به نام خدا
نقد فیلم راکی
اما فیلم…
نخستین نمای فیلم حرکت عمودی دوربین است از چهره مسیح – که بر دیوار باشگاه نقش شده – که رینگ بوکس را در بر میگیرد و مبارزه دو قهرمان محلی را در یک باشگاه محلی نشان میدهد. در نمای نخستین هرچند بر چهره مسیح تأکید نمیشود، لکن کارگردان در نماهای بعدی، زاویه دوربین را در جهتی انتخاب میکند که دو بند افقی رینگ، تصویر مسیح را که در پس زمینه صحنه هست، در میگیرد، بهواقع مسیح را در یک حصار مینشاند، حصاری که بهنوعی «راکی» نیز گرفتار آن شده است. در همین نخستین فصل، نماهای بسته دوربین از فضای بسته باشگاه، حکایت از عرصه تنگ «راکی» میکنند. «راکی» در این مسابقهی ناچیز پیروز میشود. به دو علت پیروز میشود. نخست آنکه بیرجعتی به گذشته، فیلمساز پس زمینهای از شخصیت او بهدست میدهد و در عین حال این امکان را فراهم میآورد که «راکی» میتواند «بالقوه» یک قهرمان باشد و در فصل پایانی است که به انجام «فعل» نزدیک میشویم، حالا «راکی» خود را بازیافته است، در حقیقت او راه را برای ادامه پیدا کردن است. اگر حرکتی بود که لاکپشت را میمانست و در یک تنگ آب انجام میگرفت حالا ببری را میماند که در یک جنگل رها شده باشد و این چنین است که «راکی» به یک قهرمان بدل میشود. در فاصله نخستین فصل و فصل پایانی، فیلم دو بخش مجزاست که با دو فصل نخست و پایان رابطهای مستحکم دارد. این رابطه که از زیر جریان مییابد میتوانست به شیوه همه آثار کلیشهای سینما در خدمت شخصیتپردازی قهرمان فیلم باشد، در حالیکه تمامی کوشش فیلمساز و فیلمنامهنویس بهاین معطوف شده که قهرمان فیلم در جامعهاش رشد کند و تناور شود بههمین علت بیآنکه در فیلم حضور آدمهای منفی – بهشیوه اغلب آثار سینمائی در این ردیف – حس بشود، یک مسألهای در لایه زیرین فیلم حرکت میکند که هرچند دیده نمیشود اما میشود آنرا حس کرد. این مسأله همانا شرایط خاص اجتماعی جامعه آمریکائی است که فیلم فقط مظاهرش را نشان میدهد. یک چیزی روی آدمهای فیلم تحمیل شده است، یک چیزی مثل بختک که روی قصه فیلم سنگینی میکند و در محور این قصه «راکی» قرار دارد که بهنوعی با هر یک از آدمهای دور و برش در رابطه است. دختر بچه معصوم چهاردهسالهای که خیابانگرد است و نصایح «راکی» را هرچند میشنود اما به هیچ میگیرد، او نیز در غلتیده است، مثل سایرین و جدا و بیگانه از همه حرکتهای اجتماعی و سیاسی که آنها را در این مکان نشانده و وادار ساخته که بر گرد آتش حلقه بزنند، آواز بخوانند، آبجو بنوشند وسیگار دود کنند.
این یک شخصیت جنبی است، به سایر شخصیتها که نگاه کنیم هر یک بهنوعی با مسائل خویش درگیرند:
مربی بوکس کهنهکاری که هیچ گاه نتوانسته قابلیتهای خود را بروز دهد و اینک میکوشد همه گذشته و حال خود را در ترکیب «راکی» جمعبندی کند و از او آن چیزی بسازد که مییابد از خودش ساخته میشد. در حقیقت او «راکی» ناکام نسل خویش است. فصل گفتگوی او و «راکی» با کادربندی بهجای دوربین و کنش و واکنشهایشان و همچنین قطعهائی که بنرمی صورت میگیرد، یک فصل حسی است که شاید جدیترین فصل میانی فیلم باشد – اگر پیوندی میان بخش نخست و بخش دوم وجود داشته باشد، همین فصل است که با عمل نجیب دوربین انجام میگیرد. پیرمرد با پرخاش «راکی» از خانه او بیرون میآید و سیاهی کوچه را بهسوی پلی که هر روز قطار بر آن میگذرد، میرود. «راکی» بیرون میآید بهطرف او میرود و شانه به شانه او میساید و دوربین بیآنکه به آندو نزدیک شده باشد دو لامپ روشن را در گوشهی کادر و پهلوی هم نشان میدهد که شاید روزنههائی در تاریکی مطلق شب باشد.
حرکت «راکی» بهسوی بلندیهای شهر از فردای همین شب آغاز میشود، اگر چه خسته اما مصمم و بیتردید. عبور او از محله فقیرنشین میباید به محلی ختم شود که در آن معماری مستحکمی وجود دارد. نخستین حرکت بهظاهر ناکام است، این رفتار «راکی» و دوربین تائید میکنند.
«راکی» حتتی پلهها را پشت سر مینهد به پای ساختمان میرسد لکن استحکام معماری با رفتار متزلزل او مغایرت دارد، این البته بعد از فصلهای نفس بر تمرین جبران میشود، «راکی» همان مسیر را محکمتر پیموده استف پلهها را محکمتر میپیماید و دوربین همان حرکت نخستین را مصممتر تکرار میکند و «راکی» با استحکام معماری تلفیق میشود. این عمل بهویژه زمانی از سوی فیلمساز تائید میشود که با تفاخری به ساختمان معماری و شهر، پیروزمندانه میچرخد با حرکت اسلوموشن جزئی از ساختمان معماری میشود، «راکی» حالا صیقل یافته و پولاد شده است.
دو شخصیت دیگر فیلم خواهر و برادری که سر راه «راکی» هستند، هر یک بهنوعی درگیر مسائل شهری و جامعه مصرفی هستند. خواهر یک بهبند گرفتا آمده است، درست مثل «راکی»، این را برخورد آندو در مغازهای که «آدریانا» کار میکند میشود فهمید. بین او و «راکی» چند قفس هست که پرندگان چند در آنها اسیرند، «راکی» اینسو و «آدریانا» در آنسوی قفسها معصومیت خود را با معصومیت پرندگان در میآمیزند و تقسیم میکنند. دوربین حضور موکدی در این صحنه دارد. و برادر که در میان لاشهها میلولد و اسیر جامعه مصرفی است، آنچنانکه دیگران هستند و اگر «راکی» در جمع لاشهها فرصت مییابد که آنها را زیر رگبار مشت بگیرد، کار عبثی کرده است، «راکی» فقط میتواند به یک لاشه رگبار مشت بکوبد، و سهم «راکی» از آنهمه لاشه، سهم ناچیزیست که در فصل دیگری در گروی تبلیغات همان محل قرار میگیرد.
شاید در سرتاسر فیلم نشود یک آدم منفی پیدا کرد. حتی مرد نزولخوار فیلم نیز آدم منصفی است، او نیز «راکی» را یاری میدهد، سیگار را از لب او میستاند و بزیر میافکند. رقیب «راکی» نیز چنین خصلتی دارد، او میخواهد امکان بدهد که یک چهره گمنام خودش را عرضه کند، لکن این «راکی» دیگر آن «راکی» نیست که بشود بهجتلش رحم آورد. او از پلهها گذشته و بر بلندی رقص مردانهای آغاز کرده است، رقصی که شکوهش را در روند پانزدهم شاهد هستیم.
فیلم جدا از ارزشهائی که اسکار برایش فراهم آورده است – که البته حضور خود اسکار حالا دیگر ارزشی بهحساب نمیآید، اما فیلمی است که به سلامت رهیده است و بیآنکه در چارچوبهای قراردادی گیر کرده باشد یک قهرمان پروری ناب را تصویر میکند. شاید همه عوامل بهنوعی در خدمت تکامل شخصیت اول فیلم هستند و اگر حرکتی بهسوی تکامل این شخصیت هست، از بند کلیشه گریخته است و ابعاد اجتماعی فیلم، «راکی» را از دایره قهرمانپردازیها و ضد قهرمانپردازیهای رایج سینمای آمریکا نجات داده است. در سرتاسر فیلم حضور یک جامعه ناهنجار حس میشود بدون آنکه تأکیدی بر این اصل گذاشته شده باشد. سکانسها در نهایت ایجاز برترین حرفها را بدوش میکشند. اشاره کنم به سکانس اسکی روی یخ، فصلی که «راکی» با سگ «آدریانا» از گوشه یک خیابان تنگ که نخست او را میفشرد در یک کادر بسته و با استفاده از لنز تله پیش میتازد، شب قبل از مسابقه و اشاره اشتباه او به اشتباه پوستر، حرکتهای پیاپی قطار و فصول دیگر که البته نیاز به یک تحلیل غیر شتابزده دارد، هرچند راکی فیلم آسانی است که مسأله پنهانی را ندارد. هرچه هست همین است که بر پرده اتفاق میافتد و اگر من از نقد تحلیلی آن در میگذرم بهخاطر اینست که به این فیلم – بهخاطر تأثیرش – متعصبانه نگاه میکنم و از سوئی نیز میدانم که راکی صرفاً یک فیلم سالم با همه ویژگیهای یک سینما سالم است. نه بیشتر و نه کمتر…
(محمد ابراهیمیان – خرداد 1357)
دانستنی های از مجموعه فیلم های راکی
شاید ندانید: اسلای بعد از این فیلم سیگار را ترک کرد…
شاید ندانید: راکی از گازو ۵۷۰ د لار میگیرد ۲۰ برای کارش ۵۰ برای قرارش با ادرین و ۵۰۰ برای تمرین قبل از مسابقه…
شاید ندانید: این اولین فیلم بلند مایکل دورن بود که در نقش بادیگارد آپولو ظاهر شد….
شاید ندانید: اسلای تصمیم داشت هاروی کایتل در نقش پاولی ظاهر شود…
شاید ندانید: گرانترین هزینه ی این فیلم گریم بود…
شاید ندانید: در سکانس اسکی روی یخ راکی انگشتش را به ادرین نشان میدهد و میگوید آسیب دیده به واقع واقعا انگشت اسلای در مسابقات فوتبال دانشگاه آسیب دیده…
شاید ندانید: نقش ادرین ابتدا به کری اسنودبرگ پیشنهاد شد که در ادامه کنار گذاشته شد….
شاید ندانید: اسلای به مدت ۶ ماه با مربی بوکس جیمی گامبیا تمرین کرد…
شاید ندانید: جان آویلدسون کارگردان این فیلم هیچ وقت یک مسابقه ی بوکس را ندیده بود…
شاید ندانید: اولین فیلم ورزشی که جایزه ی بهترین فیلم را از آکادمی اسکار دریافت کرد همین فیلم بود…
شاید ندانید: این فیلم یکی از کم بودجه ترین فیلمهای موفق (چه از نظر گیشه و چه از نظر فنی) هالیوود به شمار میرود…در حین ساخت فیلم کارل ویدرز و برگس شاید ندانید: زمانی که ایروین وینکر و رابرت چارتوف با خواندن فیلمنامه ی این فیلم که توسط اسلای نوشته شده بود تصمیم گرفتند این فیلم را تهیه کنند قصد داشتند که کل حقوق فیلمنامه را از اسلای خریداری کنند…و مبلغ ۳۵۰ ه دلار را پیشنهاد کردند اما اسلای با اینکه کل حساب بانکیش ۱۰۶ دلار بود و مشکلات زیادی داشت حاضر به این کار نشد و اعلام کرد قفط در صورتی که در نقش اصلی بازی کند حاضر است همکاری کند و پس از کش و قوس های فراوان بالاخره این دو تهیه کننده با نظر اسلای موافقت کردند و قرار شد ۲ م دلار برای این فیلم بودجه در نظر گرفته شود اما مشکل بعدی. کمپانی یونایتد آرسیست بود که با نقش آفرینی اسلای مخالف بود که در آخر موافقت کرد اما مبلغ بودجه را به ۱ م دلار کاهش داد و فیلم بالاخره ساخته شد…
شاید ندانید: این فیلم در ۲۸ روز فیلمبرداری ش
شاید ندانید: یکی از پستر های این فیلم مربوط میشود به راکی و آدرین که پشت به دوربین و دست در دست هم هستند که این یکی از زیباترین پسترهای درام تاریخ سینما میباشد هرچند که صحنه ی مربوطه از فیلم حذف ش
شاید ندانید: در سال ۲۰۰۷ “امریکن فیلم” این فیلم را در مقام ۵۷ فهرست بهترین فیلمهای تاریخ سینما قرار دا
شاید ندانید: در سال ۲۰۰۸ باز هم “امریکن فیلم” مقام دوم بهترین فیلمهای ورزشی تمام دوران را به این فیلم اختصاص دا
شاید ندانید: اسلای این فیلمنامه را در ۳ روز نوشت و بدون ویرایش به تهیه کنندگان نشان داد و آنها هم با روی باز استقبال کردند زیرا بسیار از این فیلمنامه خوششان آمده بو
شاید ندانید: در فیلمنامه اصلی بادیگارد گازو برای مبارزه ی راکی و آپولو به روی راکی ۳ ه دلار شرط میبند
روش جدید برای مرتب شدن دندانها در 3ماه در تهر
روش جدید برای مرتب شدن دندانها در 3ماه در تهرا
مشاه
yektanet-logo-sig
تبلی
شاید ندانید: در فیلمنامه اصلی نام فامیل ادرین کلین میباشد
شاید ندانید: از اسلای سوال شد با الویس پریسلی ملاقات داشته یا خیر که او در جواب گفت
بعد از اکران راکی با من تماس گرفت و خواست با من ملاقاتی داشته باشد و یک کپی از فیلم را برای او ببرم اما من نرفتم ولی یک کپی از فیلم را برایش فرستاد
شاید ندانید: سکانس شب قبل از مبارزه بین راکی و ادرین که راکی از ترس و التهاب و شکش سخن میگوید یکی از بهترین سکانسهای کل سری میباشد اما جالب اینجاست که تهیه کنندگان خواستار حذف این صحنه بودند که با اصرار اسلای فیلمبرداری ش
شاید ندانید: ابتدا قرار بود جو فریژر قهرمان بوکس آن زمان در نقش آپولو کرید ظاهر شود که منتفی ش
شاید ندانید: در سکانس بوسه ی ادرین و راکی در آشپزخانه ی راکی تالیا شیر مبتلا به انفلانزا بود و میترسید اسلای هم این ویروس را بگیرد که اینطور نش
شاید ندانید: نام لاک پشت های راکی کاف و لینک بو
شاید ندانید: راکی جلوی آینه عکس زمان بچگیش را میبیند در واقع آن عکس مربوط به زمان بچگی سیلوستر استالون میباش
شاید ندانید: در این فیلم راکی دو بار از پله های موزه بالا میرود که دفعه ی اول نمیتواند اما دفعه ی دوم میتواند…صحنه های مربوطه ظرف ۲ ساعت فیلمبرداری ش
شاید ندانید: در ابتدای مسابقه بین راکی و آپولو زنگ راند توسط فرانک استالون پدر اسلای زده میشود…همچنین یکی از دوستان راکی در خیابان فرانک جونیور استالون برادر اسلای میباش
شاید ندانید: وقتی بیل کونتی موزیک این فیلم را برای آویلدسون (کارگردان) ساخت نامی برایش انتخاب نکرد اما وقتی آویلدسون آن را گوش داد گفت “به نظرم راکی با این پرواز کند” و نام “میخواهم پرواز کنم” انتخاب ش
تهرانی ها با ارتودنسی زودبازده 3ماهه مدل لبخندتو نو عوض کنید
تهرانی ها با ارتودنسی زودبازده 3ماهه مدل لبخندتو نو عوض کنید !
مشاه
yektanet-logo-sig
تبلی
شاید ندانید: اسلای بعد از این فیلم سیگار را ترک کرد
شاید ندانید: راکی از گازو ۵۷۰ د لار میگیرد ۲۰ برای کارش ۵۰ برای قرارش با ادرین و ۵۰۰ برای تمرین قبل از مسابق
شاید ندانید: این اولین فیلم بلند مایکل دورن بود که در نقش بادیگارد آپولو ظاهر شد
شاید ندانید: اسلای تصمیم داشت هاروی کایتل در نقش پاولی ظاهر شو
شاید ندانید: گرانترین هزینه ی این فیلم گریم بو
شاید ندانید: در سکانس اسکی روی یخ راکی انگشتش را به ادرین نشان میدهد و میگوید آسیب دیده به واقع واقعا انگشت اسلای در مسابقات فوتبال دانشگاه آسیب دید
شاید ندانید: نقش ادرین ابتدا به کری اسنودبرگ پیشنهاد شد که در ادامه کنار گذاشته شد
شاید ندانید: اسلای به مدت ۶ ماه با مربی بوکس جیمی گامبیا تمرین کر
شاید ندانید: جان آویلدسون کارگردان این فیلم هیچ وقت یک مسابقه ی بوکس را ندیده بو
شاید ندانید: اولین فیلم ورزشی که جایزه ی بهترین فیلم را از آکادمی اسکار دریافت کرد همین فیلم بو
شاید ندانید: این فیلم یکی از کم بودجه ترین فیلمهای موفق (چه از نظر گیشه و چه از نظر فنی) هالیوود به شمار میرود…در حین ساخت فیلم کارل ویدرز و برگس مردیت اتاق مشترک داشتن
منبع: وبلاگ سیلور استالونه
مصاحبه ای از سیلور استالونه(دقیقاً تاریخشو نمیدونم کی بود)
سیلوستر استالونه را با نام راکی و رامبو میشناسند؛ دو قهرمان اکشن فیلمهای سینمایی دهه 80 که یکتنه به جنگ یک لشکر رفتند و با تار و مارکردن آنان، بر سکوی قهرمانی میایستادند. این بازیگر ایتالیاییتبار به کمک فیلمنامهها و جلوههای ویژه صنعت سینما بود که توانست تبدیل به یکی از بازیگران گرانقیمت سینما شود. دورانی بود که او و آرنولد شوارتزنگر با دریافت دستمزدهای 12 میلیون دلاری برای هر فیلم خود، گوی رقابت را از بقیه همکاران خود ربوده بودند. اما گذشت زمان تاثیر خود را روی استالونه هم گذاشت و وی موقعیت ویژه و ممتاز خود را در دنیای بازیگری از دست داد. با وجود این و پس از گذشت چند دهه از دوران طلایی بازیگری، استالونه هنوز هم توانسته به عنوان یک بازیگر مطرح باقی بماند. این بازیگر در کارنامه هنریاش در کنار دو مجموعه فیلم راکی و رامبو، فیلمهای کبری، تانگو و کش، صخرهنورد، مرد ویرانگر، تروریستها و بچه جاسوسها را دارد. بیمصرفها (2010) توسط خود او کارگردانی شد و فروش خوبی در سینماهای جهان کرد.
قسمت دوم این فیلم اکشن و ماجراجویانه به کارگردانی سایمون وست (کارگردان «هواپیمای ویژه حمل محکومین») و بازی وی، هفته قبل روی پرده سینماها رفت. استالونه در این فیلم با یک دوجین از بازیگران ژانر اکشن همبازی شده و نقش اصلی را بازی میکند. او در تازهترین گفتوگوی خود درباره کارنامه بازیگری چهل سالهاش صحبت میکند.
تفاوت سیلوستر استالونه امروزی با استالونه 30 سال قبل در چیست؟
خب، آدم با گذشت زمان تغییر میکند و خیلی وقتها خودش هم متوجه این قضیه نیست. اما با گذشت زمان، آدم جدیتر به زندگی و مسائل آن نگاه میکند، دست از آرمانگرایی برمیدارد و بیشتر به معنویات میپردازد. شاید 30 سال پیش چنین عقیدهای نداشتم، ولی حالا به مسائل معنوی و اخلاقی توجه خیلی بیشتری نشان میدهم. همیشه در زندگی به جایی میرسید که احساس میکنید نیازمند یک تکیهگاه معنوی هستید و بدون آن نمیتوانید به زندگیتان ادامه دهید.
با اکشن ورزشی راکی (1976) معروف شدید. امروز این فیلم را چگونه میبینید؟
راکی درباره شهرت و تلاش سخت برای رسیدن به هدف بود. هنوز هم فیلم تماشایی و خوبی است. خیلی بد شد که قسمتهای بعدی آن در دهه 80 از روح ساده و سالم نسخه اصلی فاصله گرفت و وارد سیاستبازی شد. قسمت آخر فیلم در سال 2008 تلاشی برای بازگشت به روح نسخه اصلی بود.
یک بار منتقدی گفت چهره شما اصلا حال و هوای چهره یک ستاره را ندارد. دلیل موفقیت خود را چه میدانید؟
خب، او راست میگفت! با معیارهای کلاسیک سینمایی من اصلا آدم خوشتیپی به نظر نمیرسم! چشمهای افتاده و مایوس، دهان کج، دندانهای نامرتب و صدای خشن! اما فکر میکنم همه اینها وقتی با هم ترکیب میشود، چیز قابل قبولی ارائه میدهد. اما وقتی بحث موفقیت پیش میآید باید بگویم در آن دورانی که کار بازیگری را شروع کردم، دنیای سینما در جستجوی یک قهرمان اکشن جدید بود. من این شانس را داشتم که در دورانی به فعالیت پرداختم که سینما و تماشاگران آن، بازیگری مثل مرا میخواستند. شاید اگر ده سال قبل یا ده سال پس از آن بازیگر میشدم، هیچ وقت به این موفقیت ویژه دست پیدا نمیکردم.
آیا واقعیت دارد که فیلمنامه راکی را سه روزه نوشتید؟
بله، واقعا شگفتزده میشوم وقتی میشنوم کسانی 18 سال وقت روی نگارش قصه یا فیلمنامهای صرف میکنند. باورتان میشود گوستاو فلوبر همین مقدار زمان وقت گذاشت تا «مادام بوآری» را بنویسد؟ این کتاب در صدر کتابهای پرفروش و پرخواننده قرار گرفت. اما به نظر من، هم کتاب فلوبر کتابی کمارزش بود و هم فیلمی که براساس آن ساخته شد.
فیلمهای دهه هشتادی شما حال و هوای سیاسی و دستراستی داشت. آیا اهل سیاست هستید؟
من نه دستراستیام، نه دستچپی؛ یک بازیگرم. در حال حاضر هم از این که چند قسمت «رامبو» و راکی خود را درگیر مسائل سیاسی کرد متاسفم. به همین خاطر فکر میکنم اقدام آرنولد شوارتزنگر برای کسب پست فرمانداری ایالت کالیفرنیا، شنا در یک دریای متلاطم بود. دنیای سیاست با دنیای سینما تفاوت خیلی زیادی دارد و نمیتوان مسائل را در یک «اکشن» یا «کات» ساده خلاصه کرد. در دنیای سیاست برخلاف سینما برداشت دومی وجود ندارد. بر همین اساس، باورم این است که یک بازیگر همچنان و همیشه باید بازیگر باقی بماند.
در فیلمهای مختلف اکشن از جمله غیرقابل مصرفها، انواع و اقسام سلاحها را در دست گرفتید و آتشافروزی کردید. در اخبار این روزها درباره حمله مسلحانه به مردم بیدفاع در سینما میخوانیم که آخرین آنها حمله به تماشاگران فیلم «شوالیه تاریکی برمیخیزد» است. درباره اجازه حمل سلاح توسط مردم عادی چه میگویید؟
طبیعی است که سلاحهای خطرناک نباید دست هر کسی باشد و آدمها براحتی و آزادانه سلاح حمل کرده و بدتر از آن، از آنها استفادههای خلاف هم کنند. اما چگونه میتوان خانه به خانه رفت و سلاحهای غیرمجاز را جمعآوری کرد! با این حال انجام چنین کاری تاسفبار است. چرا باید برخی از آدمها در خانههای خود سلاح گرم پنهان کرده و از آن استفادههای غیرقانونی کنند؟ آدم بعضی وقتها احساس میکند دارد در دوران تاریکی زندگی میکند. باورم این است که این موضوع باید حل شود و نقطه پایانی بر موضوع حمل و استفاده غیرمجاز از سلاحهای گرم را ترسیم کنیم. این وظیفه همه ماست که در چنین راهی قدم برداریم و حل این موضوع را نباید فقط محدود به سیاستمداران و دولتمردان کنیم.
آیا باز هم قسمت تازهای از فیلمهای پرفروش گذشتهتان را روی پرده سینماها خواهیم دید؟
سالهاست که سنت دنبالهسازی و تولید قسمتهای جدید فیلمهای موفق و پرفروش ادامه دارد. این فیلمها مثل یک ماشین پولساز است. چه کسی قصد دارد مانع از ادامه حرکت این ماشینها شود؟
«سرزمین پلیس» (1997) یکی از معدود فیلمهای متفاوت و غیرمتعارف شماست که بازیتان در آن با تحسین منتقدان سینمایی روبهرو شد. چرا بازی در این نوع فیلمها را ادامه ندادید؟
پس از این فیلم، ناگهان تهیهکنندگان هالیوودی به من پشت کردند و کسی برای کار تازه به سراغم نیامد. آنها گفتند این جور فیلمها و نقشها به درد من نمیخورد و بهتر است همان قهرمان اکشن فیلمهای حادثهای و ماجراجویانه باقی بمانم.
آیا در طول این سالها این تهیهکنندگان در کنارتان ماندند؟
خیر، برای خیلی فیلمها مرا به بازی نگرفتند و گفتند سن تو بالا رفته و نمیتوانی نقش جوان اول قصه را بازی کنی. البته در برخی موارد هم حق با آنها بود. وقتی نقش رامبو یا راکی را در دهه 80 بازی میکردم، سی ساله و جوان بودم. سینمای اکشن بازیگر سن و سالدار و بالای 40 سال نمیخواهد. من هم همین قدر که هنوز دارم فیلم بازی میکنم و نقش اول بعضی فیلمها را به دست میآورم، از خوششانسی و شهرتی است که طی سالهای قبل به دست آورده و فراهم کردهام.
هیچوقت به این موضوع فکر کردهاید که روزی باید حرفه بازیگری را رها کنید یا اینکه مثل قبل مشهور و موفق نباشید؟
هیچکس دوست ندارد شکست بخورد یا قبول کند به پایان خط رسیده است. من هم مثل تمام بازیگران و هنرمندان قدیمی دیگر، یک روز به پایان راه میرسم. از زندگی درسهای زیادی آموختهام و شکستهای زیادی را تجربه کردهام. نکته مهمی که یاد گرفتهام این است که در همه حال باید تلاش کرد و مایوس نشد. با شکست مبارزه میکنم، حتی اگر شکست بخورم.
به عنوان بازیگری که لقب قهرمان اکشن را گرفتهاید، نمیخواهید بازی در فیلمهای کمدی را تجربه کنید؟
فیلم کمدی را خیلی دوست دارم و میخواهم در تعداد زیادی فیلم کمدی بازی کنم. یکی دو بار هم آن را تجربه کردم، ولی به این نتیجه رسیدم که این نوع سینما خیلی به کار من نمیآید و مناسب حال من نیست. بعضی وقتها خیلی بهتر است که آدم روی آن کاری تمرکز کند که در آن تبحر دارد. اینطوری حاصل کار هم چیز بهتری خواهد شد.
«قاضی درد» (1995) بدون حضور شما دوبارهسازی شده است. در این رابطه چه فکر میکنید؟
این فیلم برایم حکم یک فرصت از دسترفته به حساب میآید. خیلی دوست داشتم این فیلم تبدیل به یک مجموعه فیلم موفق و دنبالهدار شود. اما فکر میکنم بسیاری از طرفدارانم با این نکته که کاراکتر «ورو» کلاهخود قرمز رنگ خود را از سرش برمیدارد، مشکل داشتند. در قصه کمیک استریپی قاضی درد هیچوقت چنین اتفاقی نمیافتد. درباره نسخه جدید این فیلم چیز زیادی نمیدانم و ترجیح میدهم دربارهاش صحبتی نکنم.
غیرقابل مصرفها به قسمت سوم میرسد؟
بله. حتی قبل از نمایش عمومی فیلم و استقبال خوب تماشاگران از آن هم قرار بود سومین قسمت آن تولید شد.
منبع: جام جم آنلاین