مطلب ارسالی کاربران
مغالطات مهم و پرکاربرد - بخش دوم/ مغالطه توسل به اکثریت
در این مورد، حالت ذھنی عده زیادی از مردم، و نه تنھا یک نفر، به عنوان شاھدی بر درستی یک گزاره گرفته شده است. به طور ضمنی فرض شده که ھرچه اکثریت باورداشته باشند درست است، درست است. مسلما نظر اکثریت خطاناپذیر نیست. در زمان ھای مختلف، اکثریت باور داشتند که زمین مسطح است، که حمام کردن غیر بھداشتی است، که برخی زنان جادوگراند و باید سوزانده شوند و ... .
چه بسا اين مغالطه در عرصه ی سياست بيش از هرجای ديگری بروز كند. يك روايت از اين مغالطه، برهان سنت است – مانند اينكه "من مخالف نظام بهداشت و درمان عمومی هستم، چون با سنت ما كه در آن بهداشت و طبابت خصوصی است در تضاد است." گغتن اينكه يك اصل يا سياست، سنتی است صرفا بدان معناست كه پيشينيان ما وسيعا آن را پذيرفته بودند، و صرف اينكه آنها آن را پذيرفته بودند ثابت نمی كند كه درست باشد.
اين واقعيت كه توسط به اكثريت مغالطه آميز است بدان معنا نيست كه بايد نظر اكثريت را ناديده بگيريم. ممكن است به دليل درستی يك اصل يا سياست باشد كه عده ی زيادی از مردم آن را پذيرفته اند. بررسی اين احتمال مسلما مفيد است. با اين حال، هنگام اين بررسی بايد به دنبال شواهد عينی باشيم؛ صرف مقبوليت كفايت نمی كند. به علاوه، در يك دموكراسی، تصميمات سياسی معينی توسط رأی عموم اتخاذ می شوند. اين وضع مغالطه آميز نيست. اما حتی در اين زمينه نيز، اكثريت مصون از خطا نيست. پشتيبانی اكثريت از يك سياست ثابت نمی كند كه آن سياست به طور عينی درست است. نكته ای كه بايد به خاطر داشت اين است كه ارتكاب مغالطه ی توسل به اكثريت فقط و فقط هنگامی صورت می گيرد كه مقبوليت گزاره ای در نظر مردم به عنوان شاهدی بر درستی آن گزاره گرفته شود.
نظر خودم: دو نمونه خیلی مهم از این مغالطه وجود دارد. نمونه اول بارها دیده شده میگویند اکثریت مردم دنیا در طول تاریخ مثلا به ماورالطبیعه ای اعتقاد داشته اند پس حتما چیزی ازین سنخ وجود دارد. به طور خاص از دکتر سروش به یاد دارم که برای درستی و حقانیت عرفان و تجربه های عرفانی از کثرت این تجربه ها بین انسان ها شاهد آورده بود که برای یک ذهن خردگرا قطعا قابل قبول و کافی نیست و نوعی مغالطه است. نمونه دوم مراجعه به آرای عمومی برای حقوق اساسی و بدیهی انسان ها است. همانطور که گفته شد در یک نظرسنجی عمومی نظر اکثریت مردم شاید غلط باشد و اینکه نظر اکثریت است دلیل بر درستی نیست. مخصوصا در فلسفه حقوق مراجعه به آرای عمومی ما را درگیر این مغالطه و نوعی اشتباه میکند که تبعات جبران ناپذیری میتواند داشته باشد. به عنوان مثال فرض کنید در جامعه ای برای تصویب قانونی شدن برده داری به آرای عمومی مردم مراجعه شود. حال اگر اکثریت مردم به این قانون رای مثبت بدهند حقوق اقلیتی به وضوح پایمال خواهد شد و در واقع فاجعه ای رخ خواهد داد. برای نمونه رییس جمهور ایالات متحده، آبراهام لینکلن، برای لغو قانون برده داری به نظر مردم رجوع نکرد. چون اگر این کار را میکرد احتمال زیاد شکست میخورد. او نماینده های جمهوری خواه را کنار خود داشت و با لابی کردن و سیاست ورزی با نمایندگان دموکرات (که موافق برده داری بودند) توانست برده داری را لغو کند. متاسفانه ما تجربه بدی را از این مغالطه در تاریخ معاصر خود داشته ایم. زمانی که آزادی و بخش مهمی از حقوق فردی و اجتماعی خود را با دست خودمان ذبح کردیم.