ظهور خیام در غرب
آغاز سفر خیام به اروپا در 1810 م بود، زمانی که سِر گور اوزلی در مقام سفیر بریتانیا به ایران گسیل شد. او که مردی مطلع در زبان و فرهنگ ایرانی بود، به هنگام بازگشت به وطن شماری نسخ خطی با خود از ایران برد و به کتابخانة بادلیان ِ آکسفرد هدیه کرد. یکی از این نسخهها شامل رباعیات خیام بود که اتفاقاً توجه ادوارد بایلز کاوئل استاد سنسکریت دانشگاه آکسفرد را جلب کرد. او پس از ترجمة چند رباعی از این نسخه، آن را برای دوست ادیب خویش ادوارد فیتزجرالد (1809- 1884 م) فرستاد و این آغاز اشتغال ذهنی فیتزجرالد به پیر نیشابور بود. او از آن پس همه جا با خیام بود و اشعارش را به هنگام پرسه زدن در خیابانها زیر لب زمزمه می کرد. ولی پیش از آنکه وی به انتشار ترجمه اش اقدام کند، کاوئل ترجمة خود را از بعضی رباعیات خیام در 1859 م نشر کرد.
مع ذ لک این فیتزجرالد بود که واسطة آشنائی جهان غرب با خیام شد. او پنج مرتبه به ترجمة رباعیات همت گمارد و هر بار در برگردان پیشین خود تجدید نظر کرد و کاست و افزودهائی اعمال نمود. چهار ترجمه در حیات شاعر انتشاریافت و پنجمین ترجمة ویرایش شدهاش پس از درگذشت وی در میان یادداشت های او پیدا شد.
پرسش مهم این است که با توجه به دلبستگی مفرط فیتزجرالد به عمر خیام و تأثیر پذیری اش از او ، تا چه اندازه میان رباعیات خیام و «ترجمة» فیتزجرالد از آنها شباهت وجود دارد. همگان از برگردان شاعر انگلیسی ستایش می کنند ، اما باید دید که آیا این ستایش از درجة توفیق در برگردان درست، دقیق و در عین حال ماهرانۀ اوست یا از صِرف نبوغ و تبّحر وی در شاعری؟ حقیقت این است که کار فیتزجرالد را نمی توان «ترجمه» به معنای متعارف امروزی آن شمرد. او خود پشت جزوه ای که از برگردان رباعیات خیام منتشر کرد از واژة render استفاده کرده و نه translate، و می دانیم که در انگلیسی render معمولا ً به معنای شرح کردن، عرضه کردن ، به تصویر کشیدن به کار می رود. به علاوه، نسخة مورخ 856 ق که وی برگردان خود را از روی آن انجام داد نسخة مورد اعتمادی نیست، گو اینکه هیچ یک از نسخی که حاوی رباعیات منسوب به خیام است، به دلائلی که جای ذکرش اینجا نیست ، محل حرف و حدیث است.
باری خود فیتزجرالد تصریح می کند که «با وجود اینکه ترجمة من چندان شباهتی به اصل ندارد، ممکن است از لحاظ شکل و جزئیات مورد توجه و علاقه شما واقع شود.» در واقع او اساسا ً از سروده های خیام الهام گرفته ولی بیشتر حرف خودش را زده، و دنیای خودش را ترسیم کرده است. به عبارتی دیگر، فیتزجرالد شعر خیام را بهانه ای برای بیان دردها، افسردگی های روحی و شمّه ای از زندگی غریبانه و ناشاد خود، در بافت فرهنگ و جهان بینی خاص انگلیسی قرار داده است. چنانچه وی ترجمه ای کما بیش تحت اللفظی از رباعیات عرضه می داشت و سعی می کرد در فکر و بیان پا به پای خیام پیش برود، چه بسا این محبوبیت و شهرتی را که در میان هموطنانش به دست آورد، پیدا نمی کرد چون در آن صورت، برگردان هایش احتمالاً موافق ذوق انگلیسی زبانها نمی بود. او هر چه از این دو لحاظ ، یعنی فکر و طرز بیان، به هم زبانان خود نزدیک تر شده، از خیامی که ما فارسی زبانان می شناسیم و میفهمیم دورتر افتاده است
بنابراین در حالی که ما بابت برگردان آزاد فیتزجرالد ، که خیام را به جها ن غرب شناسانده به اومدیونیم، ولی وی را باید مسئول تصورات نادرستی در غرب بدانیم که دقیقا ً به سبب گزینشی بودن ماهیت این برگردان و غفلت از چند وجهی بودن شخصیت خیام، خلق کرده است. همان طور که بریگام، یکی از صاحب نظران انگلیسی گفته: «اگر چه عُمرِ سر برآورده از برداشت فیتزجرالد بزرگ است، ولی عُمَر ِ بزرگ تری تا زمان ما در پرده نهان بوده» است.
اين قافله ی عمر عجب می گذرد!
درياب دمی که با طرب می گذرد؛
ساقی، غم فردای حريفان چه خوری.
پيش آر پياله را، که شب می گذرد.