S 19عشق خیلی خفنه نمیدونم مطمئن نیستم اسم حسی که من داشتم چیه یک دوستداشتن عمیق و طولانی مدت ۱۰سال حدودا حاضر بودم همه کار براش و برای رسیدن بهش بکنم نمیدونم چرا ولی نخواست نخواست و انقد بد باهام برخورد کرد که الآن نمیدونم کدوم حسم بیشتره بهش دوسش دارم ازش کینه دارم یا نفرت به هرحال خیلی حس خوبی داشتم بهش اگرم اسمش عشق نبود یعنی عشق خیلی خیلی خفنه به هرحال همونطور که به خودش گفتم همیشه یک خونه تو قلبم داره اطمینان از عشق هم اینجوری حاصل میشه که وقتی میبینیش ضربانت بره بالای دویست صداشو که میشنوی آروم بشی بهش فکرکنی لبخند بزنی صدات بزنه حس پرواز بهت دست بده انگار روحت از کالبد جداشده و دوباره اومده اگه بهت بگه دوست دارمو نمیدونم بهم نگفت ولی وقتی بهت بگه ازت متنفرم کل دنیا آوارمیشه رو سرت دیگه توان نفس کشیدن نداری دیگه همه اون خاطرات خوبت باهاش شکنجت میکنن همه وقتایی که باعث خندش شدی آرامش صداش زیبایی لبخندش شادی همنشین شدن باهاش همه عذابت میدن و اشک یا خنده تلخ همراه حسرت رو برات دارن و تو فقط میخوای یکبار دیگه آرامش تو و اون یک دلیل داشته باشه نه اینکه بدونی وقتی هستی ناراحته