محمدرضا اکبریتو راهنمایی سر امتحان نهایی موی یکی از بچه ها رو زدن
دبیرستان به بچه ها فقط گیر میدادن و میگفتن نمره کم میکنیم ولی من هر مدلی وجود داشت زدم یکبارم بهم گیر ندادند(البته اینکه خیلی بین بقیه دانش آموز ها محبوب بودم و رئیس شورا هم بودم بی تاثیر نبود)
ما لباس مدرسه مون آبی بود من یک لباس آبی دیگه میپوشیدم بعد دوسال مدیر یهو یادش افتاد سر صف بهم گیر بده بهش گفتم اگه اشتباهی کردم از روز اول بوده شما چرا اون دوسال قبل جلوی من رو نگرفتید و اشتباه از شما بوده وهست من لباسم رو به هیچ وجه عوض نمیکنم
یکبارم سر صف اومدم همه کارایی که میشد کنه راحت برای مذرسه و نکرده بود رو تو صف گفتم. لال شده بود و داشت سکته میکرد.. بعدش یک کلاس ورزش داشت گفتن زود تموم کن ورزش داریم منم انصراف دادم از شورا