شد دلم ...... غـرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل ...... بـی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگـی ...... بر زلف او عاشق شدم
عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من ...... غـافل شود از یاد من
قدرم نداند
فریاد اگر از کوی خـود ...... وز رشته ی گیسوی خود
بازم رهاند
دیدی که رسوا شد دلم ...... غـرق تمنا شد دلم
در پیش بی دردان چرا ...... فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل ...... بـا یار صاحبدل کنم
وای به دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
دیدی که رسوا شد دلم ...... غـرق تمنا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم ...... غـرق تمنا شد دلم
------
دستتو بستن دل بی دست و پا
پاتو شکستن چی میخوای بی نوا
گوشه ی این سینه باید دق کنی
صبر و تحمل بطلب از خدا
اگه تو جون به سری من چه کنم?
غمو اسون میخری من چه کنم?
اگه بی بالو پری من چه کنم من چهکنم?
از همه دلها تو درمونده تری من چه کنم؟
ای دل از خود شکنی بالو پر بسته شدم
از پرستاری تو به خدا خسته شدم
ای دل از خود شکنی بالو پر بسته شدم
از پرستاری تو به خدا خسته شدم
دستتو بستن دل بی دستو پا
پاتو شکستن چی میخوای بی نوا
گوشه ی این سینه باید دق کنی
صبر و تحمل بطلب از خدا
اگه تو جون به سری من چه کنم
غمو اسون میخری من چه کنم
اگه بی بالو پری من چه کنم من چه کنم
از همه دلها تو درمونده تری من چه کنم