مطلب ارسالی کاربران
بریده ای از کتاب [[ تاریخ فلسفه ]] اثر ویل دورانت در مورد جامعه ایده آل افلاطونی .
معنی دموکراسی مساوات کامل است مخصوصا در مقوله تربیت ، دموکراسی این نیست که گروهی به تصادف و تناوب رشته امور را در دست بگیرند بلکه هر یک از افراد جامعه می توانند خود را مستعد ایفای وظایف سنگین حکومت نشان دهند ؛ ولی فقط کسانی که جوهره شایستگی خود را نمایانده باشند و از تمام امتحانات با قابلیت و مهارت شایات توجه بیرون آمده باشند نامزد امر حکومت خواهند بود ، ارباب مناصب و مقامات به وسیله آراء انتخاب نخواهند شد و نیز دست های پنهانی دار و دسته های مختلف که نخ های حکومت های به اصطلاح دموکراسی را می جنبانند در این انتخاب سهیم نخواهند بود بلکه این انتخاب از روی استعداد و قابلیت اشخاص خواهد بود هیچ کس نمی تواند مقامی را احراز کند مگر اینکه قبلا خود را برای آن آماده کرده باشد مشاغل عالیه متعلق به کسانی است که مشاغل ساده را خوب اداره کرده باشند
پس این نوع حکومت ، حکومت اشراف نیست ؟ اگر مصداق یک کلمه خوب باشد نباید از لفظ آن کلمه وحشت داشت ؛ می خواهیم شریف ترین مردمان بر ما حکومت کنند و آریستوکراسی همان حاکمیت شریفان است چنانکه کارلایل می گوید آیا همه ما از صمیم قلب خواهان رهبری شریف ترین انسان ها نیستیم ؟ ولی کلمه آریستوکراسی ما را به یاد اشرافیت موروثی می اندازد باید گفت که آریستوکراسی افلاطونی از این نوع نیست و بهتر است آن را شایسته سالاری دموکراتیک نامید زیرا به جای آنکه مردمان از میان نمایندگان آن را که کمتر بد است انتخاب کنند هر کس به تنهایی می تواند نامزد امور حکومت گردد و از راه تربیت خویش در راه جمهور با دیگران مساوی باشد در اینجا روش موروثی و امتیازات طبقاتی وجود ندارد و در راه استعداد هایی که ثروت و قدرتی ندارند مانعی در کار نخواهد بود ، پسر تاجر از همان جایی شروع میکند که پسر کفاش شروع کرده و شرایط هر دو مساوی و با آنان به یک نحو رفتار خواهد شد اگر فرزند تاجر احمق باشد در همان آزمون نخستین مردود می شود و اگر فرزند کفاش مستعد باشد جزو فرمانروایان مملکت می گردد این نوع دموکراسی صد مرتبه شریف تر و بهتر از آن روشی است که مبنای آن انتخاب اکثریت و شمارش آراء باشد ، در جامعه ایده آل افلاطونی هر کس به اندازه توانایی خود فعالیت خواهد کرد و به اندازه لیاقت خود مزد خواهد گرفت چه سیاسیون چه بازرگانان و چه بردگان .
منبع : تاریخ فلسفه اثر ویل دورانت ، مترجم عباس زریاب خوئی ، فصل اول ،ص 33-34 .