مطلب ارسالی کاربران
شاهکار بی بدیل نیک کیو:هوس عشق در خیابان جوبیلی
on Jubilee street there was a girl named Bee
She had a history but she had no past
When they shut her down the Russians moved in
And I'm to scared, I'm to scared to even walk on past
در خیابان جوبیلی دختری به اسم"بی"زندگی میکرد
تاریخچه ای داشت،ولی گذشته ای نداشت
وقتی روس ها بساط خود را به جوبلی آوردند بند و بساط بی را بیرون ریختند
حالا هراسانم تا حتی در گذشته سیر کنم
(خیابان جوبیلی در این روایت روسپی محله ای هست که روس ها به اون هجوم آوردند."بی" اسم فاحشه نمونه اون محل هستش و بعد از اینکه روس ها دخترای خودشون رو آوردند بی هم از کار بیکار شد)
She used to say, "All those good people down on Jubilee Street
They ought to practice what they preach
"بی"همش میگفت که
اون آدمای نیک خیابان جوبیلی باید که حداقل باید به خطبه های خودشون عمل کنن
(ابتدا داستان از نقطه نظر "بی روایت میشه.بی از اینکه میبینه بیشتر مشتری هایی که داره اون آدمای به ظاهر خوبی که تو عموم بساط فحشا رو تقبیح میکنن ولی تو خلوت میرن سراغش خسته و آزرده خاطره)
And here I come up the hill
I'm pushing my own wheel of love
I got love in my tummy and a tiny little pain
And a ten ton catastrophe on a 60 pound chain
And I'm pushing my wheel of love on Jubilee Streets
Oh, look at me now
حالا منم میام بالای تپه
من دارم چرخ عشق خودمو به حرکت در میارم
عشق در شکمم همراه با درد کوچکی جریان داره
و یه مصیبت ده تنی همراه با زنجیر بیست و هفت کیلویی
و منم با این همه مصیبت دارم چرخ عشق خودم رو تو خیابان جوبیلی به حرکت در میارم
اگه راست میگین حالا منو ببینین
(حالا راوی داستان میشه یکی از مشتری های "بی".این مشتری به افکار "بی" اهمیت آنچنانی نمیده و داره با مشکلات عاطفی خودش دست وپنجه نرم میکنه.حالا همراه با چرخ عشقش میره بالای تپه تا حس عشق و شهوتی که همراه با نگرانی از قضاوت بقیه است رو تو خودش با "بی ارضا کنه.این احساس دوگانگی برای اون مصیبتی شده که احساس میکنه زنجیری بیست و هفت کیلویی بهش وصله
The problem was she had a little black book
And my name was written on every page
Well, a girl's gotta make ends meet even down Jubilee Street
I was out of place and time, and over the hill
And out of my mind on Jubilee Street
مشکل کار اینجا بود که اون یه دفترچه سیاه داشت
و اسم منم تو هر صفحه از اون دفترچه بودش
خب یه دختر باید حواسش به دخل و خرجش باشه حتی تو خیابان جوبیلی
نه به حال خودم بودم نه میدونستم چه وقتیه،دوران خوبم هم گذشته بود تو خیابان جوبیلی
(راوی یکی از مشتری های دائمی این فاحشه هست و اسمش تو تک تک روزای کاری اون فاحشه ثبت شده که امکانش هست یه روزی این دختر از راوی به این خاطر اخاذی کنه."بی"هر کاری که از دستش در میاد برای دراوردن خرجش میکنه که تو این قضیه خود فروشی هستش.راوی احساس میکنه که به جایی و کسی تعلق نداره و به همین خاطر به سمت خیابان جوبیلی کشیده میشه و داره با احساس گذشتن روزای خوبش تقلا میکنه)
I ought to practice what I preach
These days I go downtown in my tie and tails
I got a fetus on a leash
من باید به خطبه های خودم عمل کنم
این روزا با کت و شلوارم میرم تو شهر
حالا جنینی دارم که افسار بسته شده روش
(راوی دلش میخواد که با خودش رو راست تر باشه و به حرفایی که میزنه عمل کنه ولی نمیتونه بر احساساتش غلبه کنه و با کت و شلوارش میره خیابان جوبیلی تا بتونه اون ظاهر آدم خوبِ خودش رو حفظ کنه.راوی تصادفا باعث حاملگی "بی"شده و میخواد اون جنین سقط بشه)
I am alone now, I am beyond recriminations
Curtains are shut, the furniture is gone
I'm transforming, I'm vibrating
I'm glowing, I'm flying
Look at me now
I'm flying
Look at me now
حالا دگر تنهام،کارم از تناسخ گذشته
پرده ها کشیده شده،نه وسیله ای مانده
حالا متحول میشوم،حالا میلرزم،حالا می درخشم
من پرواز میکنم،مرا ببین
من پرواز میکنم،مرا ببین
(راوی حالا داره نسبت به حسی که داره بزرگنمایی میکنه.قبلا احساس میکرد وزنی به اندازه بیست و هفت کیلو بهش وصله ولی حالا بعد از اون اتفاق تصادفی دچار تغییر شده و از اون بند رها شده و داره پرواز میکنه و دلش میخواد بقیه بفهمن که اون رها هستش حالا