شکست روز یکشنبه در خانه تاتنهام به اندازه باخت مقابل چلسی در فینال لیگ قهرمانان اروپا ناراحت کننده نبود ولی مشابهت هایی در بازی بدون توپ حریف منچسترسیتی دیده می شد. با وجود این که ۳-۴-۳ توماس توخل با ۳-۳-۴ ای که نونو اسپیریتو در اولین بازی رسمی خود به عنوان سرمربی اسپرز انتخاب کرد فرق داشت، بد نیست نگاهی به سه عنصر هجومی این تیم ها بیاندازیم.
طرفداری | در پورتو توخل از مثلث هجومی خود خواست که نزدیک به هم بازی کنند و بدین ترتیب اجازه ندهند حریف توپ را به میانه میدان برساند و همان طور که در تصویر زیر پیداست، این رویکرد به شدت بر روند بازیسازی سیتیزن ها تاثیر گذار بود؛ مخصوصا در راه رساندن توپ به هافبک های میانی.
احتمالا نونو قبل از تصمیم گیری در مورد رویکرد تاکتیکی تیمش در بازی با منچسترسیتی، چندین بار آن فینال را تماشا کرد. در غیاب هری کین، سون هیونگ مین در کنار خود لوکاس مورا و استیون برخواین را به ترتیب در سمت راست و سمت چپ می دید. اما در واقعیت هر سه این بازیکنان با فاصله نزدیک به هم، در وسط زمین مستقر شدند. همان طور که تصویر زیر نشان می دهد، فاصله این سه نفر از ۱۸ متر بیشتر نبود.
و این رویکرد تاتنهام در سراسر این مسابقه بود. این مورد مشخص، در صحنه های متعددی از بازی به چشم آمد.
اول از همه، این قطعا یک تاکتیک عامدانه است؛ این طور نیست که نونو سه بازیکنی که به بازی کردن در مرکز زمین گرایش دارند را به کار گرفته باشد و سیستم خود را بر اساس توانایی های آن ها طراحی کرده باشد. مورا و برخواین اساسا وینگر هستند و سون هم بیشتر دوران حرفه ای خود در تاتنهام را صرف بازی کردن در پست وینگر کرده است. بنابراین سه وینگر تاتنهام در این بازی، در مرکز زمین به کار گرفته شدند.
در وهله دوم، چنین رویکردی فشار مضاعفی بر آن هایی که عقب تر بازی می کردند وارد کرد. این اقدام نونو با اعتماد بالای او به مدافعان کناری تیمش برای پیروزی در نبردهای تن به تن همراه بود. جافت تانگانگا در نبرد خود با رحیم استرلینگ سر بلند بیرون آمد (هر چند که خوش شانس بود پس از چندین خطا اخطار نگرفت که در این صورت کارش سخت تر می شد). جالب تر این که لوکاس مورا به عنوان وینگر راست اسپرز، هیچ علاقه ای به تعقیب کردن بنجامین مندی نداشت و این یعنی اغلب پیر امیل هویبرگ که هافبک میانی مایل به سمت راست بود، باید این کار را انجام می داد. وقتی او برای یارگیری کردن مندی به کنار خط طولی مایل می شد، اغلب در آن وسط فضایی برای حرکت جک گریلیش ایجاد می شد. این کاملا بر عکس رویکردی است که ژوزه مورینیو فصل قبل علیه سیتی به کار گرفت؛ جایی که هویبرگ و موسی سیسوکو به خط دفاعی تیم اضافه می شدند تا سیتی نتواند به عمق خط دفاعی آن ها یورش ببرد.
نکته سوم این که مهاجمان تاتنهام با این رویکرد مقابل خط دفاعی ای قرار گرفته بودند که خود به رسم عادت، با فاصله کمی نزدیک به هم بازی می کنند. معمولا روال کار این طور است که پپ گواردیولا یک مدافع کناری را به جلو می فرستد و دیگری یا به قلب خط دفاعی می رود و یا به خط میانی اضافه می شود. در این صحنه می بینیم که هم ژائو کانسلو و هم مندی، به مرکز زمین نزدیک تر شده اند و این کناره های خط طولی را به کل، به وینگرهای سیتی واگذار کرد.
بدین ترتیب در این مسابقه شاهد نبرد فشرده ترین خط دفاعی با فشرده ترین خط حمله بودیم. در این وضعیت به سختی می توان گفت که کدام تیم رویکردش را در واکنش به دیگری برگزیده است. اسپرز به دنبال برتری عددی در میانه زمین بود چون می دانست که سیتی بازیسازی خود را از آن ناحیه انجام خواهد داد. اما خط دفاعی فشرده گواردیولا حداقل در ابتدای کار با این منطق تشکیل شد که او می خواست مدافعانش در صورت ضد حمله احتمالی حریف، با کمترین فاصله ممکن به هم قرار داشته باشند و بدین ترتیب تهدید را خنثی کنند. طبیعتا وقتی مهاجمان حریف هم فشرده بازی کنند، اهمیت چنین رویکرد دفاعی ای افزایش پیدا می کند.
نکته جالب همین جاست که آرایش بازیکنان منچسترسیتی برای جلوگیری از ضد حملات بود اما آن ها در کل بازی اسیر همین ضد حملات شدند. گواردیولا از بازیکنانش به خاطر عجله کردن در ارسال پاس های رو به جلو و لو دادن ساده توپ انتقاد کرده است. شاید استدلال او این باشد که تحت این شرایط، استفاده از دفاع فشرده ضرورت بیشتری داشت. اما همان طور که در مثال زیر می بینیم، تاتنهام بارها توانست از مرکز زمین حمله کند. در واقع خط دفاعی سیتی سازمان دهی خوبی داشته ولی فرناندینیو در مرکز زمین خیلی راحت جا می ماند.
در این نمونه، مندی در تصویر رویت نمی شود و تاتنهام پس از یک ضد حمله، در موقعیت ۳ برابر ۳ قرار می گیرد. دفاع سیتی به خوبی فشرده می شود و عمق را پوشش می دهد ولی سون در این صحنه می توانست به جای شوت زدن، توپ را به سمت راست پاس بدهد.
پس از شروع نیمه دوم هم شرایط مشابه بود. این حرکتی است که به گل تاتنهام منجر می شود. باز هم می بینیم که چهار مدافع تیم نسبتا نزدیک به هم هستند (حداقل در مقایسه با بازی هایی که مدافعان کناری سیتی در آن نفوذ می کردند) ولی فضایی که عرصه را برای حمله کردن برخواین فراهم می کند، در مرکز زمین دیده می شود.
وقتی سیتی توپ را در دست داشت و می خواست از عقب زمین بازیسازی کند، خیلی کند عمل می کرد و ضمنا مندی هم اصلا خوب ظاهر نشد. مندی که ظاهرا به خاطر سرعتش جهت مقابله با ضد حملات حریف در ترکیب اصلی قرار گرفته بود، انگار با فشرده بازی کردن مشکل داشت. قطعا الکساندر زینچنکو بهتر از عهده این وظیفه بر می آمد.
اما نقطه امیدوار کننده تیم کانسلو بود. با وجود تمامی انتقاداتی که به دلیل استفاده نکردن از یک هافبک دفاعی اصلی در فینال لیگ قهرمانان اروپا به گواردیولا وارد شد، بد نیست یادآور شویم که کانسلو هم پس از فصلی عالی، در آن بازی از ترکیب تیم کنار گذاشته شده بود. او در این صحنه نشان داد که می تواند نقش های مختلف یک مدافع کناری را ایفا کند. کانسلو هم نشان داد که می تواند پاسی شبیه به پاس های کوین دی بروین از میانه میدان بفرستد...
و هم این توانایی را داشت که پس از نفوذ از کنار خط طولی، پاس کم ارتفاعی را ارسال کند که مثال آن را در پاسی که برای فران تورس فرستاد می بینیم.
در حال حاضر بیشتر توجهات معطوف به بازگشت دی بروین به آمادگی کامل، جا افتادن گریلیش در تیم و مذاکرات ادامه دار درباره هری کین است ولی شاید گواردیولا در مورد استقرار عناصر دفاعی تیمش یک بازنگری انجام دهد.
بازی هفته آینده مقابل نوریچ در ورزشگاه اتحاد نباید چالش سختی باشد ولی پس از آن بازی های سخت تری مقابل آرسنال، لسترسیتی، ساوتهمپتون، چلسی و لیورپول در پیش است. سیتی فصل قبل توانست از یک شروع ضعیف برگردد ولی این بار شاید کار بسیار سخت تری در انتظارشان باشد.
برای نونو اما، این عملکردی ایده آل برای شروع کار بود؛ عملکردی همراه با هوشیاری تاکتیکی، رویکردی متفاوت نسبت به سبک نه چندان محبوب مربی قبلی تیم و البته همراه با کسب سه امتیاز.
به قلم مایکل کاکس برای وب سایت Athletic