از شروع فوتبال تا به الان سبکها و تاکتیک های مختلفی آمده و رفته اند ولی هیچکدام اندازه کنش گرایی در این ورزش دوست داشتنی جا نیفتاده است.چه چیزی بهتر از اینکه برنامه ات را هر بازی با توجه به ویژگی های حریفت بچینی؟درست است که این پلن تا مدت ها بهترین راه برای کسب پیروزی بود ولی چند سال است که به خفا رفته.
اواخر دهه هفتاد بود که جوانی اسکاتلندی با ابردین به همه چیز رسید.از موفقیت های داخلی گرفته تا بین المللی مثل جام برندگان اروپا.او از چشم ها دور نماند و بالاخره در تابستان 1985 توسط مدیران منچستر یونایتد به عنوان مربی این تیم بزرگ ولی در آن زمان از شکوه افتاده منصوب گشت.او کسی نیست جز سرالکس بزرگ.پیشگام سبک عملگرایی.هر بازی 4-4-2 خودش را میچید و مطابق ویژگی های حریف آن را ارنج میکرد.در ابتدا اوضاع سخت بود ولی به محض اینکه مهره های مورد نیاز خود را پیدا کرد شروع کرد به تاریخ سازیی که خودتان بهتر میدانید.
در همان دوران سلطه منچستر یونایتد بر لیگ انگلیس در اواسط دهه نود جوانی ایتالیایی ولی نام آشنا به خاطر دوران بازیگری وارد حیطه مربی گری شد.کارلو آنجوتی با سابقه کار با مربیانی بزرگ از همان ابتدا نشان داد که چه توانایی هایی دارد.در ابتدا راه استاد خود ساکی را پیش گرفت و تیم هایش به پرس و فشار دائم بر روی حریف پایبند بودند.ولی این سبک پایدار نماند و بعد از چند نتیجه نامطلوب او تصمیم گرفت روشش را عوض کند و چه سبکی بهتر از عملگرایی که آن زمان به خاطر موفقیت های سرالکس حسابی سر زبان ها افتاده بود.او با همین سبک دوران نسبتا خوبی را با یوونتوس سپری کرد و بعد از آن با میلان اروپا را فتح کرد.آن هم دوبار وشاید اگر آن معجزه عجیب و غریب استانبول نبود الان تعداد لیگ قهرمانان هایش یک عدد بیشتر بود.
شروع هزاره جدید همراه بود با معرفی مربی دیگری در پرتغال که همه ما او را به عنوان مترجم سر بابی رابسون در بارسلونا میشناختیم ولی اون از همان شروع کارش نشان داد که دانشی بیشتر از بلد بودن چند زبان دارد.ژوزه مورینیو یا همان آقای خاص خودمان از لیگ کشور خودش کارش را شروع کرد.او هم با عملگرایی ولی با رویکردی کمی دفاعی تر نسبت به همتایان خود.او با این روش شگفت انگیز ترین فصل تاریخ باشگاه پورتو را رقم زد.به چلسی رفت و انگلیس را فتح کرد.اینتر را به هرچیزی که میتوانست رساند.بارسلونای رویایی پپ را در راه قهرمانی لیگ شکست داد و تیمش به اولین 100 امتیازی تاریخ لالیگا تبدیل شد.به چلسی برگشت و بعد از آن یونایتد و تاتنهام و رم مقاصدش شدند.او هم به سان کارلتو و فرگی جزو بهترین های تاریخ است.
مربیان دیگری هم هستند که دنباله رو این سبک بودند و موفق هم شدند.رافا بنیتز مرد محبوب لیورپولی ها و البته والنسیایی ها چندین و چند جام رنگین و محتلف کسب کرد از جمله لیگ قهرمانان اروپا با معجزه استانبول.همین اواخر زیدان با رئال مادرید 3 بار پشت سر هم قهرمان اروپا شد وبه اولین تاریخ در فرمت جدید تبدیل شد که تا به حال این کار را انجام داده.ولی انگار مسیر فوتبال دارد به سمتی میرود که دیگر قرار نیس موفقیت این دسته از مربیان را ببینیم.منظور من را اشتباه متوجه نشوید.آنها هنوز فوق العاده هستند ولی سبک مربی گریشان دیگر کارساز نیست.شاید زیادی بدبینانه به نظر برسد ولی آنها دیگر رو بورس نیستند و محفل صحبت فوتبال دوستان مربیان صاحب سبکی مثل پپ و کلوپ و یا تکنسین های تاکیتیکی مثل توخل و فلیک هستند.نمیتوان به این خاطر به هواداران فوتبال خرده گرفت زیرا در سالهای اخیر و حتی همین الان صاحب سبک ها هستند که فوتبال را در دست دارند.بلی فرگوسن پرافتخاترین مربی تاریخ است.زیدان همین اواخر همانطور که بالاتر هم اشاره کردم 3 بار پیاپی قهرمان اروپا شده.کارلتو با رئال در آستانه فتح لالیگاست.ژوزه هم با رم خوب پیش میرود ولی آیا میتوان گفت که اگر صحبتی بین هواداران فوتبال شود اسم آنها به اندازه امثال کلوپ و پپ و پیزلی و ساکی محبوب خواهد بود؟شاید بتوان برای سر الکس استثناء قائل شد زیرا او منچستر را از این رو به آن رو کرد و قبل از سخت شدن اوضاع خود را بازنشست کرد و کسی دوران سخت او را ندید.به اصطلاح در اوج و با قهرمانی لیگ خداحافظی کرد.
این مورد برای دیگر مربیان این سبک صادق نیست.ژوزه سالهاست که دیگر در تیم های مطرح کار نمیکند و از سه کار آخرش اخراج شده است.بنیتز دوره ای را در چین سپری کرد . سپس بازگشتی نا موفق به لیگ انگلیس داشت و از اورتون اخراج شد.در اورتون آنقدر بد بود که طرفداران اورتون تصور میکردند او جاسوس لیورپول است!کارلتو تا همین پارسال در اورتون میانه جدولی بود و صرفا با یک تماس تصادفی به رئال برگشت.عملکرد خوبی با رئال داشته ولی به هیچ وجهی بی نقص نبوده است.این را از خود رئالی ها بپرسید.زیدان هم در دوره دومش در رئال به اندازه دوره اولش موفق نبود و از این تیم جدا شد.شاید بگویید همه اینها از سر اتفاق بوده و صرفا در دوره ای خاص اوضاع بر وفق مراد آنها پیش نرفته است اما اگر همه اینها یک نشانه باشی چه؟نشانه ای بر تاریخ انقضای سبکی که روزگاری بر فوتبال حکمرانی میکرد.این روز ها حتی مربیان تیم های کوچک تر نیز برنامه هایی مشخص دارند و آن برنامه مگر در مواقعی خاص ثابت است.برایتون گراهام پاتر جز بازی هایی مقابل بزرگان انگلیس سبک دیگری را پیش نمیگیرد.حتی بازی رفت همین فصل مقابل لیورپول کلوپ با شجاعت تمام به برنامه خودش پایبند بود و توانست با 1 امیتاز از آنفیلد خارج شود چیزی که آرزوی بسیاری از تیم هاست.این مورد در مورد پت ویرا با کریستال پالاس و استون ویلا با استیون جرارد نیز صدق میکند.انتخاب مربیان تیم ها نیز تحت تاثیر همین روند قرار گرفته.منچستر یونایتدی که بهترین دوره تاریخش را با پیشگام سبک عملگرایی گذرانده دگیر سراغ این گونه مربیان نمیرود و آخرین انتخابش هم که از فصل آینده کار خود را آغاز میکند اریک تن هاگ هلندی است که قرار است با توتال فوتبال خاص خودش اوضاع را در نیمه قرمز منچستر سامان دهد.حتی خوشبینی هوادران منچستر به او نسبت به زمانی که ژوزه به عنوان مربی در این تیم منصوب شد بیشتر است.
مربیان تازه کاری هم بوده اند که این سبک را پیش گرفته اند و حتی در ابتدای کار نوید مربیان بزرگی را میدادند ولی پایانشان به تلخی اوضاع جوان ایرانی در این مملکت بود!فرانک لمپارد با دربی کانتی در آستانه صعود به لیگ برتر قرار داشت ولی از این کار بازماند اما به قدر کافی خوب بود که به عنوان مربی تیم محبوب خود یعنی چلسی منصوب شود.شروع کارش سخت ولی پایان فصل سهمیه لیگ قهرمانان را کسب کرد و به فینال جام حذفی نیز رسید.در شروع فصل بعد خریدها گران قیمتی داشت.ورنر از لایپزیش و هاورتز از لورکوزن به جمع شاگردان او ملحق شدند ولی هر چه در فصل پیش رفتیم بیشتر مشخص شد که سوپر فرانکی مرد کار نیست.در نهایت از سمت خود برکنار شد و توخل با باقی مانده اش چلسی را به بام فوتبال اروپا رساند.مشابه لمپارد ما اوله را داشتیم.بیبی فیس دوست داشتنی شیاطین سرخ جای ژوزه را در تیم گرفت.لحظات خوشی را رقم زد.از کامبک شگفت انگیز در پاریس گرفته تا پیروزی های متعدد در برابر سیتی.ولی او هم در جایی که باید نتوانست خود را نشان دهد.در فینال لیگ اروپا در برابر ویارئال شکست خورد.فصل بعدی مدیران منچستر برایش بازار را درو کردند.از به خدمت گرفتن واران و سانچو گرفته تا برگرداندن رونالدو ولی اوضاع بد شد.خیلی بد.هنگام رفتنش او نه تنها جامی کسب نکرد بلکه تیمش حتی جزو 4 تا هم نبود.در خانه در برابر رقیب سنتی تحقیر شد و به سان کومان در بارسا اسطوره ای شد که دوره مربی گریش منجر به خراب شدن مجبوبیتش شد.
همه اینها را نگفتم که افراد نام برده را زیر سوال ببرم.خیر به هیچ وجه.نا سلامتی داریم در مورد بزرگان این ورزش صحبت میکنیم.آنها خاطرات خوب و بد زیادی را برای ما ساخته اند و نقش بزرگی در پیشرفت این ورزش داشته اند.ولی زمان بیرحم است و میتواند پادشاهان را مانند گدایی حقیر بر زمین زند.مربیان این سبکی نیز روزگاری پادشاه بوده اند و برای برگشت به آن زمان و یا نزدیک شدن به آن دوران باید تجدید نظری در سبک بازی خود داشته باشند.