ناپدید شدن ها معمولا بسیار عجیب و جالب هستند، زمانی که فردی ناپدید می شود تلاش بسیاری برای یافتن انجام خواهد شد اما شاید مهم ترین دلیل این تلاش سعی در یافتن دلیل این ناپدید شدن باشد، اما اگر یک قبیله ی نسبتا بزرگ همگی باهم ناپدید شوند چه توضیحی وجود دارد؟ این اتفاق برای یکی از قبایل سرخ پوستی کانادا اتفاق افتاد که تا به امروز نیز هیچ پاسخی در مورد دلیل این حادثه یافت نشده است، دولت کانادا در آن زمان تلاش بسیاری برای یافتن اعضای این قبیله انجام داد و پس از آن نیز موسسات خصوصی و محققین بسیاری همین کار را انجام دادند اما نتایج همه ی آنها یکسان بود.
قبیله ی آنجیکانی یکی از قبایل ۱۲ گانه ی سرخ پوستی مقیم در کانادا و آلاسکا بودند، محل اصلی زندگی این قبیله در کنار دریاچه ای با همین نام بود، مردمان این قبیله به دلیل شکار جانورانی مانند سمور آبی و گوزن و گراز معروف بودند و خصوصا که یکی از بهترین خَز ها موجود در کانادا را تولید میکردند.
پیشنهاد میگردد مطلب : راز سر به مهر قبیله گمشده انجیگونی را نیز مطالعه نمایید .
اولین بار در سال ۱۹۳۰ فردی که خود شکارچی بود گزارش ناپدید شدن عجیب این قبیله را منتشر کرد، این شخص که جو لابل نام داشت سفید پوستی بود که دوستی دیرینه ای با مردمان این قبیله داشت.
او که مانند همیشه برای خریدن خز به نزدیکی دریاچه رفته بود متوجه حادثه ای بسیار عجیب و ترسناک شد، دهکده کاملا خالی شده بود، حتی یک سگ و یا بز نیز نمانده بود.
جمعیت کلی این دهکده با تمام افراد آن نزدیک به ۲۵۰۰ نفر تخمین زده شد، تمام اسلحه ها درون خانه ها رها شده بود و حتی بسیاری بدون لباس محل را ترک کرده بودند! نکته ی بسیار عجیب دیگر این بود که در تعدادی از کلبه ها غذا روی میز قرار داشت به شکلی که کسانی قصد خوردن غذا را داشته اند اما عاملی باعث شده بود با عجله محل را ترک کنند.
جو لابل بلافاصله این حادثه را به پلیس محلی اطلاع داد و آنها نیز این مسئله را به پلیس ایالتی گزارش کردند، با ورود پلیس به محل نکات ترسناک دیگری آشکار شد، ۲ سگ که در فاصله ی ۱۰۰ متری از دهکده بسته شده بودند از گرسنگی مرده بودند و برف بسیاری روی آنها نشسته بود.
هیچ گونه ردپا و اثری که حاکی از درگیری باشد وجود نداشت و جمعیتی ۲۵۰۰ نفری بدون هرگونه نشانی ناپدید شده بودند.
پیشنهاد میگردد مطلب : ﮔﻤﺸﺪﮔﺎﻥ روستای ﺁﻧﺠﯿﮑﻮﻧﯽ را نیز مطالعه نمایید
نژاد اصلی این قبیله به روآنوکی بازمیگشت که براساس افسانه های خودشان خدایانی از آسمانها برای بردن آنها خواهند آمد، همین مسئله باعث پلیس شک کند که شاید افراد این قبیله به اعماق جنگل رفته اند و به همین دلیل گروهی بزرگ برای یافتن ردپا و سرنخ بیش از یک هفته تمام نقاط مهم را گشتند اما در نهایت هیچ چیز خاصی یافت نشد.
پرونده ی عجیب این قبیله در نهایت با وقوعجنگ جهانی دوم به طور کامل از یادها رفت و هرگز نیز پیگیری نشد، اما بسیاری از افراد علاقه مند خودشان سعی در حل این معما کردند یکی از این افراد شخصی به نام فرانک ادوارد بود که در کتابی نیز به این موضوع پرداخته است.
بر اساس شواهدی که فرانک ادوارد جمع آوری کرده احتمال وقوع یک عامل طبیعی مانند بیماری و یا حمله ی حیوانات بسیار کم است چراکه این قوم هزاران سال است بدون مشکل یا این مسائل کنار آمده اند، درنهایت او یک عامل غیرطبیعی را در این حادثه دخیل میداند.
در گزارش پلیس اما جملات جالبی وجود داشت که ادوارد در کتاب خود آنها را نقل کرده است یکی از جالب ترین این جملات این است که دهکده به گونه ای خالی از سکنه و مسکوت شده است که به نظر میرسد سال هاست کسی اینجا زندگی نکرده است.
تا به امروز دیگر هیچ شخصی از این قبیله دیده نشده است.