واي اگه خون سياوش دامن شبو بگيره
اگه باز به زخم رستم سهراب قصه بميره سهراب قصه بميره
واي اگه درفش کاوه بشه باز خنجر ضحاک
اگه باز از تخت جمشيد خسرويي بيوفته رو خاک
واي اگه کمون آرش بشکنه به دست کينه
واي اگه دوباره شيرين مرگ فرهاد و ببينه
ديگه از غرور اين خاک چي ميمونه چي ميمونه
واسه بچه هاي البرز چه کسي قصه ميخونه
کاشکي از بغض دماوند خون نشه قلب ستاره
کاش نياد روزي که مهتاب توي کوچه پا نزاره
کاشکي از چشماي مجنون خواب ليلي رو نگيرن
کاش فرشته هاي عاشق توي آسمون نميرن توي آسمون نميرن
واي اگه کمون آرش بشکنه به دست کينه
واي اگه دوباره شيرين مرگ فرهاد و ببينه
ديگه از غرور اين خاک چي ميمونه چي ميمونه
واسه بچه هاي البرز چه کسي قصه بخونه
غم سرداراي جنگل به دل خزر ميمونه
دوباره خروش کارون قلب شب رو ميسوزونه
چشماي معصوم زرتشت از ياد ارس نميره
قلعه ها ميريزن اما بغض بابک نميميره
ديگه از غرور اين خاک چي ميمونه چي ميمونه
واسه بچه هاي البرز چه کسي قصه ميخونه