لوئیس بونوئل یکی از بزرگترین سینماگران قرن بیستم بود. او پیرامون بسیاری از مسائلی که در قرن بیستم پررنگ بودند فیلم ساخت. تیغ سورئالیستی او انتقادی بر گردن مفاهیم کلان بود و البته که برخی فیلم هایش به خوبی به مقصودی که بونوئل در ذهن داشت رسیدند.
شخصیت بونوئل محدود به قالب خاصی نیست و به معنی واقعی کلمه سنت شکنی تمام عیار است.
در این مقاله قصد دارم در هر پست دو فیلم از این فیلمساز معرفی کنم تا مطالب خواندنی و نقد و نظرات شخصی خود را با شما در میون بذارم.
لوئیس بونوئل: من جانم را برای کسی که به دنبال حقیقت می گردد، خواهم داد. ولی با کمال میل کسی که فکر می کند حقیقت را یافته را خواهم کشت.
ملک الموت (فرشته فناکننده) محصول 1962 مکزیک
خلاصه ای از فیلم: مهمانان یک مهمانیِ مجلل درمییابند که نمیتوانند از آنجا خارج شوند...
نگاهی به فیلم ملک الموت:
ملکالموت به نظرم بهترین فیلم بونوئل به همراه(بل دو ژور) و بهترین فیلم عمر من است.
این اثر همیشه برایم اوج زیبایی و نقد کوبندهی بونوئل به بورژوازی است. فیلمی که بازنمایی از عدم مرز فانتزیسم و راسیونالیسم رئالیته میباشد. ملکالموت همچنان سرپاست و همچنان برای زیست امروزمان؛ فیلمی پیشرو که نقابهای انسانی را فرو میریزاند.
عده ای در یک مهمانی دعوت شده اند، اما پس از پایان مهمانی نمی توانند به سادگی از اتاقی که درب آن باز است خارج شوند. هیچ دلیلی برای زندانی شدن این افراد داخل این خانه وجود ندارد، اما به هر حال زندانی اند. ساده ترین کار این است که اراده کنند و از اتاق خارج شوند، اما توان این اقدام را ندارند، رخدادی که در کلیسا هم به عنوان جلوه گاه مذهب تکرار می شود.
انتقاد "بونوئل" از ترکیب "کاتولیسیسم"، "فرهنگ بورژوازی" و "دستگاه حافظ وضع موجود" است که وجه اشتراک تمام آن ها تثبیت نظام های هم شکل گرایانه و تسلیم طلبانه است؛ مفاهیمی که حاکمیت شان ناشی از اجماع است و بر تثبیت وضعیت موجود به عنوان بهترین وضعیت ممکن تاکید گمارده اند. این قضیه رخدادی است که در زندگی شخصی انسان ها نیز بازتاب دارد؛ درمانده از اینکه در اتاقی هستیم که درب آن باز است، ولی اراده ای برای خروج نداریم و گمان می کنیم شرایط موجود طبیعی ترین، بهترین و بدیهی ترین موقعیتی است که در آن قرار داریم، و اینجاست که شاید مفهمومی به نام "ملال" زاده شود. ملال از دلِ تکرار بر می خیزد. ما انسان ها در حالی که شکنجه هایِ بی صدای عادت و ملال را تاب می آوریم، با خود تکرار می کنیم: "اینطور نیست". گویی معنای کلی از میان رفته است. ما به وضعیت خودمان عادت کرده ایم و دیگر اراده ای برای برون رفت از آن موقعیت نداریم، و اینجاست که ما در خرده روایت های انسانی مان، کلان روایت ها را بازتاب می دهیم.
چرا آنها بیرون نمی آیند؟؟؟
هنگام تماشای فیلم تنها این سوال است که مدام در ذهن خود می پرسیم.
در واقع تجمل گرایی بورژوازی؛ تزئینات قدرتمندی برای سرخوردگی و سرکوب انسان بورژوئیست است و بونوئل به شکل کاملا سورئالیست این آزادی و اختیار گرفته شده از این طبقه را نشان می دهد.این اختگی بورژوا را بدترین سم برای یک جامعه می داند که قادر نیست اراده ایی جمعی برای بهتر کردن اوضاع داشته باشد و تغییر را بزرگ ترین خطر برای خود می بیند.
فیلمی که هم کمدی است و هم به یک معنا هراسانگیز و هراس آور و در آن میهمانانی ثروتمند و سرخوش، خود را یکسر ناتوان از ترک مهمانی شبانهای مییابند بی آنکه بدانند چرا. اینجا معنا پنهان شده و ناروشن باقی مانده است. بیآنکه به گفته بارت “خطر بی معنایی ” پیش بیاید. ملک الموت به باور بارت فیلمی است که تماشاگر را وادار به اندیشیدن میکند...
ملک الموت فیلمی به شدت عقل گریز است و سوررئالیسم. پلات فیلم به شدت برخلاف روال، فاقد علت و معلول است. اما نکته مهم این فیلم به گفته رولان بارت این است که بونوئل از شیوه خطی بهره گرفته است . بارت می گوید ملک الموت فیلم زیبایی است چرا که واجد داستان است آنهم داستانی با یک آغاز یک پایان و تعلیق.
بارت می گوید : من به ادبیات مسئله ساز باور دارم . یعنی ادبیاتی که معنا را به حالت تعلیق درآورد . هنری که پاسخ را بر می انگیزد اما در اختیار مخاطبش قرار نمی دهد . به گمان من این بهترین نوع ادبیات است . در مورد سینما هم حرف من همین است . از این نظر سینما بخاطر مصالح و ساختارش آمادگی بیشتری برای دستیابی به فرم هایی را دارد که از قابلیت تکنیک به تعلیق درآوردن معنا برخوردارند.معتقدم که برای سینما ارائه معانی روشن و شفاف بسیار دشوار است.و البته اجباری هم ندارد که معانی سرراست تولید کند. به گمان من بهترین فیلم ها آنهایی هستند که به بهترین شکل معنا را به تعویق می اندازند که البته نیل (دست یابی) به آن بسیار دشوار است. فیلمی که بر من چنین تاثیری گذاشته ملک الموت اثر لوییس بونوئل است .
-------------------------------------------------------------------------------------
سناريوی فرشته فناكننده را خودم نوشتم. اول قرار بود كه فيلم "كشتی شكستگان جاده تقدير" نام بگيرد؛ اما حدود يك سال قبل از آن در مادريد از خوزه برگامين شنيده بودم كه قصد دارد نمايشنامه ای بنويسد به عنوان "فرشته فناكننده". از اين تيتر خيلی خوشم آمد و به او گفتم: من اگر اين عنوان را بالای يك سالن نمايش ببينم فوری وارد می شوم.يك صحنه از فيلم را دو بار و از دو زاويه مختلف ميبينيم: آنجا كه مهمان ها به سرسرا (لابی) سرازير می شوند و خانم ميزبان سرآشپز را احضار ميكند. بعد از مونتاژ فيلم، فيگوئروآ كه مديرفيلمبرداری بود مرا كنار كشيد و گفت: لوئيس يك چيز ناجوری پيش آمده.
چی شده؟
صحنه ورود مهمان ها توی فيلم تكرار شده.
نميدانم او كه خودش هر دو صحنه را فيلمبرداری كرده بود چطور توانسته بود باور كند كه هم من و هم تدوين كننده فيلم چنين اشتباه فاحشی مرتكب شده باشيم.فرشته فناكننده يكی از معدود فيلم های من است كه دوباره آن را ديده ام و زمان بسيار كوتاه فيلمبرداری افسوس خورده ام. اين فيلم يك درونمايه كلی دارد: جمعی از افراد قصد دارند با هم كاری انجام دهند اما موفق نمی شوند، يعنی بيرون آمدن از يك سالن. ناتوانی غيرقابل توضيحی در انجام يك ميل بسيار ساده.
در فيلم های ديگر من نيز اغلب با چنين تنگنايی روبرو ميشويم: در فيلم "عصر طلايي" يك زن و مرد دوست دارند هم آغوشی كنند اما هرگز موفق نمی شوند. در "موضوع مبهم هوس" قهرمان ما مرد سالخورده ای ست كه نياز جنسی او هرگز ارضا نمی شود. در فيلمی ديگر آرچيبالدو دلاكروز قصد دارد آدم بكشد اما همه تلاش هايش ناكام می ماند. آدمه ای فيلم "جذابيت پنهان بورژوازی" ميل دارند كه در جايی با هم غذا بخورند اما نمی توانند. از اين قبيل نمونه ها می توان باز هم پيدا كرد.
آلاتريسته بعد از اولين جلسه نمايش فيلم فرشته فناكننده سرش را به من نزديك كرد و گفت: دون لوئيس معركه بود. من هيچ چيز از فيلم نفهميدم!
منبع: با آخرین نفس هایم اثر بونوئل
-----------------------------------------------------------------------------------------
بونوئل در مصاحبه ای با تورنت و کولینا دو منتقد مکزیکی می گوید:
" اگر من از شخصیت های طبقه کارگر استفاده می کردم اصلا این طور نمی شد زیرا آنها حتما راه حلی برای زندانی شدنشان پیدا می کردند! "
این فیلم بونوئل شبیه به دو اثر ادبی و هنری بزرگ می باشد که البته خود فیلمساز به دلایلی که در مصاحبه مفصل خود در کتاب "میل روشن هوس" به آنها اشاره کرده این تشابه را رد می کند.
۱. تابلوی "کلک مدوسا" اثر تئودور ژریکو نقاش فرانسوی که فاجعه دریایی سال ۱٨۱۷ و بازماندگان این کشتی را به تصویر کشیده است.جماعتی که به محض اسارتشان در آب پرده آداب رانیشان کنار رفته و تنها راه نجات خود را در دریدن یکدیگر می یابند.
۲. نمایشنامه "خروج ممنوع" از ژان پل سارتر که در آن سه نفر،پس از مرگشان در جهنم متفاوت سارتر هم اتاقی شده و بدون هیچ وسیله شکنجه یا آتش سوزانی تبدیل به دوزخ یکدیگر می شوند.
برای دانلود این فیلم به لینک زیر مراجعه کنید:
لینک دانلود
بونوئل: "دلم میخواهد فيلمی بسازم در مخالفت با عقاید رایج و در مخالفت با همه ايدئولوژیها. چنين تلاشی تا حدی در فیلم "راه شيری" وجود دارد. فيلم من بايد ضد کمونيستها، ضد سوسياليستها، ضد کاتوليکها، ضد ليبرالها و ضد فاشيستها باشد. اما من از سياست چيزی سرم نمیشود. سياستی وجود ندارد که هيچگرايی مرا منعکس کند. دلم میخواهد فيلمی بسازم عليه عيسی، عليه بودا، عليه شيوا و همه پیامبران دیگر."
راه شیری محصول 1969 فرانسه، ایتالیا
خلاصه ای از فیلم: دو بیخانمان از فرانسه به اسپانیا میروند و در بین راه برای غذا التماس میکنند و با تعصبات عجیب و غریب مسیحیان روبهرو میشوند...
نگاهی به فیلم راه شیری:
فیلم راه شیری یکی از فیلم های بونوئل است که خیلی کم دیده شده و یکی از شخصی ترین فیلم های این فیلمساز است.
«راه شیری » که عنوان فیلم است اصطلاحی ست که برای « جاده جیمز» استفاده می شده است ؛ مسیری که اغلب زائران مذهبی طی می کردند و از شمال اروپا تا « سانتیاگو دو کامپوستلا» اسپانیا امتداد داشت ؛ این مکان جایی ست که بقایای « جیمز مقدس» در آن مدفون است « بر اساس کلیسای کاتولیک»...
این فیلم سفر دو مسافر بی خانمان را دنبال می کند ، که زیارت را وسیله فرار خود می کنند از زادگاه خود ... در طول راه ، آنها شاهد مجموعه ای از حوادث عجیب و غریب هستند ( راهبه هایی که خودآگاه و از روی میل و برای اصلاح گناهان خود ، به صلیب مصلوب می شوند ؛ کشیش هایی که به دیوانه خانه پناه می برند و به پوچی و عدم اعتقاد به خدا می رسند ؛ مردی بی رحم ، که دختر خود را شکنجه می دهد ؛ تا به او درس خداشناسی دهد و ...) و در انتهای مسیر به ........
اولین سه گانه « لوئیس بونوئل » درباره « جستجوی حقیقت» که بعد با دو اثر دیگر او « جذابیت پنهان بورژوازی» و « شبح آزادی » تکمیل میشود...
کنشی هجوگونه در نقد دین ..
یکی از فیلم هایی که پنبه مذهب را درست و حسابی زده است فوق العادست، تمام روایت ها و نقل قول های فیلم " راه شیری " از منابع مسیحی ست.
در فیلم بونوئل به مسئله مذهب و ایمان به صورت ریشه ای می پردازد و تنها به پرداختن به شکل مدرن مذهب اکتفا نمیکند و با فیلم سورئالیستی که در ان زمان معنی ندارد ،مذهب و به خصوص مسیحیت را به چالش می کشد. و با فضایی سورئال و شخصیت های سورئال در زمان عقب و جلو می رود.
توجه به کابوس ها ، رویاها ، ترس ها و نیز غریزه های قدرتمند های قدرتمند جسمانی و روحی، تمسخر اشکار نظم و قانون و مذهب و زیر سوال بردن قانون های قراردادی انسانی در اخلاق و هنر همان ویژگی هایی هستند که در سینمای بونوئل اشکار است.(مجله سینما-ادبیات)
یکی از سکانس های دیدنی فیلم جایست که یکی از شخصیت های ولگرد فیلم رویایی تصور می کند که تعدادی به یک پاپ شکلیک می کنند.دیالوگی از فیلم(این اطراف محدودی شکاره؟؟ نه من بودم داشتم تصور می کردم که به یک پاپ شلیک کنم. چی؟؟ خیلی چیزا ممکنه آدم ببینه اما تیراندازی به یک پاپ رو هرگز!)
فیلم به شدت نمادگرا هست و قطعا تبدیل به یکی از نمادگرا ترین فیلم هایی خواهد شد که دیده اید که برای گره گشایی انها نیاز به تسلط بسیار بالا به مذهب مسیحیت و سیر تاریخی این مذهب نیاز است.و این نوشته های اخر فیلمکه به تفکر وا می دارد انسان را
“هرانچه که در این فیلم مربوط به مذهب کاتولیک و مخصوصا اصول دینی است به طرز واسواس آمیری صحت دارد ،نوشته ها و نقل قولها یا از کتاب مقدس انتخاب شده و یا از کتب دینی عهد عتیق و جدید و یا کتب تاریخ کلیسای کاتولیک است.
برای دانلود این فیلم به لینک زیر مراجعه کنید:
لینک دانلود