مسلماً هیچ بانوی برجسته دیگری به اندازه کیت بلانشت در انتخاب پروژههای عصر مدرن کار ستودنی انجام نداده است. فکر نمیکنم کسی پیدا شود که این جمله را قبول نداشته باشد. تنوع نقش و هنر بازیگریای که او در آثار مختلف خودش نشان داده است، باعث شده که او به یکی از محبوبترین ستارههای ۳ دهه اخیر تبدیل شود؛ بهطوری که خیلی از بینندگان، یک سری آثار را فقط به خاطر حضور او تماشا میکنند. بلانشت تا به امروز نامزد ۷ جایزه اسکار شده که ۲ مورد از آنها را دریافت کرده است. بنابراین نهتنها مخاطبان، بلکه منتقدان و داوران جشنوارههای مختلف هم تا حد زیادی این بازیگر استرالیایی را دوست دارند و او را تحسین میکنند. این بازیگر زن فوقالعاده محبوب، حرفه بازیگری را در سال ۱۹۹۰ و با فیلم Kaboria (کابوریا) آغاز کرد که سبکی ورزشی با محوریت بوکس داشت و بلانشت هم یکی از تشویقکنندهها بود. او به مرور زمان در طی این سالها فعالیت خود را بیشتر کرد و سطح خود را بالاتر برد و به فیلم Tár (تار) رسید که سبکی روانشناختی و درام دارد؛ اثری که فوقالعاده مورد استقبال منتقدان و بینندگان قرار گرفته است. حال میخواهیم یک نگاهی جزئی به آثارهای این بانو خوش وقار و کاربلد داشته باشیم.
Babel (2006)
کارگردان: الخاندرو گونسالس اینیاریتو
IMDB🍿: ۷.۵
روزی روزگاری، اینترنت فقط یک منظره جهنمی از انزوای اجتماعی و قطبی شدن ایدئولوژیک نبود، بلکه منبعی واقعی برای امید و ارتباط بود. پدیده به اصطلاح سینمایی «سینمای هایپرلینک» که در اوایل دهه 2000 فیلمسازی پرستیژ را فرا گرفت، امید به جهانی را منعکس کرد که در آن موانع جغرافیایی ناپدید شده و پیوندهای غیرمنتظره بین مردم پدیدار شد. "بابل" ساخته ایناریتو، یک فیلم هیجان انگیز چند ملیتی که اثرات موج دار یک گلوله را در دنیای پس از 11 سپتامبر ترسیم می کند.
زمان واقعی فیلم بلانشت در «بابل» بسیار کم است و تنها به چند صحنه محدود میشود که او در آنها شرکت فعالی دارد. اما در آن لحظات، او در غیاب عاطفی خود در تعطیلات با همسر ریچارد (برد پیت) در مراکش حضور دارد. در عرض چند دقیقه، بلانشت عظمت شکافی را که در ازدواج سوزان ایجاد شده است را ایجاد می کند و در عین حال ناامیدی او را از ناپدید شدن عشق آنها نیز بیان می کند. حتی تاثیرگذارتر این است که او با چنین دیالوگ های کم و مبهم موفق به انجام این کار می شود. این که طرحی از دسیسههای بینالمللی از تهدید زندگی شکننده سوزان باز میشود، نشان میدهد که بلانشت چقدر ما را متقاعد میکند که شوهر روی صفحه نمایش او به اندازه کافی برای تکان دادن قفسهای ژئوپلیتیک به نام امنیت او اهمیت دارد.
_________________________________________________________
Truth (2015)
کارگردان: جیمز واندربیلت
IMDB🍿: ۶.۸
کیت بلانشت گهگاهی با مشکلی مواجه می شود که در یک سال تقویمی اجراهای بسیار خوبی ارائه می دهد. گاهی اوقات، کمپین های جوایز می توانند هر دو را در دسته های جداگانه قرار دهند. او یکی از ده ها بازیگری است که تا به حال نامزدی دوگانه اسکار را برای بازیگری در همان سال دریافت کرده است. با این حال، در سال 2015 او دو فیلم را تیتر زد که مورد توجه مخاطبین قرار گرفتند و یکی از آنها بهعنوان محبوبترین فیلم شناخته شد. نسخه دیگر آن سال «حقیقت» بود، که به وضوح از رقبای خود خارج بود. و همچنین ارزش آن را نداشت که به عنوان یک شکست از قلم بیفتد. با وجود اینکه بلانشت نقش قهرمان فیلم «حقیقت» را بازی میکند، اما لزوماً جذابیت اصلی فیلم نیست. این همان رابرت ردفورد افسانهای خواهد بود که یکی از آخرین اجراهای خود را به عنوان مجری برنامه «سیبیاس ایونینگ نیوز»، دان راتر، که در نوع خود یک شخصیت بزرگ است، اجرا میکند. این فیلم پیامدهای بخش سال 2004 را دنبال میکند که در آن راتر گزارشهایی را ارائه میکرد که خدمت سربازی جورج دبلیو بوش را زیر سؤال میبرد، درست زمانی که رئیسجمهور برای انتخاب مجدد آماده میشد. متحدان بوش با داوری کار می کنند و سعی می کنند منابع و شواهد را بی اعتبار کنند تا از مواجهه با اصل ادعا جلوگیری کنند.
«حقیقت» که برای اولین بار در دوران کودکی پدیده ترامپ به نمایش درآمد، اکنون نقش یک هشدار پیشگویانه از گذشته ای نه چندان دور را دارد. وقتی صاحبان قدرت حقایق و واقعیت را نادیده می گیرند، مقام چهارم نمی تواند حقیقت را به قدرت بگوید. این خشم و ترس یک ظرف مؤثر در بلانشت پیدا میکند، که عملکردش یک خشم بهشدت صادقانه را کانالیزه میکند.
_________________________________________________________
The Lord of the Rings: The Fellowship of the Ring (2001)
کارگردان: پیتر جکسون
IMDB🍿: ۸.۸
محوریت آرام کیت بلانشت در موفقیت فرانچایز «ارباب حلقهها» به حدی است که پیتر جکسون مجبور شد راهی برای جذب گالادریل به سهگانه «هابیت» بیابد، علیرغم اینکه این شخصیت در آن قسمت از نوشتههای تالکین حضور نداشت. اما بازی او هم وعده و هم خطر سفر قهرمان را دارد و بنابراین او باید آنجا می بود. نکته قابل توجه این است که چگونه حضور او در هر یک از این فیلمها، حتی «یاران حلقه»، همیشه بسیار بیشتر از زمان نمایش او به نظر میرسد. درهمراهی حلقه (گالادریل) بلانشت در پایان داستان ظاهر میشود، اگرچه او مونتاژ ابتدایی فیلم را روایت میکند و به دیالوگهای نمایشی هم لطف و هم استحکام میبخشد. او با آغوشی به ظاهر خوش آمد به یاران سلام می کند، اما بعداً قبل از مبارزه با میل خود برای گرفتن حلقه به فرودو، نگاهی ترسناک از آینده او می دهد. او چیز کمی می گوید، اما دوربین جکسون اغلب موفق می شود آنچه را در زیر نگاه های ملایم گالادریل پنهان می کند، یک شخصیت وحشتناک قدرتمند و سرد محاسبات را ثبت کند. بلانشت در بهترین کارش تنش بسیار خوبی بین آنچه نشان میدهد و احساس شخصیتش ایجاد میکند، و «ارباب حلقهها» این را به صراحت بیان میکند: سطح آرام گالادریل، نفع شخصی شومتری را رد میکند. این گواهی زنده بر این اصل است که هیچ نقش کوچکی وجود ندارد، فقط بازیگران کوچکی وجود دارند و هیچ کس هرگز نمی تواند بلانشت را متهم به دومی بودن کند.
_________________________________________________________
Elizabeth (1998)
کارگردان: شکهار کاپور
IMDB🍿: 7.4
نقش مهم کیت بلانشت در «الیزابت» در سال 1998 نیز مانند داستانی شبیه به یک داستان ابرقهرمانی برای این بازیگر است. بلانشت جوان نقش ملکه الیزابت اول را در آغاز سلطنت خود بازی می کند، زمانی که آشوب مذهبی و سیاسی در انگلستان وجود داشت، زمانی که کاتولیک ها و پروتستان ها برای روح ملت مبارزه می کردند. پس از مدتی درگیری داخلی با خواهر ناتنی خود مری اول، او باید قدرت را تثبیت کند و مردم خود را متحد کند. اما فرض قدرت سیاسی و استفاده از آن دو چیز کاملاً متفاوت است، چیزی که الیزابت باید خودش یاد بگیرد و تصمیم بگیرد که چه نوع حاکمی می خواهد باشد. بلانشت تقریباً یک دهه بعد در سال 2007 در «الیزابت: عصر طلایی» دوباره این نقش را بازبینی کرد و بار دیگر نامزد اسکار شد. با این حال، صرفاً تماشای او که الیزابت است، همان شیفتگی تماشای تبدیل شدن او به الیزابت را ندارد. بیشتر نقشهای بلانشت نوعی قدرت و توانمندی را به خود اختصاص میدهند، زیرا او بدون هیچ تلاشی احساس اقتدار را از خود تراوش میکند. «الیزابت» نشان میدهد که چگونه این ویژگی یک ویژگی توسعه یافته است، نه یک ویژگی ذاتی. الیزابت فیلم را قوی اما کمی گشنه شروع می کند. هنگامی که او به چالش کشیده می شود، به راحتی از مسیر خود دور می شود، به خصوص زمانی که اساس یک رویارویی ریشه در جنسیت دارد. فیلم شکهاز کاپور زمانی در بهترین حالت خود قرار می گیرد که به مخاطب اجازه می دهد اسطوره سازی پشت شخصیت عمومی الیزابت اول را بررسی کند. همانطور که این فیلم می گوید، تصویر ملکه باکره عمدتاً از تمایل او به کار در اطراف مردانی نشأت می گیرد که به همان اندازه به او شک دارند و به او شک دارند. نه بلانشت و نه فیلم، فمینیسم معاصر را بر الیزابت تحمیل نمیکنند، اگرچه تلاش او برای استقلال و خودکفایی به عنوان یک حاکم بازتاب قدرتمندی دارد.
_________________________________________________________
Nightmare Alley (2021)
کارگردان: گیرمو دل تورو
IMDB🍿: 7
در ابتدای این فیلم ما شاهد این هستیم که استن خانهی خود را میسوزاند و بهعنوان یکی از اعضای جدید، به یک کارناوال مسافرتی میپیوندد. استن خیلی از این موضوع ناراحت است که چطور هر مردی میتواند خود را تا سطحی پایین بیاورد که نقش یک دلقک را در این کارناوال داشته باشد. اما کلم در پاسخ توضیح میدهد که او بهدنبال مردان الکلی یا معتاد به مواد مخدر با گذشتههای مشکلدار میگردد، آنها را با وعدههای یک شغل «موقت» و البته الکلهای حاوی تریاک فریب میدهد؛ تا بلکه به این طریق بتواند آنها را به کارناوال خود بیاورد. سپس، کلم از وابستگی شدید آنها استفاده میکند تا زمانیکه آنها بهصورت کامل در جنون و تباهی فرو روند و یک شخصیت دیگر را به وجود بیاورند. استن با یک بازیگر روشنبین به نام مادام زینا و همسر الکلیاش به نام پیت همکار میشود. او و زینا به استن اخطار میدهند که هیچوقت از مهارتها استفاده نکند وگرنه مردم آسیب میبینند. در همین حین، استن مجذوب همکار دیگری به نام مالی میشود و همراهبا یک ایده برای اجرای دو نفره به سراغ او میرود.
_________________________________________________________
The Aviator (2004)
کارگردان: مارتین اسکورسیزی
IMDB🍿: 7.5
کیت بلانشت اولین جایزه اسکار خود را برای بازی در نقش بازیگری که بیش از هر بازیگر دیگری در تاریخ برنده شده است، دریافت کرد (کاترین هپبورن تکرار نشدنی). جسارت بازی در چنین افسانه ای از صفحه نقره ای یک چالش ستودنی است و بلانشت در حالی که جذابیت گازدار و مست کننده هپبورن را به تصویر می کشد، با رنگ های درخشان موفق می شود. مانند هر اجرايي که در آن بازيگر چهرهاي آشنا را به تصوير ميکشد، نوبت بلانشت در «هوانورد» هم تصوير و هم تخيل فرد را بدون تقليد آسان به تصوير ميکشد. برداشت او از هپبورن به اندازهای مورد مطالعه قرار گرفته است که حضور بازیگر زن را تقریب میکند، اما نه آنقدر آکادمیک که احساس رباتیک داشته باشد. به طور خلاصه، او هرگز حالت درون «شخص» را از دست نمی دهد.
_________________________________________________________
Carol (2015)
کارگردان: تاد هاینز
IMDB: 7.2
«برخی افراد، برای همیشه زندگی شما را تغییر میدهند.» داستان این فیلم در شهر نیویورک و اوایل دهه ۱۹۵۰ جریان دارد. فیلم کارول داستان یک رابطه و عشق ممنوعه بین یک عکاس بااستعداد و آیندهدار و یک زن مسنتر را حکایت میکند که در آن زمان، طلاق سختی را پشت سر میگذارد.
این فیلم براساس رمانی با نام The Price of Salt ساخته شده است که در سال ۱۹۵۲ توسط پاتریشا هایاسمیت منتشر شده بود. این اثر از سال ۱۹۹۷ در فرایند تولید قرار داشت و مدام به مشکلات مختلف برخورد میکرد. اما این مشکلات ارزش آن را داشت که بعد با بودجه ۱۱ میلیون دلاری به درآمد ۴۲ میلیون دلاری برسد و فوقالعاده مورد تحسین منتقدان قرار بگیرد؛ بیشتر برای کارگردانی هاینز و همچنین بازی برجستهی بلانشت و مارا.
_________________________________________________________
The Talented Mr. Ripley (۱۹۹۹)
کارگردان: آنتونی مینگلا
IMDB🍿: 7.4
برای تبدیل شدن به شخصی دیگر، حاضری تا کجا پیش بروی؟» داستان در دهه ۱۹۵۰ رخ میدهد؛ زمانیکه تام ریپلی، متصدی دستشویی در منهتن، یک ژاکت پرینستون قرض میگیرد تا در یک مهمانی خاص در باغ، پیانو بنوازد. زمانیکه پدر ثروتمند یکی از فارغالتحصیلان دانشگاه پرینستون با او صحبت میکند، تام وانمود میکند که پسر او را میشناسد و خیلی زود یک پیشنهاد ۱۰۰۰ دلاری دریافت میکند؛ برای اینکه به ایتالیا برود و دیکی گرینلیف را متقاعد کند که به خانه بازگردد. تام در ایتالیا حسابی خود را به دیکی و مارج (نامزد فرهیخته) او نزدیک میکند و در تجملات غرق میشود. تام علاوهبر دروغ گفتن، استعدادهای دیگری هم مانند تقلید و جعل اسناد دارد. بنابراین زمانیکه دیکی جذاب و بااعتمادبهنفس از تام خسته میشود، او را از زندگیاش بیرون میاندازد. برای همین هم تام تصمیم میگیرد تا هر کاری که میتواند انجام دهد و امتیازات و امکانات گرینلیف را برای خودش کند.
_________________________________________________________
Blue Jasmine (2013)
کارگردان: وودی آلن
IMDB🍿: 7.3
جاسمین فرنچ، بهعنوان یک شخص طراز اول نیویورکی همیشه عادت داشت که در اوج باشد. اما حالا که دارد به خانهی خواهر غریبه و سرد خود به سان فرانسیسکو میرود، حسابی نابود شده است. او در این مدت، مدام خاطرات گذشتهی درخشان و تجملاتی خود را مرور میکرد و از یادآوری آنها عذاب میکشید؛ اما درکنار آنها واقعیتهای تاریکی را هم به یاد میآورد که نادیده میگرفت.
حالا در زمان حال در تلاش است که از آن آسیبها بهبود پیدا کند. اما خیلی زود مشخص میشود که تلاشها بیفایده است زیرا رفتارهای خودشیفته جاسمین و عواقب آنها کم کم بر او غلبه میکند؛ مسائلی که شدیدا او را تحت فشار میگذارد. با انجام این کار، ادعاهای قدیمی و فریبهای جدید او شروع به خراب کردن زندگی همه، بهویژه زندگی خودش میکند.
_________________________________________________________
TÁR (2022)
کارگردان: تاد فیلد
IMDB🍿: 7.6
"TÁR" تاد فیلد به ما می گوید که لیدیا تار آهنگساز و رهبر ارکستر با فهرست کردن افتخارات و دستاوردهای بی شمارش یک نابغه است. او یک EGOT است! او توسط لئونارد برنشتاین راهنمایی شده! اما تنها چیزی که واقعاً لازم است نگه داشتن دوربین روی صورت کیت بلانشت است. در زمان اکران فیلم، چهره او به قدری مترادف با برتری هنری است که باور اینکه او می تواند فردی را در اوج بازی خود تجسم بخشد، چندان نیازی ندارد. فیلد گفت که اگر بلانشت او را رد میکرد، «TÁR» را نمیساخت، و فهمیدن دلیل آن زمان زیادی طول نمیکشد. نمی توان چنین شخصیتی را جعل کرد، شخصیتی که تلاش بی وقفه برای موفقیت هنری و مهارت حرفه ای را در استخوان خود دارد. این نیاز به جابجایی در سطح متا اجرا کننده به شخصیت دارد. تأثیر شگفتانگیز آفرینی سینمایی بلانشت، درک سلولی او را از معنای کانالگذاری امر متعالی تأیید میکند. این فیلم به عنوان یک پایان نامه یا شاید یک عذرخواهی در مورد مهارت و تعهد در نظر گرفته می شود، زیرا آخرین فشار تار برای تعدادی از دستاوردهای شغلی گریزان، به معنای خنثی شدن او است.
(امیدوارم لذت برده باشید)