الکساندر گلبتمرین شروع شده بود و تو هوای بارونی که داشت برف میشد ونگر کاپشنشو پوشیده بود
هانری دنبال توپ میدویید و شوت میزد
توپش خورد تو شیشه یکی از همسایه ها یعد خورد به گلدون گلدون شکست بعد ی زنه دراومد بیرون گفت کی اینو شکست
بعد برگکمپ به هانری گفت برو زیر پتو
بعد هانری گفت پتو کو
بعد گلب ی پتو پرت کرد گفتش بیا اینم پتو بعد هانری رفت زیر پتو
ونگر گفت مگه موقع تمرین نیست چرا باز خوابیدی
بعد هانری داشت خرخر میکرد
لمن گفتش عه این ک همین الان رفت زیر پتو بعد گلب خندید
ونگر به گلب گفت برو ی حلیم با ۲ تا نون بربری بخر از اینا بازیکن درنمیاد
بعد فابرگاس گفت قربان شاید خودشو زده به خواب اخه میگن کسی ک بیداره رو میشه خواب چیز کسی و خوابه میشه بخوابه چیز..
بعدش برگکمپ گفت خخخ خب بلد نیستی مجبور نیستی که بگی
ونگر: یکیتوصیح بده چخبره
بعد اون زنه گفتش برید تو خونه خودتون بازی کنید گلدونم شکستید
بعد کمپبل گفتش ک اینجا خونمونه
بعد ونگر گفتش خودم توصیح میدم بعد گفت خانوم اینجا زمین تمرین ماست ما آرسنالیم
بعد زنه گفت تو چی میگی پیرمرد آرسنال چیه
برگکمپ : خانوم یعنی شما تا حالا فوتبال ندیدی؟
حالا میریم سراغ الکساندر گلب وقتی رفته بود حلیم بخر گفت آقا ی حلیم مشتی بده میخوام ببرم سر تمرین
اینجا بود ک آشپز تو حلیم نمک زد و گلب تست کرد گفت این چیه دیگه چرا شوره
بعد آشپزگفت خخخ اخه من طرفدار چلسیم عمدا چون بازیکن آرسنالی حلیمتو شور کردم
بعد گلب گفت ههه دیالوگ شما اینه شما ی طرفدار آرسنال ک ی حلیم خوشمزه با ما میدی
بهد آشپز گفت فکر کردی ندیدم این مزخرفاتو الان خودت با خودکار نوشتیبعدم با خودکار قرمز ننویس آبی باشه دوست دارم
بعد گلب گفتش خب من نویسنده داستان خودمم
بعد آشپز گفت آها پس حالا ک اینطوره بده حلیمتو شیرین کنم
بعدش گلب با حلیم دویید تا به تمرین برسه
آشپز گفت چرا میدویی?
گلب: میدوام تا زیر بارون پر اب نشه
بعدش گلب دویید یدفعه پاس به پوست انار گیر کرد لیز خورد حلیم رو هوا بود داشت میریخت
همه نگاه ها به حلیم
یدفعه مرد عنکبوتی رو هوا تار زد حلیم رو گرفت گفت سلام بچه ها منم ی قاشق حلیم مهمون میکنید
گلب: مرد عنکبوتی؟ خخ
اشپز: سلام مرد عنکبوتی خودم درستش کردم
اسپایدرمن: کارت حرف نداشت رفیق
بعد حلیم رو داد گلب گلب خیلی خوشحال شد گفت ی سر بیا تمرینمون
مرد عنکبوتی: به زودی
بعدش گلب رفت سر تمرین ولی کسی نبود شب شده بود دیگه
بعد گلب گفت عه کجا رفتن اینهمه حلیم خوشمزه پس کجان این افراد بامزه
بعد ی قاشق ورداشت داشت حلیم میخورد
بعد ونگر اومد گفت داری تکی میخوری؟؟
گلب: قربان شما فکر کردم رفتین
ونگر: خخخ فرستادم همه رو دنبال نخود سیاه خودمون بخوریم
گلب: خخخ شما هنوزم بانمکی برای همین گفتم چرا حلیم ریختی تو نمک مربی ما خودش نمکه
ونگر: خخخ حتما طرفدار چلسی بوده
گلب: احسنت قربان
درحالی گ داشتن حلیمارو میخوردن یهو هانری از پشت بوته ها اومد گفت تکی میخورین دادادانگگگگگ!
گلب: الان فقط جای لیونل مسی خالیه تا با حلیم رویایی بزنه
هانری: مسی رو دیدم با دمپایی داشت میرفت آشغالارو بندازه و خطاب به ونگر گفت قربان شما قوی بشکن میزنی یا بشکن بزن بیاد
بعد ونگر بشکن زد
گلب و هانری گفتن مسی بپربیا
بعد مسی با خنده آشغالارو انداخت و وارد اونور خیابون شد اومد تو زمین تمرین آرسنال گفتش شله زرده؟
هانری: آره
بعد مسی اومدش
هانری گفتش خخخخ ایسگا بود حلیمه
بعد مسی قاه قاه خندید
و گلب و ونگر هم خندشون گرفتی روز ابراهیموویچ در یخچال رو باز کرد بعدش آب هویج رو سر کشید بعد گفتش چرا بستنی نداره و به کامورانزی گفت بپر سر کوچه ۲ تا بستنی از اونا ک پسته داره بخر با آب هویج بخوریم
بعدش کامورانزی گفت دارم مستند راز بقا میبینم چ گورخر خوشگلی شبیه رنگ لباس تیم خودمونه
ابراهیموویچ: مگه نمیگفتی همش من سانتر میکنم تو با کله گل میزنی خب اب هویج با بستنی قد رو خیلی بلند میکنه برو بخر بخوریم قد تو اندازه من شه من برات سانتر کنم تو هد بزنی
کامورانزی به فکر رفت
یدفعه تق تق تق در زدن بعدش ابراهیموویچ درو باز کرد بعد پپ با لبخند پشت در بود و گل
بعدش ابراهیموویچ گفت خخخ تویی و یعد سقفو نگاه کرد ک مثلا تو رو نمیبینم
بعد پپ گفت من ک خوشتیپ ترین مربی تاریخم بذارم برم
بعد ابراهیموویچ گفت اول مو بکار بعد اینو بگو
بعد در بست کامورانزی خندید گفت بدار بیاد فوتبال دستی بازی کنیم اونجا ببرش
ابراهیموویچ : اوه راست میگی باید پوزشو به خاک بمالم
بعد درو باز کرد ایندفعه مورینیو داشت میخندید
بعد ابراهیموویچ تعجب کرد قش کرد
بعد مورینیو گفت کامی (خطاب به کامورانزی) بگیرش قدش درازه نیوفته زمین
بعد کامورانزی گفت پپ چیشد
مورینیو: خخخخ خودم بود نگاه کن عکس چسبوندم به خودم
بعد آب هویج ریخت سر صورت ابراهیموویچ بیدار شد
بعد زلاتان ابراهیموویچ گفتش ایول اب هویج
بعد گفتش بستنیش کو
مورینیو: کامی همرو خورد
بعد کامورانزی خندید ابراهیموویچ گفت بازم همرو خوردی قیافت همینجوریش شکل بستنی آب شده هست
کامورانزی: خودت گفتی بخور قد بلند میشی هد میزنی
ابراهیموویچ: داشتم مسخره بازی درمیآوردم بری بخری
بعد یدفعه مورینیو از تو جیبش بستنی درآورد ابراهیموویچ ذوق کرد
کامورانزی گفت این چطور تو کتت آب نشده
بعد مورینیو رفت رو مبل ی تخته گذاشت نوشته iam آقای خاص
بعد ابراهیموویچ و کامورانزی دست زدن
دست میزدن و ی لیس بستنی دوباره دست میزدن و ی لیس بستنی
مورینیو رفت ی گوشه خندید و گفتش خخخ اونا ندیدن من تو جیب کنم فریزر گذاشتم بعد ابراهیموویچ با انگشت زد به شونه نورینیو گفت دالی همشو شنیدم و لبخند زد
بعد کامورانزی گفت چیشده
ابراهیموویچ: در خونتون دزد اومده خروس به پرواز اومده
بعد کامورانزی گفت وای نه و دویید رفت
ابراهیموویچ خندید
بعد مورینیو گفتش باشه ولی بین خودمون بمونه
ابراهیموویچ: خخخ رفیق شانس اوردی میخوام پپ فک کنه واقعا خاصی تا حرصش دربیاد
مورینیو: خب مگه نیستم؟
ابراهیموویچ: بیشتر آقای فریزری هستی!بعدش ی قایق گازی اون نزدیکی بود کاراگاه پشندی از اون گرفت رفتیم بالا ساعد داشت غرق میشد
کاداگاه پشندی یدونه از این چیزایی ک باعث غریق نجاتی میشه پرت کرد تو آب بعد ساعد گازش گرفت
کاراگاه پشتدی: هویج نپخته اون خوردنی نیست اونو بپوش شنا کن بیا بالا
ساعد: قربان من شنا بلد نیستم قربااان ی موج 🌊 اومد و ساعد رو فرستاد دورتر
کاراگاه پشندی: خدایا چیکار کنم مرد عنکبوتی هم اینورا نیست نجاتش بده بعد یهو کاراگاه پشندی وقتی برگشت ساعد رو دیدش ک رو قایق هست و مرد عنکبوتی داره پرواز میکنه رو آسون
ساعد با خنده: قربان مرد عنکبوتی نجاتم داد
بعد دوباره کاراگاه با تعجب به دوربین نگاه کردی روز ابراهیموویچ در یخچال رو باز کرد بعدش آب هویج رو سر کشید بعد گفتش چرا بستنی نداره و به کامورانزی گفت بپر سر کوچه ۲ تا بستنی از اونا ک پسته داره بخر با آب هویج بخوریم
بعدش کامورانزی گفت دارم مستند راز بقا میبینم چ گورخر خوشگلی شبیه رنگ لباس تیم خودمونه
ابراهیموویچ: مگه نمیگفتی همش من سانتر میکنم تو با کله گل میزنی خب اب هویج با بستنی قد رو خیلی بلند میکنه برو بخر بخوریم قد تو اندازه من شه من برات سانتر کنم تو هد بزنی
کامورانزی به فکر رفت
یدفعه تق تق تق در زدن بعدش ابراهیموویچ درو باز کرد بعد پپ با لبخند پشت در بود و گل
بعدش ابراهیموویچ گفت خخخ تویی و یعد سقفو نگاه کرد ک مثلا تو رو نمیبینم
بعد پپ گفت من ک خوشتیپ ترین مربی تاریخم بذارم برم
بعد ابراهیموویچ گفت اول مو بکار بعد اینو بگو
بعد در بست کامورانزی خندید گفت بدار بیاد فوتبال دستی بازی کنیم اونجا ببرش
ابراهیموویچ : اوه راست میگی باید پوزشو به خاک بمالم
بعد درو باز کرد ایندفعه مورینیو داشت میخندید
بعد ابراهیموویچ تعجب کرد قش کرد
بعد مورینیو گفت کامی (خطاب به کامورانزی) بگیرش قدش درازه نیوفته زمین
بعد کامورانزی گفت پپ چیشد
مورینیو: خخخخ خودم بود نگاه کن عکس چسبوندم به خودم
بعد آب هویج ریخت سر صورت ابراهیموویچ بیدار شد
بعد زلاتان ابراهیموویچ گفتش ایول اب هویج
بعد گفتش بستنیش کو
مورینیو: کامی همرو خورد
بعد کامورانزی خندید ابراهیموویچ گفت بازم همرو خوردی قیافت همینجوریش شکل بستنی آب شده هست
کامورانزی: خودت گفتی بخور قد بلند میشی هد میزنی
ابراهیموویچ: داشتم مسخره بازی درمیآوردم بری بخری
بعد یدفعه مورینیو از تو جیبش بستنی درآورد ابراهیموویچ ذوق کرد
کامورانزی گفت این چطور تو کتت آب نشده
بعد مورینیو رفت رو مبل ی تخته گذاشت نوشته iam آقای خاص
بعد ابراهیموویچ و کامورانزی دست زدن
دست میزدن و ی لیس بستنی دوباره دست میزدن و ی لیس بستنی
مورینیو رفت ی گوشه خندید و گفتش خخخ اونا ندیدن من تو جیب کنم فریزر گذاشتم بعد ابراهیموویچ با انگشت زد به شونه نورینیو گفت دالی همشو شنیدم و لبخند زد
بعد کامورانزی گفت چیشده
ابراهیموویچ: در خونتون دزد اومده خروس به پرواز اومده
بعد کامورانزی گفت وای نه و دویید رفت
ابراهیموویچ خندید
بعد مورینیو گفتش باشه ولی بین خودمون بمونه
ابراهیموویچ: خخخ رفیق شانس اوردی میخوام پپ فک کنه واقعا خاصی تا حرصش دربیاد
مورینیو: خب مگه نیستم؟
ابراهیموویچ: بیشتر آقای فریزری هستی!تو ی کلبه در ی زمستون سرد ۲ تا زن و شوهر زندگی میکردن
مرد داشتش پیرهنشو اتو میکرد یدفعه تق تق... درو زدن
مرد درو باز کرد
توبی مگوایر: PIZZA TIME!
یعد مرد گفت سلام توبی مگوایر خودتی تا اینجا اومدی به به عجب پیتزایی
توبی مگوایر: از کجا میدونی چ پیتزاییه تو ک هنوز بازش نکردی
مرد: خب دیگه وقتی تو پیک باشی حله
توبی مگوایر: خخخ مچکرم یخ نکنه پیتزاتون
مرد: اوه راست میگی خیلی سرده
بعدش توبی مگوایر گفت بای بای و رفتش
وقتی مرد درو داشت میبست
توبی مگوایر گفتش اوه این بوی سوخته چیه؟
مرد: چی؟ و یدفعه هول شد بعد زنشو دیدش ک داشت نگاهش میکرد و گفتش اتو رو گذاشتی رو پیرهنت سوخته
مرد: ای وای پیرهنم سوخت
زن: خب من ک مقصر نیستم!
مرد: خب من گفتم قیمه درست کن نکردی پیتزا سفارش دادم حواسم به پیک پرت شد
زن: گفتم بهت پیاز بخر
مرد: درسته برف اومده راه ها بسته بود
وی در ادامه افزود: حالا بیا ی گاز از این پیتزا بزن
زن : فقط ی گاز؟ من خیلی گشنمه
بعد درحالی ک داشتن پیتزا میخوردن یدفعه مرد گفتش ک زن کاش سیب زمینی هم میگفتم بیارن
زن: تو اول یاد بگیر اسم منو صدا بزنی
مرد: خب چیکار کنم خانوم بیا اینجا دیالوگ من مثل اینکه یادت رفته ما فقط تو ی داستانیم دیگه این بی سلیقگی نویسنده بوده ی اسم واسه تو و من نتونسته پیدا کنه!
بعد زنه به دوربین سلام کرد و گفتش خب حالا برو شیر کاکائو بخر من خیلی دوست دارم با پیتزا
مرد: خانوم این لباس زرد پوشیدی مثل اینکه واقعا فکر کردی باب اسفنجی هستی این وقت شب شیر کاکائو از کجا پیدا کنم
خانوم: خب همین گاو قهوه ای دم در از اون بگیر
مرد: خانوم اون شیر خالی میده خودت ک میدونی
زن: نه! اون گاو سفیده ک شیر میده مگه نمیدونی اون قهوه ای هست پس شیر کاکائو میده
بعد مرد بلند خندید هههه جدید بود
زن: خنده داشت؟
مرد: نه هیچی من برم شیر کاکائو بگیرم
بعد مرد رفت دم در و گفت وای چ سرده چ خوب شما گاوا انقدر خونسردین و گفتش لطفا شیر کاکائو بده
بعد گاوه گفت: شیر کاکائو میخوای شیرو بگیر خودت با کاکائو قاطی کن
مرد: از کجا بخرم نداریم
بعد گاوه ی آدرس داد گفت اینجا خیلی شیر کاکائو های خوشمزه ای داره برو اینجا زود بخر بیا منم استراحت کنم
مرد: خیله خب باشه.. ممنونکاراگاه پشندی تو دفترش نشسته بود و تند تند میزد به کیبورد میگفت برووو برووو
ساعد دستیار کاراگاه: قربان دارید فیفا ۲۰۰۳ بازی میکنید مگه رییس نگفت پرونده ها رو...
بعد کاراگاه پشندی اشاره زد ساکت دوربین داره میگیره
ساعد: قربان کدوم تیمو ورداشتید
کاراگاه پشندی: مگه تو الان نمیگفتی پرونده ها نمیدونم چیشده خب برو طبقه بندی کن
ساعد: قربان خب الان دارید بازی میکنید رییس گفت تو کامپیوتر..
بعد یدفعه تلفن کاراگاه پشندی زنگ خورد رییس گفت بپر تو اتاق من از اون مربای تمشک هم با خودت بیار
کاراگاه پشندی: مربی تمشک حالا از کجا بیارم
ساعد: قربان من مامانم عالی درست میکنه بگم درست کنه
کاراگاه پشندی: گونی سیب زمینی اگه با جت شخصی هم بیاد تا فردا نمیرسه برو کنار بزا رد شم
بعد کاداگاه پشندی رفت تو دفتر رییس
رییس گفتش مربا آوردی پشندی
کاراگاه پشندی: قربان بفرمایید این شیر کاکائو و کیک خدمت شما ببخشید دیگه ما مقابل شما شرمنده ایم همش..
رییس: حتما بازم شیر و کیک ورداشتی در رفتی اره میخوای باز پیردوست بیاد اینجا با بلندگو آبرومونو ببره؟
کاداگاه پشندی: جناب رییس خخخ خخخخ خیالتون راحت من دستیارم رو گذاشتم دم در
رییس: مزرعست میخواد آبیاری کنه؟ تو و اون دستیار چلمنگ تر از خودت.. براتون ی پرونده ویژه دارم
کاراگاه پشندی: قربان من میمیرم واسه این پرونده های ویژه
بعد رییس گفت خونه ی نسرین خانوم
کاراگاه پشندی: چی قربان؟
رییس: روبرو ی خونه ی نسرین خانوم ی کارخونست
کاراگاه پشندی: خب کارخونست دیگه کارخونست
رییس: صحبت نکن بذار حرفمو بزنم (کمی لحن صدا رو تند تر کرد)
کاراگاه پشندی: بله رییس
رییس: تو اون کارخونه ی بمب بزرگ کار گذاشته شده ک اگه مرد مگسی منفجرش کنه نصف تهران میره رو هوا کاراگاه پشندی تا ۲ ساعت ۲ دقیقه و ۴۱ ثانیه فرصت داری خنثاش کنی
بعد کاراگاه پشندی با تعجب به دوربین نگاه کرد
رییس: اوهوم
بعد ساعد و کاراگاه پشندی رفتن دم در خونه نسرین خانوم
تق تق تق...
در زدن نسرین خانوم درو باز کرد
کاراگاه پشندی سلام علیکم سلام علیکم خوشحالیم خوشحالیم
ساعد هم لبخند زد
نسرین خانوم: کاراگاه پشندی باز اینجا چیکار داری
کاراگاه پشندی: هیچی خانوم گفتن باد خیلی زیاد میاد ما وظیفه داریم دریچه ی کانال کولر رو ببندیم وگرنه کل خونتون رو باد میبره
نسرین خانوم اومد درو بلنده روشون بعد کاراگاه پشندی گفتش وایسا بینیم
ساعد بدش من
بعد ساعد ی کاغذ داد دست کاراگاه پشندی گفت بفرمایید قربان
کاراگاه پشندی خطاب به نسرین خانوم: حکمو ببینید
بعد نسرین خانوم گفت خیله خب بفرمایید فقط لطفا سریع
کاراگاه پشندی: از مامور قانون درو رو مانور قانون تو روز روشن ک نمیتونید ببینید شانس اوردید کاراگاه پشندی جلو شما ایستاده
ساعد: بله هیچ میدونید کاراگاه میتونن چ پرونده ای برای شما تشکیل بدن
نسرین خانوم با اکراه گفت اوهوم
بعد ک رفتن تو ساعد گفت قربان چ بوی قورمه سبزی پیچیده
کاراگاه پشندی: ۱ ساعت بیشتر وقت نداریم حرف نزن عقلتو به کار بنداز
بعد کاراگاه گفتش این نقشه کانال کولره از اینجا باید بریم تو تا برسیم به اون کارخونه اینا نثل ی پازل به هم راه داره
بعد نسرین خانوم گفتش چیشد کولر رو درست کردین کاراگاه تا من این شربت براتون بیارم
کاراگاه: بله بله ما در حال کار هستیم خیال شما راحت باشه
ساعد: قربان خب چیشد درست کنیم دیگه کولر رو
کاراگاه پشندی: ابله مثل اینکه یادت رفت واسه چی اینجاییم تا نیومده برو تو کانال کولر
ساعد: قربان من ک جا نمیشم
کاراگاه پشندی: میگم برو برووو بعد ساعد رو هر طور شده انداخت تو کانال کولر
و رفتن داخل
بعد نسرین خانوم گفتش کاراگاه با شربتا اومد و بعد تعجب کرد ک چرا نیستن
دوباره میریم به صحنه ی کاراگاه پشندی و ساعد
ساعد: قربان یخ زدم یخ زدم بخاری رو روشن کنید
کاراگاه پشندی: بازم ک جلوتر از من وارد شدی مگه هزار بار نگفتم اول من باید از در رد شم
ساعد: قربان خودتون منو چپوندین !
کاراگاه: خب اینم از نقشه باید از اینجا بریم بعدش میوفتیم تو ی دودکش و فرود میایم تو اون کارخونه
و اونا همین کارو کردن ولی ساعد فرود نیومد بعد داد زد گفت قربان من گیر کردم قرباااااان
کاداگاه پشندی: بمون همونجا بترک
ساعد: قربان خطری داره تهدیدم میکنهدر سرتاسر اینترنت، طرفداران خواهان ساخت این فیلم هستند و با توجه به موفقیتهای آثار مرتبط به مرد عنکبوتی و همچنین علاقه طرفداران به این کاراکتر، مطمئنا فیلم مرد عنکبوتی ۴ به کارگردانی سم ریمی، اثری موفق خواهد شد.
از سوی دیگر، مداخلههای کمپانی سونی در فیلم مرد عنکبوتی ۳ و اضافه شدن شروران بیشتر به این فیلم، از جمله دلایل عدم موفقیت فیلم محسوب میشوند و کمپانی سونی برای جبران آن، باید فیلم مرد عنکبوتی ۴ به کارگردانی سم ریمی را بسازد.کاراگاه پشندی تو دفترش نشسته بود و تند تند میزد به کیبورد میگفت برووو برووو
ساعد دستیار کاراگاه: قربان دارید فیفا ۲۰۰۳ بازی میکنید مگه رییس نگفت پرونده ها رو...
بعد کاراگاه پشندی اشاره زد ساکت دوربین داره میگیره
ساعد: قربان کدوم تیمو ورداشتید
کاراگاه پشندی: مگه تو الان نمیگفتی پرونده ها نمیدونم چیشده خب برو طبقه بندی کن
ساعد: قربان خب الان دارید بازی میکنید رییس گفت تو کامپیوتر..
بعد یدفعه تلفن کاراگاه پشندی زنگ خورد رییس گفت بپر تو اتاق من از اون مربای تمشک هم با خودت بیار
کاراگاه پشندی: مربی تمشک حالا از کجا بیارم
ساعد: قربان من مامانم عالی درست میکنه بگم درست کنه
کاراگاه پشندی: گونی سیب زمینی اگه با جت شخصی هم بیاد تا فردا نمیرسه برو کنار بزا رد شم
بعد کاداگاه پشندی رفت تو دفتر رییس
رییس گفتش مربا آوردی پشندی
کاراگاه پشندی: قربان بفرمایید این شیر کاکائو و کیک خدمت شما ببخشید دیگه ما مقابل شما شرمنده ایم همش..
رییس: حتما بازم شیر و کیک ورداشتی در رفتی اره میخوای باز پیردوست بیاد اینجا با بلندگو آبرومونو ببره؟
کاداگاه پشندی: جناب رییس خخخ خخخخ خیالتون راحت من دستیارم رو گذاشتم دم در
رییس: مزرعست میخواد آبیاری کنه؟ تو و اون دستیار چلمنگ تر از خودت.. براتون ی پرونده ویژه دارم
کاراگاه پشندی: قربان من میمیرم واسه این پرونده های ویژه
بعد رییس گفت خونه ی نسرین خانوم
کاراگاه پشندی: چی قربان؟
رییس: روبرو ی خونه ی نسرین خانوم ی کارخونست
کاراگاه پشندی: خب کارخونست دیگه کارخونست
رییس: صحبت نکن بذار حرفمو بزنم (کمی لحن صدا رو تند تر کرد)
کاراگاه پشندی: بله رییس
رییس: تو اون کارخونه ی بمب بزرگ کار گذاشته شده ک اگه مرد مگسی منفجرش کنه نصف تهران میره رو هوا کاراگاه پشندی تا ۲ ساعت ۲ دقیقه و ۴۱ ثانیه فرصت داری خنثاش کنی
بعد کاراگاه پشندی با تعجب به دوربین نگاه کرد
رییس: اوهوم
بعد ساعد و کاراگاه پشندی رفتن دم در خونه نسرین خانوم
تق تق تق...
در زدن نسرین خانوم درو باز کرد
کاراگاه پشندی سلام علیکم سلام علیکم خوشحالیم خوشحالیم
ساعد هم لبخند زد
نسرین خانوم: کاراگاه پشندی باز اینجا چیکار داری
کاراگاه پشندی: هیچی خانوم گفتن باد خیلی زیاد میاد ما وظیفه داریم دریچه ی کانال کولر رو ببندیم وگرنه کل خونتون رو باد میبره
نسرین خانوم اومد درو بلنده روشون بعد کاراگاه پشندی گفتش وایسا بینیم
ساعد بدش من
بعد ساعد ی کاغذ داد دست کاراگاه پشندی گفت بفرمایید قربان
کاراگاه پشندی خطاب به نسرین خانوم: حکمو ببینید
بعد نسرین خانوم گفت خیله خب بفرمایید فقط لطفا سریع
کاراگاه پشندی: از مامور قانون درو رو مانور قانون تو روز روشن ک نمیتونید ببینید شانس اوردید کاراگاه پشندی جلو شما ایستاده
ساعد: بله هیچ میدونید کاراگاه میتونن چ پرونده ای برای شما تشکیل بدن
نسرین خانوم با اکراه گفت اوهوم
بعد ک رفتن تو ساعد گفت قربان چ بوی قورمه سبزی پیچیده
کاراگاه پشندی: ۱ ساعت بیشتر وقت نداریم حرف نزن عقلتو به کار بنداز
بعد کاراگاه گفتش این نقشه کانال کولره از اینجا باید بریم تو تا برسیم به اون کارخونه اینا نثل ی پازل به هم راه داره
بعد نسرین خانوم گفتش چیشد کولر رو درست کردین کاراگاه تا من این شربت براتون بیارم
کاراگاه: بله بله ما در حال کار هستیم خیال شما راحت باشه
ساعد: قربان خب چیشد درست کنیم دیگه کولر رو
کاراگاه پشندی: ابله مثل اینکه یادت رفت واسه چی اینجاییم تا نیومده برو تو کانال کولر
ساعد: قربان من ک جا نمیشم
کاراگاه پشندی: میگم برو برووو بعد ساعد رو هر طور شده انداخت تو کانال کولر
و رفتن داخل
بعد نسرین خانوم گفتش کاراگاه با شربتا اومد و بعد تعجب کرد ک چرا نیستن
دوباره میریم به صحنه ی کاراگاه پشندی و ساعد
ساعد: قربان یخ زدم یخ زدم بخاری رو روشن کنید
کاراگاه پشندی: بازم ک جلوتر از من وارد شدی مگه هزار بار نگفتم اول من باید از در رد شم
ساعد: قربان خودتون منو چپوندین !
کاراگاه: خب اینم از نقشه باید از اینجا بریم بعدش میوفتیم تو ی دودکش و فرود میایم تو اون کارخونه
و اونا همین کارو کردن ولی ساعد فرود نیومد بعد داد زد گفت قربان من گیر کردم قرباااااان
کاداگاه پشندی: بمون همونجا بترک
ساعد: قربان خطری داره تهدیدم میکنه