نه بهشت زیر پای مادر است و نه جهنم، هیچ چیز زیر پای مادر نیست. هیچ چیز.
او هم یک انسان است. انسانی که صرفا خواسته یا ناخواسته بچه دار شده است.
یک مادر نمی تواند قدیس باشد، خالی از عیب باشد و در همه حال قابل پرستش ! او ممکن است هیچ چیز از فرزندپروری نداند، ممکن است در تربیت فرزندش بسیار کوتاهی کند، ممکن است عشق و محبت دادن را اصلا بلد نباشد. ممکن است حتی یک بیمار روانی باشد! فرزندان نمی توانند پیوسته به والدین خود نیکی کنند. به دنیا آوردن ما، لطفی در حقمان نبوده که اکنون منتی باشد. یک رابطه ی همراه با احترام باید دوطرفه باشد. اگر والدی از فرزندش احترام می خواهد، ابتدا خودش (به عنوان یک الگو) باید به فرزندش احترام بگذارد، درغیراین صورت آن فرزند "احترام" را از کجا یاد بگیرد؟
"بت سازی" از والدین، عملا اجازه ی هر گونه اعتراض و زیر سوال بردن رفتارهای آنها را از فرزندان سلب می کند و اگر هم اعتراضی باشد همراه با احساس گناه شدید است. احساس گناهی که گویی والدین هم از آن آگاه هستند و با سوء استفاده از آن سعی می کنند فرزندان را غیرمستقیم کنترل کنند. با دادن احساس گناه کاذب بیشتر به فرزندان از طریق رفتارهای مظلوم نمایانه و خودتخریبگر.
نتیجه چنین احساس گناهی اغلب سکوت و تسلیم شدن در مقابل والدین و تن دادن به خواسته ها و انتظارات آنهاست. همینطور سرکوب خشم و نفرت ناشی از انتقادها، سرزنش ها، تحقیرها و زروگویی های آنها. حاصل تحمل این درماندگی و تعارضات حل نشده با والدین هم زمینه ساز بیشتر مشکلات ذهنی و اختلالات روانی در بزرگسالی خواهد بود.
در نتیجه به جای چنین تقدس سازی هایی، نیاز است که "خاکستری" بودن والدین برای فرزندان از همان سنین پایین روشن شود.
📝سینا فروزان نسب - روانشناس بالینی